بازی بلندمدت

تفکر بلند مدت در دنیای کوتاه مدت

برهیچ‌فردی پوشیده نیست که همه‌ما بیش‌از حد در حال تقلا کردن هستیم. امروزه بیشتر حرفه‌ای‌ها احساس شتاب‌زدگی، سردرگمی و عقب‌ماندگی می‌کنند و درحالی که سرگرم فعالیت فعلی هستند همیشه تمرکز‌شان متوجه کار بعدی نیز هست و لحظه‌ای مجال نفس‌کشیدن به خودشان را نمی‌دهند. 
همین مثال را می‌توان درمورد مدیرانی بیان‌کرد که به منافع موقت از سرمایه‌گذاری راهبردی برای رشد بلند مدت غافل می‌شوند و متاسفانه همین اشتباه را در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود نیز مرتکب می‌شوند. 
نویسنده کتاب بازی مدت برای رهایی از این مشکل راه‌کار را این طور تشریح می‌کند. باید زاویه دید خود را تغییر دهیم و باچشمی کلی‌نگر به ماجراها و فعالیت‌ها نگاه کنیم و از قدت تغییرات کوتاه مدت برای ایجاد موفقیت‌های بزرگ در آینده استفاده نماییم. متاسفانه فرهنگ غالب فعالیت‌های ما را به سمت کارهای ساده و تضمین شده سوق می‌دهد، این فعالیت‌ها در ظاهر مفید و باشکوه هستند ولی منجر به نتایج بلند مدت نخواهند شد و به همین دلیل مشکلات را حل‌نشده باقی خواهد ماند. 
این کتاب شامل راهبردهای عملی برای اجرا بازی بلند مدت به منظور رهایی از این مشکل و رسیدن به نتایج درخشان‌تر در فعالیت‌های کاری و شخصی می‌باشد. 

مقدمه

دوری کلارک مقدمه را با این سوال و ابهام شروع می‌کند: «لحظه‌ای درنگ کردم و این سوال رو از خودم پرسیدم که چرا اجازه دادم زندگی من این چنین شلوغ و پرمشغله باشد؟ ای‌کاش برای فکر کردن وقت داشتم. البته که با معیارهای بیرونی وضعیت بسیار خوبی دارم؛ کسب‌وکار رو‌به رشد و رابطه‌ای جدید ولی از درون احساس می‌کنم که به سختی می‌توانم به کارهایم برسم.»
امروزه بسیاری از ما احساس شتاب‌زدگی، سردرگمی و عقب‌ماندگی می‌کنیم. سرگرم فعالیتیم ولی همیشه تمرکز ما متوجه کار بعدی است و در حالت اجرا دائمی گیرکردیم و هیچ‌گاه لحظه‌ای را به سبک‌سنگین‌کردن امور و طرح پرسش‌هایی درمورد توقع خودمان از زندگی اختصاص نمی‌دهیم. متاسفانه به‌طور مداوم درگیر مقایسه خودمان با دیگران هستیم. با گشت‌وگذار در صفحات مجازی دوستان و همکاران در اوقات فراغت، سیل موفقیت‌های آنها حرص ما را درمی‌آورد؛ به‌راستی چرا؟
اما وقت آن رسیده است که در گام اول مقایسه را کنار بگذاریم، تعریف شخصی‌مان را از موفقیت پیدا کنیم و مطابق میل خودمان زندگی کنیم.
نویسنده کتاب شغل اصلی‌اش سخنرانی است و شغلی است پردرآمد، جذاب و پرزرق و برق که به لطف آن می‌تواند به‌جای‌جای دنیا سفر کند. اما ایده اصلی فعالیت‌های اون از یافتن راهی برای کاهش حضور فیزیکی خودش در کسب‌وکارهایش شروع شد.
همچنین نویسنده این طور ادعا می‌کند (ادعای درستی هم هست) تفکر بلندمدت درکمبودها (از هرنوع) محافظ ماست و مارا در حرکت به سمت اهداف‌هایمان ثابت‌قدم نگه‌می‌دارد. در این تفکر باید چاب بود و خود را با تغییر وضعیت بیرونی وفق داد چون این مدل تفکر و درادامه آن فعالیت‌های مربوط به آن همه‌چی را تقویت می‌کند . به ما امکان می‌دهد تغییرات را در زندگی خود اعمال نماییم.

در این تفکر به شجاعت و میل به مقاومت دربرابر پیامدهای غریب‌الوقوع نیاز است. 
نویسنده در همین مقدمه داستانی را از جاناتان بریل (از متخصصان نوآوری در شرکت‌های سیلکن‌ولی) بیان می‌کند. جاناتان اذعان می‌دارد که شرکت‌ها افراد نابغه را استخدام می‌کنند ولی از آنها می‌خواهند با پیروی از یک مسیر اشتباه به پیروزی برسند و به همین دلیل به واسطه پیروزی شکست می‌خورند. دلیل این شکست سرمایه‌گذاری در مسیر اشتباه است. مسیری که شایددر کوتاه مدت تحول آفرین باشد ولی در دراز مدت (بیش از چندسال) نتیجه‌ای ملموس به ارمغان نمی‌آورد. چون به طور معمول پنج تا شش سال برای موفقیت یک محصول زمان نیاز است. 
در حقیقت تفکر بلند مدت اصلی است که هم برای بهترین و موفق‌ترین شرکت‌ها کارساز است و هم برای زندگی شخصی ما نیز کارساز است. 
هنری وادزورث لانگ‌فلو چنین زیبا می‌گویند: ما خودمان را برساس آنچه می‌توانیم انجام دهیم می‌سنجیم درحالی که دیگران درحالی که دیگران ما را براساس آنچه انجام داده‌ایم ارزیابی می‌کنند؛ و این اصل را باید بپذیریم: همه‌چی بیشتر از آنچه ما می‌خواهیم طول می‌کشد، شاید کمی ناامیدکننده باشد ولی این طور نیست که به‌دست نیاوریم.

در یک زندگی واقعی به‌ازای یک موفقیت، بارها و بارها تلاش کرده‌ایم و شکست خوردیم، اما باید بدانیم این مسیر ارزش لذت‌بردن را دارد. لحظاتی وجود دارد که گام‌های کوچک و به‌ظاهر ناامید کننده را برمی‌داریم که درظاهرا بیهوده به‌نظر می‌رسد، اما این‌ها دقیقاً همان‌هایی هستند که تفاوت ایجاد می‌کنند. اما در این مسیر باید استمرار داشت و به این نکته بسیار مهم باورکرد که سرانجام جهان خواهد فهمید.
نویسنده در ادامه از زندگی خود چنین می‌گوید: به‌هرحال باصبر کردن کنار آمده‌ام، چون همه چیزهای معناداری که انجام داده‌ام،از آنچه مایل بودم و انتظارش را داشتم، زمان بیشتری را برده است. 
نکته مهمی که درمورد صبر باید بدانیم این است که اگر صبرکردن و کارکردن آسان بود همه آن را انجام می‌دادند و موفق می‌شدند. در حقیقت صبرکردن بهترین آزمون شایستگی‌است.
صبر در کنار ایمان به کاری که انجام می‌دهیم و استمرار به صبر راهبردی معرفی می‌شود. باید اطراف‌مان را از افرادی پرکنیم که آنها را ستایش می‌کنیم، به آنها اعتماد داریم و از آنها الگو می‌گیریم.

برای این مسیر خانم کلارک ۲گام مهم را معرفی می‌کند

  • گام اول باید برای خودمان شروطی را تعیین نماییم اما این نباید تنها سنجه ما باشد.
  • درگام دوم روشمند باشیم، پشتکار داشته باشیم و گام‌های کوچک و سنجیده برداریم. طبیعی‌است که در شروع مسیر همه‌چی کند پیش می‌رود اما برای موفقیت باید اجتناب کنیم، یعنی اجتناب از رضایت‌مندی کوتاه مدت برای به دست‌آوردن نتایج بلند مدت در آینده هرچند مسیرتلاش مبهم باشد.

همه ما می‌دانیم موفقیت پایدار مستلزم استقامت و تلاش بسیار زیاد است ولی فرهنگ ما اغلب ما را به سمت کارهای ساده‌ و تضمین شده سوق می‌دهد.
بازی بلندمدت جعبه‌ابزاری است علمی و عملی برای همراهی شما در تاریک‌ترین لحظات، وقتی تردید تمام وجود شما را فراگرفته‌است به شما نشان می‌دهد که با اولویت‌بندی به مهم‌ترین کارهای خود برسید.
این انتخاب شماست که شما را از دیگران متمایز می‌کند.    
این را بدانید با گام‌های کوچک و روشمند که روز‌به‌روز برداشته می‌شود تقریباً همه‌چیز دست‌یافتنی است، اغلب زودتر از آن‌چیزی که تصورش را ‌می‌گردید.
پس بیایید و بازی بلندمدت را شروع کنیم.



فصل اول: دلیل واقعی پرمشغلگی ما

همه ما میدانیم سراسیمگی و زندگی ابدی درکوتاه مدت امرمطلوبی نیست. مطالعات راهبردی بر روی مدیران نشان می‌دهد که ۹۷٪ مدیران تفکر راهبردی (یعنی تمرکز آگاهانه براولویت‌بندی بلندمدت) را مهم‌ترین عامل موفقیت سازمان خود می‌دانند.
همچنین مطالعات انجام شده نشان می‌دهد فعالیت هفتگی بیش از ۵۰ ساعت مقدار بهره‌وری را تا حد بسیار زیادی کاهش می‌دهد و به همین دلیل برخی سازمان‌ها ساعات فعالیت هفتگی خود را تا ۴۰ ساعت کاهش داده‌اند. 

اما می‌توان دلایل پرمشغلگی را در موارد زیر جستجو کرد

جنون نهانی

بسیاری از ما با جنونی نهانی که حتی از آن خبرنداریم مواجه هستیم. همیشه نگاه‌مان به کار بعدی است که در تقویم نوشته شده است و هرگز قادر نیستیم از آنچه در حال انجام آن هستیم لذت ببریم. پژوهش‌های انجام شده (حداقل در آمریکا) نشان می‌دهد پرمشغلگی بیان‌گر جایگاه اجتماعی بالاتر فرد است. به بیان دیگر پرمشغلگی دیوانه‌وار و همچنین حصول اطمینان از اینکه دیگران از این موضوع آگاه هستند می‌تواند خودآگاه یا ناخودآگاه برای عزت نفس‌ما مهم باشد.

بی‌حسی

برای برخی از ما پرمشغلگی به شکل استفاده از داروی‌های اعتیادآور مانند هروئین یا کوکائین می‌ماند (ما معتاد کارکردن شده‌ایم). حتی بسیاری از ما با کارکردن بسیار زیاد می‌توانیم دردها و غم‌های خود را فراموش کنیم و روی روندهای فعلی زندگی‌مان تمرکز کنیم. وقتی سرمان گرم است نوعی آسودگی وجودی داریم چون می‌دانیم چه می‌کنیم و برای طرح پرسش‌هایی که ممکن است پاسخ‌های آزاددهنده برای ما داشته باشد وقت نداشته باشیم. 
همین دیدگاه را در سال ۱۹۷۱ هربرت‌سایمون استاد علوم رایانه و روان‌شناسی دانشگاه کارنگی ملون چنین بیان‌کرده است: «در جهان غنی از اطلاعات، فراوانی اطلاعات موجب کمبود چیز دیگری می‌شود و آن توجه دریافت‌کنندگان اطلاعات است» درحقیقت کارکردن زیاد دارویی است برای عدم توجه ما به اموری که دوست نداریم آنها را در ذهن بیاوریم. 
ما در جهانی زندگی می‌کنیم کخ وسوسه تفکر کوتاه مدت یعنی به کارخود مشغول بودن . کارکردن مستمر فراگیر شده است. به همین دلیل باید در قبال چیزهایی که روی آنها تمرکز می‌کنیم هوشمندانه عمل کنیم.

تغییر دیدگاه

ما در این برهه زمانی نیازبه تغییر دیدگاه داریم و برای شروع می‌توان از خواسته‌های خود را شفاف مشخص کنیم. این کار بسیار ساده است ولی در عین‌حال ضروری است.

برنامه‌ریزی حول اولویت‌ها

ما وقتی به خودمان اجازه می‌دهیم تاساعت‌ها طولانی بدون وقفه‌کار کنیم، به این معنی‌است که به ناکارآمدی‌های کوچک سیستمی و راهبردی اجازه می‌دهیم همه‌جا پیدایشان شوند.

برای این منظور باید سوالات زیر را از خود بپرسیم

  • آیا واقعاً این وظیفه را باید انجام دهم؟
  • می‌توان این کار را به فرد دیگری محول کنم یا کلاً آن را متوقف کنم؟
  • باید تلاشم را معطوف چه چیزی کنم تا بیشترین بازدهی را داشته باشم؟
  • اگر امروز تازه شروع به کارکردن کرده بودم، بازهم در این پروژه سرمایه‌گذاری می‌کردم؟

نکته بسیار مهم: از محدودیت‌های مثبت برای افزایش هوشمندی خود استفاده کنید، به لحاظ تئوری کارها می‌توانند بدون محدودیت گسترش یابند و همه وقت ما را پرکنند به همین دلیل باید مرزهای مستحکمی پیرامون آنها ایجاد کنیم.
همچنین باید تمایل داشته باشیم که انتخاب کنیم و در پایه‌ترین سطح باید ایمان داشته‌باشیم که اساساً تغییر امکان‌پذیر است. به همین دلیل اولین‌گام برای تبدیل شدن به یک متفکر هوشمند، بهتر و صدالبته راهبردی‌تر، کنارگذاشتن چیزهای غیرضروری است.

فصل دوم (نه گفتن حتی به چیزهای خوب)

گاهی اوقات پیش می‌آید که پیشنهادات وسوسه‌انگیزی را دریافت می‌کنید و خیلی دوست دارید که به آنها بله بگویید ولی باید بدانید که قبل از پاسخ باید حسابی درمورد آنها فکر کنید. درست است که این موقعیت‌ها در ابتدا مایه مباهات هستند ولی موجب می‌شوند که زمان شما برای کارهای اولویت بالاتر از بین برود. 

دوری کلارک در این زمینه در برنامه خودش تغییرات رویکردی را به وجود آورد

  • برنامه‌زمانی خودش را برای تطبیق با برنامه دیگران دست‌کاری نمی‌کرد و برای قرارها زمان‌هایی را تعیین می‌کرد که برای اون بیشتر مناسب بود.
  • محل قرار را جایی تنظیم می‌کرد که او نزدیک‌تر باشد
  • به هیچ عنوان با ملاقات‌های بی‌دلیل و همین‌طوری موافقت نمی‌کرد.
  • در تنظیم قرارها و ملاقات‌ها بسیار گزینشی عمل می‌کرد.

با این تغییر رویکرد به مرور زمان کیفیت درخواست‌هایی که به او میشد بهتر و بهتر شد.

در نبرد برای متفکر بلندمدت شدن جمله «نه» بهترین اسلحه است اما دلیل ترس ما از این جمله چیست؟

  • نمیخواهیم دیگران را سرخورده کنیم
  • نگران قضاوت منفی دیگران هستیم
  • دوست نداریم جروبحث کنیم
  • بله گفتن و در دسترس بودن موجب می‌شود احساس مهم‌بودن داشته باشیم و فکر کنیم که دیگران به ما نیاز دارند (درحالی که اصلاً این طور نیست و برعکس باعث می‌شود در برابر دیگران کم‌ارزش‌تر شویم.)
  • دچار اختلال فومو (FOMO) شده‌ایم: ترسِ از دست دادن

ذکر این نکته در ابتدا ضروری است که وقتی تازه کارتان را شروع می‌کنید بله‌گفتن امری عادی است و به طور منطقی نمی‌توان همه فرصت‌ها را از دست داد اما با گذشت زمان و حرفه‌ای تر شدن باید خودمان را تطبیق دهیم و به مراتب گزینشی‌تر شده عمل کنیم.
دقت کنید اگر در تقویم‌تان زمان خالی وجود دارد این خطر وجود دارد که آن زمان به سرعت بلعیده شود، مگر اینکه از آن زمان با همه وجود خود مراقبت کنید. نکته جالبی که وجود دارد و تهدیدی که همیشه هست این است که ما عادت کرده‌ایم برنامه‌های زمانی خود را تا خرخره پرکنیم و پهنای‌باند ذهن خود را به طور کامل اشغال نماییم، از این جلسه به آن جلسه مدام در رفت‌وآمد باشیم و همیشه از این موضوع گله‌مند باشیم که وقت نداریم.
برای مشخص شدن اینکه کاری برای شما اولویت دارد یا نه، خانم کلارک با یک نقل زیبا از یکی از دوستان خود چنین می‌گوید: «وقتی می‌خواهی تصمیمی بگیری، کاری انجام‌دهی یا نه، اگر حسی کمتر از وای، فوق‌العاده‌ست! شک‌نکن! معلوم است که بله داشتی! به آن کار نه بگو»
یا به عنوان یک قانون سرانگشتی می‌توان این طور درنظر گرفت «هرفعالیتی که کمتر از نه‌دهم یا حتی ذره‌ای کمتر ترازوی برای ترازوی هیجانی شما باشد به آن کار نه بگویید.

راه دیگر برای اینکه کارها را بتوانید اولویت‌بندی کنید و به‌کارهای دیگر نه بگویید این موارد است

ستاره قطبی تعیین کنید

یعنی مشخص کردن هدفی والا که انتخاب‌ها حول آن انجام می‌شود.
داستان تری‌رایس بازاریاب دیجیتالی با تجربه از شرکت ادوبی و فیس‌بود که پیشنهاد شغل جدیدی را با حقوق عالی رد کرد به این دلیل که که باعث میشد زمان بسیار زیادی را در رفت‌وآمد باشد و نتواند وقت خوبی را با خانواده خود بگذراند. تری‌رایس این‌طور بیان می‌کند: «مهم‌ترین دلیلی که شرکت خودم را راه‌انداختم این‌بود که بتوانم وقت بیشتری را با خانواده خود بگذرانم»، تری در حقیقت ارزش مهمی را که برای استفاده در ارزیابی فرصت‌ها نیاز داشت شناسایی کرد.

ذکر این نکته در انتهای این بخش ضروری است که ما واقعاً اطلاع نداریم که در آینده چه اتفاقاتی رخ می‌دهد ولی اگر چیزی به حدکافی اهمیت داشته باشد باید سعی خودمان را بکنیم.

تصمیم‌بگیرید در چه‌چیزی بد باشید

تحقیقی که فرانسیس فری و آن موریس در کتاب خدمت کمیاب بررسی کردند این بود که بسیاری از خرده فروشی‌ها معمولی هستند و درصد کمی از آنها نمونه‌اند. دلیل این اتفاق این است که بسیاری از خرده فروشی‌ها سعی می‌کنند همه خواسته‌های مشتریان خود را برآورده نمایند به همین‌دلیل برای همه همه‌چیز باشند و همه میدانیم این کار شدنی نیست!
مبادله‌ای که بسیاری از شرکت‌ها از آن امتناع می‌کنند این است که بپذیرند در چیزی عالی باشند و در چیزی دیگر بسیار بد، این موضوع را می‌توان به جابجا کردن یک وزنه به طول یک میلیون کیلومتر تشبیه کرد یا درمقابل آن جابجایی یک‌میلیون وزنه به طول ۱ متر، در حالت دوم آنقدر تمرکز ما صرف جابجایی‌های متعدد می‌گردد که دیگر نمی‌توانیم روی برنامه‌های کارمان متمرکز شویم

جمله آخر: بله‌گفتن به همه‌چی یعنی متوسط بودن در همه‌چی

 

اطلاعات بیشتری بخواهید

یکی از ابزارهای جالب برای نه‌گفتن درخواست اطلاعات بیشتر از فرد درخواست کننده‌ست و اینکه به چه‌دلیل درخواست ارتباط کرده‌اند. این امر به شما این اطمینان را می‌دهد کسانی که با آنهاملاقات می‌کنید باانگیزه‌ترین و سخت‌کوش‌ترین افراد هستند و این‌ها همان افرادی هستند که ارزش آن را دارند که با آنها آشنا شوید و کار کنید.

از خود سوالاتی بپرسید (چک‌‌لیست یا سیاهه تصمیم‌گیری درست کنید)

  • تعهدزمانی کل چقدر است: در هر درخواست تک‌تکِ گام‌های مورد نیاز شامل گام‌های پیدا یا پنهان را بررسی کنید تا بتوانید برآوردی تقریبی از کاری که با آن مواجه هستید داشته باشید (به نظرم بهتر است برآوردی که به دست آورده‌اید بسته به شرایط زمانی در ۲ یا ۳ ضرب کنید تا بتوانید تخمین دقیق‌تر زمانی از کاری که می‌خواهید متعهد شوید داشته باشید)
  • هزینه فرصت از دست رفته چقدر است؟ اغلب اوقات هزینه انجام ندادن سایرکارها مخفی می‌ماند و برای اینکه بتوانید تخمین درستی از هزینه کارها داشته باشید باید بتوانید هزینه‌های آن را به طور آشکار و پنهان شناسایی کنید.
  • هزینه فیزیکی یا عاطفی چقدر است؟ تعهدات عاطفی و فیزیکی در انجام برخی فعالیت‌ها بسیار برای ما گران تمام می‌شود. برای مثال نویسنده داستان مانیبرکائور را مثال می‌زند، مانیبر مدیراجرایی در هند بود که بیش از ده‌سال سابقه فعالیت داشت و اخیراً شغلی پردرآمد به اون پیشنهاد شده بود، شغلی از یک سازمان فوق‌العاده اما مشکل کار شیف‌های کاری زیاد این شغل بود که باعث میشد بسیار دیروقت به خانه برسد و به این دلیل که مادر فرزندی مدرسه‌ای بود نتواند وقت خود را با فرزندش بگذراند و به همین دلیل آن را رد کرد.
  • اگر این کار را نکنم سال بعد یا بیشتر حس بدی خواهم داشت؟ نکته مهم در این سوال لازمه داشتن تفکر بلندمدت است و اینکه در یک افق بلندمدت پنج‌ساله یا حتی بیشتر این فعالیت چقدر می‌تواند موثر و شگفت‌انگیز باشد.

 

لازمه تفکر بلندمدت پاک‌سازی علف‌های هرز است؛ باید از اختصاص دادنِ وقت به چیزهای زودگذر دست بکشیم و اولویت‌های خود را به دقت و با وسواس زیاد تعیین کنیم.

فصل سوم (تعیین اهداف درست)

پیش‌فرض در فرهنگ غرب بهینه‌سازی برای به دست آوردن پول بیشتر است. به همین دلیل شرکت‌هایی هستند که به حدافراط گرایانه‌ای به حاشیه سود خودشون توجه ‌می‌کنند و ممکن است سرسری کاری انجام دهند یا رفتاری از خود بروز بدهند که به لحاظ اخلاقی بحث‌برانگیز باشد.

بهینه‌سازی برای چیزهای جالب

اگر مطمئن نیستیم رسالت ما چیست یا هنوز آن را پیدا نکردیم، پس باید به این نکته شک کنیم که مشکل ما کجاست. باید در صدد حل مشکل بربیاییم، چون سرزنش کردن خودمان معمولاً کمکی به حل مشکل نخواهد کرد.
وقتی صحبت از تفکر بلندمدت می‌شود غالباً باور این است که باید جپاب سوالات را از قبل بدانیم تا بتوانیم برنامه‌ریزی کنیم، اما هیچ‌کسی دانای کل نیست و اهداف طی مسیر اغلب دستخوش تغییر می‌شوند. اما پیش‌فرض بازی بلند مدت این است که ما قربانی وضع موجود نیستیم و واقعیت اکنون ما همان واقعیت ثابت و جاودان ما نیست؛ و در مسیر زندگی در طول زمان و با برداشتن گام‌های کوچک و راهبردی می‌توان تقریباً همه چی را ممکن کرد.

ارزیابی کارهای فعلی

تقریبا هر موضوعی ارزش آن را دارد تا یک ساعت از زندگی‌تان را به مطالعه و یادگیری بیشتر درمورد آن اختصاص دهید؛ اما دقت کنید که با عجله آخرین علاقه‌مندی‌تان را قبل از محک‌زدن آن جزو ماموریت اصلی زندگی خود قرار ندهید. برای این منظور می‌توانید با مشاهده میزان ماندگاری کنجکاوی‌تان، از شرعلایق زودگذر و وسوسه «سندروم شیء درخشان» راحت شوید. در ظاهر پی‌بردن به علاقه واقعی‌تان شاید پیچیده باشد ولی اغلب اوقات فقط لازم است آن را بررسی کنید.

به یاد داشته باشید چرا شروع کردید

یکی از راه‌کارهایی که نشان دهد به چه چیزی واااقعاً علاقه دارید این است که به خواستگاه خود بازگردید و ببینید در شروع سفر یک ماجرا چه چیزی برای شما الهام‌بخش بوده است؛ گاهی اوقات فقط لازم است به خاطر بیاوریم که در وهله اول چه چیزی ما را به حرکت واداشته است.

فراموش کنید دیگران چه فکر می‌کنند

مزیت واقعی  بهینه‌سازی برای رسیدن به چیزهای جالب فقط در این نیست که می‌توانید داستان بامزه‌ای برای دیگران تعریف کنید؛ بلکه مزیت آن دنبال کردن تجربیات جالب است، تجربیاتی که درهایی را به رویتان می‌گشاید که در غیراین صورت همیشه برای شما بسته می‌ماند.

افراطی عمل‌کنید

دقت کنید اگر رسیدن به هدفی ارزش تلاش کردن را دارد، ارزش آن را هم دارد که برای نسخه‌ای از آن تلاش کنیم که واااقعاً می‌خواهیم، نه نسخه‌ای که که برای محافظت از منیّت ما تقلیل یافته‌است. ممکن است اهداف در نگاه اول فلج‌کننده به نظر برسد، اما در راه رسیدن به اهداف بزرگ، اقدامات کوچک و منسجم حکم نیروی محرک را دارند که برای دستیابی به چیزی قدرتمند به ویژه با وجود مشکلاتی توان‌فرسا به آنها نیاز داریم.

بسیاری اوقات عاملی که ما را سرپا نگه می‌دارد تصور انجام دادن کاری است که خیلی‌ها فکر می‌کنند دیوانگی‌است.

 دقت کنید ار با وضعیت کنونی‌تان شروع کنید از همان ابتدا خود را فقط به چیزهایی محدود می‌کنید که به نظر دست‌یافتنی می‌آیند، گاهی لازم است مانند لوئیس و ماری اهداف جاه‌طلبانه‌ای را انتخاب نمایید و برای آنها افراطی عمل‌کنید. درحقیقت وقتی بهینه‌سازی چیزهای جالب را شروع می‌کنید در حال سرمایه‌گذاری بر روی خودِ آتی‌مان هستیم.

فصل چهارم ( زمان برای بررسی)

در سال ۲۰۰۴ گوگل وقتی به سهامی عام تبدیل شد ایده زمان ۲۰٪ را معرفی کرد (جوگیر نشید!!! گوگل اون زمان ارزشی بالغ بر 23 میلیارد دلار ارزش داشت و با یه استارتاپ بی‌پول فرق داشت و میتونست این خلاقیت‌ها رو انجام بده، پس فاز این رو برندارید که از ابتدا تو استارتاپ نداشته خودتون این‌کارها رو بکنید چون فایده نداره)

این ایده ابتدا توسط شرکت 3M توسعه داده شد که به کارکنانش اجازه میداد ۱۵٪ از وقتشون رو به نوآوری اختصاص بدن و نتیجه اون هم شد اختراع کاغذهای یادداشت چسبان

باید به این نکته دقت کرد که بین مجذوب شدن در چیزی و تبدیل آن به بخش اساسی زندگی و حرفه شکاف اساسی وجود دارد. ممکن است برای خیلی از ما پیش بیاید که پهنای باند لازم برای انجام دادن پروژه‌ای را در اختیار نداشته باشیم. اما اگر فرصتی پیش بیاید و همچنین پافشاری کنیم و با همه سختی‌های آن زمان ۲۰٪ رو استفاده کنیم؛ با اینکه اغلب به شدت تنهایی را تجربه خواهیم کرد ولی این تجربه بی‌شک به تحول بزرگ منجر خواهد شد. اما در هرصورت حتی برای شرکتی که همین ایده زمان ۲۰٪ را باب کرده است هم استفاده از آن برای کارکنان به دلیل حجم کاری بسیار بالا، آسان نخواهد بود.

ایجاد کارپوشه زندگی

برخی از افراد هستند که برای ایجاد یک تحول در زندگی، همه دارایی‌های خودشان را به خطر می‌اندازند؛ با این‌حال بیشتر مردم مسیر مخالف را انتخاب می‌کنند. آنها همیشه جانب احتیاط را رعایت می‌کنند (چون منطق هم همین موضوع را تایید می‌کند) به دانشگاهی که والدین ما پیشنهاد می‌دهند می‌رویم یا دانشگاهی که از همه سرآمدتر و بهتر است (اگر بتونیم)؛ شغلی ثابت انتخاب می‌کنیم وهمان راهی را می‌رویم که به ما پیشنهاد داده شده‌است و دیگران همه آن را انجام داده‌اند. 

اما اگر راه سومی باشد ( بینابین به خطر انداختن همه زندگی و در آراااامش کامل بودن!؟) و این راه سوم توسط قانون زمان ۲۰٪ انجام می‌شود.

ایده استفاده از زمان ۲۰٪ و ایجاد یک کارپوشه جدید در زندگی وارد شدن به فضایی جدید از تجربه‌ای جدید است؛ موقعیتی که فرصت‌های بسیار جدیدی را پیش‌روی ما خلق می‌کند؛ فرصت‌هایی که پیش‌تر از آن پیش‌بینی آنها غیرقابل تصور بود. ایده اساسی در این روش و این الگو استفاده از فرصت‌های جدید است. تمایل به پذیرش بی‌فایده بودن بعضی کارها و دانستن اینکه بعضی کارها شدیدا نتیجه‌بخش است، هرچند ممکن است در طول مسیر به شدت احمقانه و بی‌معنی و بی‌ثمر به‌نظر برسد.
اما بدانید با تلاش بی‌وقفه و منسجم حتی ۲۰٪ هم می‌تواند بازدهی بسیار بالایی داشته باشد و تحول آفرین باشد.

خلق زمان برای بهره‌گیری از فرصت

همان‌طور که در بخش اول (فصل اول و دوم) بیان شد هدف از دوری از پرمشغلگی بیهوده و نه‌گفتن این است که زمان خالی برای انجام فعالیت‌های معنادار را پیدا کنیم و درک این موضوع مهم که اساساً پرمشغلگی نشانه موفقیت نیست، برعکس پرمشغلگی چیزی است که باید از آن شدیداً دوری کنیم.
ما برای آزمون و خطا به زمان نیاز داریم. حتی اگر این زمان بسیار اندک باشد، چون نتایج آن می‌تواند بسیار گسترده‌تر از آنچه فکر می‌کنیم باشد. می‌توان ارتباطات کاری بسیار بهتر و گسترده‌ای ایجاد کرد که نتیجه آن قراردادهای بسیار پرسودی باشد.

به آن رنگ واقعیت ببخشید

این را همیشه بدانید، یک میلیون دلیل برای به تاخیر انداختن کاری وجود دارد (دست کم روی کاغذ) که همیشه دوست داشتید و لازم بود آن را انجام دهید. باید رویای جسورانه خودتان را دنبال کنید، کار متفاوتی که دیگران جرات انجام آن را ندارند. برای اینکه یادبگیریم چطور روی دست خودمان بزنیم ۶ راه زیر معرفی می‌شود.

  • پشتیبان مناسبی برای خود پیدا کنید: یکی از علاج‌های بسیار خوب و موثر پشتیبانی دوستان معتمد است. آنهایی که شما را درک می‌کنند. آنهایی که شما را مرتباً تشویق می‌کنند.
  • مربی بگیرید: طبیعی است که خیلی از ما دوستانی را نداریم که در کنار ما باشند و ما را تشویق نمایند؛ اما یکی از بهترین میان‌برهای یادگیری استخدام مربی‌است. مربی به عنوان یک فرد باتجربه در زمینه فعالیت شما وقتی که شما تسلیم می‌شود، دست شما را می‌گیرد و اجازه نمی‌دهد که تمرکز شما از مسائل مهم دور شود. انتخاب و استفاده از مربی نوعی سرمایه‌گذاری است تا آنچه را دوست داریم ارجحیت قرار دهیم و خود را مسئول انجام آن بدانیم.
  • برای خودتان ضرب‌العجل تهیه کنید: کار امروز را به فردا انداختن همیشه ساده‌است، همیشه این ذهنیت وجود دارد که در آینده وقت بیشتری خواهیم داشت و مشغله‌های ما نیز کمتر خواهد شد ولی این را بدانیم که در آینده هیچ‌گاه مشغله ما کم نخواهد شد.
  • به‌یادگیری ادامه دهید: همیشه به یادگیری ادامه دهید، زمینه‌ای که در آن کار می‌کنید و به آن علاقه‌دارید همیشه و در همه حال چیزهایی دارد که شما نمی‌دانید. حتی اگر کار شما به نتیجه نرسد هم دنیا برای شما تمام نشده است، کمی بیشتر یادبگیرید و دوباره تلاش کنید، قطعاً نتایج برای شما روشن خواهند شد و البته استمرار و صبر آزمون صداقت و خلوص نیت شما هستن. 
  • پیروز شوید، حتی اگر ببازید: صرف‌نظر از نتیجه کار کسب مهارت‌های جدید و ارتباطات ارزشمند کمترین منفعتی است که از کار جدید و فعالیت جدید خود به دست می‌آورید. حتی اگر هیچ چیزی بروفق مراد شما نباشد، این دستیابی کار مفیدی است.
  • دهه‌ای فکر کنید: به جرات می‌توان گفت در آنچه می‌توانیم در طی یک روز به دست بیاوریم اغراق می‌کنیم (یعنی تصور می‌کنیم که می‌توانیم کاری بزرگ را در یک روز انجام دهیم) و آنچه را که می‌توانیم طی یک‌سال انجام دهیم را دست‌کم می‌گیریم و حتی بدتر از آن چیزی را که می‌شود در طی ۱۰ سال به دست آورد را به‌شدت دست‌کم می‌گیریم.

باید به این نکته دقت کنیم که ایجاد طرح‌های بلندمدت و انجام فعالیت‌های ۲۰٪ برای آن می‌تواند به شدت ما را به جلو براند و دستاوردهایی را داشته باشد که اکثراً برای ما غیرقابل تصور است. پس باید طرح‌های بلند مدتی ایجاد کنیم و برای آنها صبر و استمرار داشته باشیم.
متاسفانه خیلی از حرفه‌ای‌ها خود را سرزنش می‌کنند چون هنوز تصوری از چشم‌انداز نهایی‌شان ندارند. مشکلی‌نیست؛ به‌راستی چه‌کسی چنین تصوری دارد؟ همه‌چیز در حال تغییر است و بخشی از موفقیت به استفاده از همان‌فرصت‌های نوظهوری که نمی‌توان پیش‌بینی‌شان کرد بستگی دارد.

 

فصل پنجم (موجی فکر کنید)

این یک اصل منطقی و درست است که نمی‌شود همه کارها را باهم انجام داد، اما بسیاری از حرفه‌ای‌ها در این تله گیر می‌افتند و تا ابد کاری را انجام می‌دهند که در آن ماهرند و ظاهراً هم سازنده‌ است. به همین دلیل اغلب درماندگی آنها تکیه بیش‌از حد به نقاط قوت‌شان هست و به‌هیچ عنوان در حوزه‌هایی که ضعیف هستند یا علاقه‌ای ندارند وارد نمی‌شوند.
این مورد بسیار بدیهی است و بسیاری از ما درنسخه منحصر به‌فرد خودمان در این اشتباه بزرگ گیرافتادیم.
رمز کار در این موقعیت آگاهی به موقعیت است و انتخاب راهبردی که تعیین کند چه زمانی با تمام قوا تلاش کنیم و چه زمانی توجه‌مان را به چیز دیگری معطوف نماییم.

تاکید راه‌بردی بیش‌از حد

در ابتدا این سوال اساسی را از خود بپرسید: «درحال حاضر در چه حوزه‌ای می‌توانم بیشترین بازده‌سرمایه را داشته باشم و چطور می‌توانم تا حد امکان این کار را انجام دهم؟» وقتی می‌توانید برموضوعی بیش‌از حد تاکید کنید به‌راحتی می‌توانید خود را متمایز کنید.
مثال همین اتفاق برای نویسنده (دوری کلارک) و شرکت در جلسات رنسانس ویکند افتاد، محفلی با حضور افراد سرشناس که برای ایجاد سطح بالایی از شبکه‌سازی با افراد مهم، امکان‌پذیر بود و این محفل مناسب‌ترین مکان برای انجام این کار بود. برای دوری کلارک این موضوع بسیار روشن شده بود که تولید محتوا نقش مهمی در رونق کسب‌وکارش دارد ولی باید دریچه‌های جدیدی را برای به‌اشتراک‌گذاری ایده‌هایش پیدا می‌کرد. به همین دلیل تولید محتوا را در اولویت اول قرار داد و از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۸ بیش از ۲۵۰ مقاله برای مجله فوربز نوشت. (اون زمان به‌دلیل همه‌گیر نبودن چت‌بات‌های هوش‌مصنوعی نوشتن مقاله چندان کار ساده‌ای نبود)

سربالا، سرپایین

قانون سربالا، سرپایین برای اولین بار توسط جَرِد کلاینرت (کارآفرین اهل آتلانتا) معرفی شد. جرد می‌گوید که نباید از امتحان کردن سایرکارها خجالت بکشیم. به گفته او در حالت سربالا (وقتی همه‌چیز در حالت شکوفایی قرار دارد) به دنبال فرصت‌های جدید بگردید و وقتی درحالت سرپایینی (افول کارها) قرار دارید تمرکز خود را به اجرا کار خاصی معطوف کنید. 
طبیعتاً قاتی‌کردن این دوحالت موجب سردرگمی و دل‌شکستگی می‌شود، به این معنی که مدام درحال جستجو و بهتر کردن فعالیت‌ها باشید درحالی که باید توجه‌تان را بیش‌ازپیش به‌کاری معطوف کنید که نتیجه می‌دهد.
در حالت سرپایین باید به این نکته توجه کنید که همه‌درخواست‌ها به غیراز موارد ضروری را رد کنید.
برای مثال در ورزش و تمرین‌های سنگین لازم نیست هر‌روز وزنه‌بزنید؛ ماهیچه‌ها نیاز دارند استراحت کنند (برای بهبود، ترمیم و دوباره قوی‌شدن). اگر به‌جای جان‌کندن و تکرار هرروزه یک وظیفه، یادبگیرید و دوره‌ای کار کنید؛ اثربخشی بیشتری را شاهد خواهید بود.

تفکر موجی

در تفکر موجی برای متخصص شدن در زمینه‌ای کاری ۴ اصل را باید رعایت کنید؛ یادگیری، خلق‌کردن، ارتباط‌گیری و بهره‌برداری

در این حالت ابتدا برموج اول سوار می‌شوید، سپس موج بعدی و الی آخر، نکته مهم این است که حضور بیش‌از حد روی یک موج موجب استیصال و درجا زدن می‌شود.

 

  • یادگیری: پیرامون این موضوع توضیحات زیادی لازم نیست چون همه میدانیم یادگیری اصل اول است.

برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار باید حسابی آموزش ببینیم، چون در غیر این صورت کسی ما را جدی نمی‌گیرد. نکته بعدی که می‌توان تاثیرگذار باشد زیرپاگذاشتن سنت‌ها می‌باشد، این‌کار باعث متمایز شدن می‌شود ولی باید محتاطانه انجام شود و نکته مهم این است که بدانید سنت‌ها اساساً چطور عمل می‌کنند چون در غیراین صورت جهالت رخ می‌دهد. نکته بعدی حرکت آهسته است که به ظاهر اتلاف وقت محسوب می‌شود، اما وقتی وارد میدان می‌شوید متوجه خواهید شد تک‌تک لحظاتی که صرف آشنایی با ماهیت این بازی و نحوه انجام‌دادنش کرده‌اید شما را قوی‌تر کرده‌است.

نکته مهم: بدانید و آگاه باشید یادگیری به‌هیچ عنوان درآمدی تولید نمی‌کند. یادگیری گام مهم این مسیر است. اما فقط و فقط موج اول است. وقتی با چارچوب‌ها و ایده‌های پایه‌ای حوزه کاری‌تان آشناشدید و دیدگاه‌های شخصی خودتان را درمورد آن ایجاد کردید نوبت به خلق و اشتراک ایده‌ها ست.

  • خلق‌کردن: در موج دوم به‌اندازه کافی یاد‌گرفته‌اید و ایده‌های دیگران را نیز درک کرده‌اید و می‌توانید آنها را ارزیابی کنید. برای خلق محتوا و به‌اشتراک گذاری آنها باید گام‌های کوچکی بردارید. این گام‌های کوچک است ولی تاثیرگذار است و بهترین راه برای اینکه به دیگران نشان‌دهید چه‌چیزی را کشف کرده‌اید.

نکته مهم: خود را برای کسانی‌که دوست دارید با آنها کارکنید «یافت‌پذیر» کنید.

در این داستان مثال کارا کوتروتسولا در سال ۲۰۱۶ بیان شده است که ویراستاری یک مجله را رها کرده بود و روزنامه‌نگار مستقل شده بود و از یک دورهمی کوچک ۳۰ نفره برای شبکه‌سازی شروع کرده بود و در کنارش خبرنامه‌ای برای انتشار مقالات خود داشت، همین کار کوچک و دورهمی باعث شد که یک پیشنهاد خوب برای نوشتن کتاب دریافت کند.

  • برقراری رابطه (ارتباط‌گیری)

در موج بعدی باید به این اطمینان رسیده‌باشید که آموزش‌ها و خلق محتوا به صورت مداوم و مستمر درحال انجام است و استمرار در وجود شما ریشه دوانده‌است. در این زمان وقت‌گذاشتن برای برقراری رابطه با دیگران و غرق شدن در جمع‌های جدید شیوه موثر در مقدمه‌چینی برای بهره‌برداری موفقیت بزرگ است. اما باید به این نکته دقت کنید شبکه‌سازی صرف بدون داشتن تخصص و مهارت قابل اتکا موجب ایجاد درآمدی ناچیز می‌شود. دقت کنید در تفکر موجی به‌هیچ عنوان بر روی یک موج متمرکز نخواهید شد و فرآیند باید به صورت مستمر در ۴ مرحله پیگیری شود.

در این بخش مثال داستان آلبرت دی‌برنادو شصت‌وپنج ساله‌ است که از شغل خود به عنوان یک مهندس باتجربه چهل‌ساله استعفا داده بود و برای دوران بازنشستگی برنامه نداشت. درهمان زمان پست مدرک مربیگری یکی از دوستانش را دیده بود و او هم به ذهنش خطور کرد که وارد این مسیر شود. اون به سرعت این مسیر را با پشتوانه تجربه خود طی کرد و باگذشت یک‌سال از مدرک مربیگری و ارتباط گسترده با جامعه مربیگری به درآمد شش رقمی رسید.  

  • بهره‌برداری

بسیاری از ما از گذشته خود حجالت می‌کشیم، اما باید از یکجا شروع می‌کردیم و این کار را انجام دادیم. در این مسیر باید مالکیت معنوی و منحصر به فرد کاری را که دوست داریم و هم‌اکنون درحال انجام آن هستیم را ایجاد نماییم. کاری که در بازار آن را از بقیه متمایز می‌کند. بسیار مهم است که بدانیم بهره‌برداری مسیر آخر نیست و تاریخ انقضا دارد و باید مسیر خلق جدید و شروع دوباره صورت بپذیرد. همیشه به یاد داشته باشید درو محصول وقت دارد ولی تاابد طول نمی‌کشد. حتی موفق‌ترین افراد وقتی از موفقیتشان لذت می‌برند می‌دانند که وقت آن رسیده مسیرجدیدی را یادبگیرند و خلق کنند.

فصل ششم (اهرم راهبردی)

اغلب اوقات روزهای ما یک شکل هستند و به سختی می‌توانیم همه کارهایمان را تمام کنیم. دقت کنید مسلماً گلیم خود را از آب بیرون کشاندن با تحقق اهداف بلند مدت تفاوت دارد. همه ما به طور متوسط ۱۶۸ ساعت درهفته در اختیار داریم اما متاسفانه بنا به شرایط مختلف درگیر چند وظیفگی «بد» هستیم، به این معنی که ۲ کار متضاد را با هم انجام می‌دهیم، مثلاً نوشتن ایمیل و شرکت در یک همایش؛ درحالی ‌که چندوظیفگی خوب هم داریم که در آن کارهایی را می‌توان در کنار هم انجام داد که به هم مربوط باشند. 

در این راستا نیازمند بهینه‌سازی امور هستیم و بهترین راه تفکر راه‌بردی است که برای آن باید به سوالات زیر پاسخ‌دهیم

  • وقتم را باید صرف چه‌چیزی کنم؟
  • بیست‌درصد از فعالیت‌هایی که هشتاد درصد از نتایج را دربر دارند کدامند؟
  • از انجام دادن چه‌کارهایی می‌توانم دست بکشم؟
  • چگونه می‌توانم از محدودیت‌ها به نفع خود استفاده کنم؟
  • فرضیه‌های من درباره آینده چیست؟ این فرضیه‌ها چه تاثیری در کارهای کنونی من دارد؟

به این ترتیب موضوعاتی که تفکر ناخودآگاه ما را درگیرکرده‌اند کشف می‌کنیم، به‌خصوص آنهایی که ذهن ما را منحرف کرده‌اند و به این ترتیب درمقایسه با وقتی که خودآگاه ما معایب و مزایای کاری را بسنجند، می‌توانیم به نتایج بهتری برسیم.
یکی دیگر از سوالاتی که باید از خود بپرسیم این است که: چگونه می‌توانم کاری را انجام دهم و از آن بهره ده‌برابری بگیرم؟
داستان نیهار چایا یکی از اعضای گروه متخصص سرشناس و مربی مدیریتی شرکت‌های فورچون ۵۰۰ شنیدنی است.اون در نوامبر ۲۰۱۹ در یکی از بزرگترین گردهمایی‌های مدیران برتر در لندن شرکت کرد، بلافاصله پس از شرکت در این رویداد تجربیات خود را در فوربز نوشت؛ به اشتراک‌گذاری این مقاله در فضای مجازی این فرصت را به اون داد تا روابط جدیدی را ثبت کند و مطمئن شود که دیگران او را فراموش نخواهند کرد.
بیشتر مردم کاری را شروع می‌کنند و سپس از آن دست می‌کشند. به ویژه وقتی که آن کار پس از مدتی پرزحمت و هزینه‌بر شود. اما به این نکته دقت نمی‌کنیم که اگر بتوانیم از آن کار بهره‌چند برابری بگیریم و مزیت رقابتی منحصر به‌فردی ایجاد کنیم، چرا باید رها کنیم؟ چرا باید درخود احساس ضعف کنیم.
رمزکار در این زمان از بین بردن محدودیت‌های زمانی است تا درنتیجه آن بتوانیم راه‌های جدیدی را برای تفکر داشته باشیم. باید بایک تیر دو یا چند نشان بزنیم. این کار مستلزم آگاهی از اولویت‌ها و سپس استفاده از منابع موجود است.

اهرم‌سازی برای روابط

برخی ارتباطات برای پیدا کردن کارهایی است که دوست داریم آنها را انجام دهیم و به کمک آنها می‌توانیم به مقاصد جانبی مثل مسافرت به‌مکان‌هایی که هزینه زیادی دارند یا دیدن افرادی که طرفدار آنها هستیم؛ برسیم.

اهرم‌سازی برای زندگی دلخواه

برای این منظور باید از خود بپرسیم که سبک زندگی ایده‌آل که دوست داریم چگونه است؟ چشم‌انداز آینده ما از زندگی چطور است؟

داستان فیلیپ فن‌نوسترند عکاس حرفه‌ای در همین راستاست، فیلیپ به دلیل سبک فعالیت خود و خلاقیتش در زندگی که سرشار از ارتباطات با صنایع مد و غذاست راهی پیدا کرد که بتواند مسافرت‌های متعدد به بهترین و زیباترین مکان‌ها را داشته باشد، مسیری که به‌جز این راه شاید برای اون دست‌یافتنی نبود. او با استفاده از روش تهاتر و دریافت اعتبار مسافرت و همراهی گروه‌ها در ازای بخشی از درآمد خود توانست چنین سبک زندگی را ایجاد نماید.

اهرم‌سازی برای اهداف حرفه‌ای

برای برخی در این مسیر این‌طور است که یک شغل شرکتی پردرآمد داشته باشند که از پس بسیاری از هزینه‌های جاری زندگی برآیند و در کنار آن به فعالیت‌های مورد علاقه و درآمدزا خود برسند (این موضوع در ایران به این شکل خیلی امکان‌‌پذیر نیست)
اما برای رسیدن به این نقطه باید صبر راهبردی داشته باشید، روابط خلق کنید و موازنه‌های راهبردی ایجاد نمایید که ممکن است درنظر دیگران مزحک به نظر آید اما درآینده حیاتی است.

اهرم‌سازی سرمایه

طبعیتاً پول یکی از مهم‌ترین اهرم‌های سرمایه‌ای است که با استفاده از آن می‌توان تقریباً همه‌چی را به دست آورد. اما در این میان ابزارهای دیگری هم درکنار پول وجود دارند که اغلب مردم از آن غافل هستند. شهرت یکی از این ابزارها می‌باشد. برای این مسیر نیاز هست که به یک متخصص سرشناس تبدیل شوید و برای این راه ۳ گام وجود دارد

  • خلق محتوا: مردم باید شما را بشناسند و از ایده‌های شما مطلع شوند؛ برای این منظور باید محتوا خلق کنید، پادکست، مقاله، سخنرانی و هرچه به ذهن‌تان می‌رسد.
  • تایید اجتماعی: مردم به شدت مشغله دارند و برای اینکه به حرف‌های شما گوش فرادهند باید دلیل قانع کننده‌ای داشته باشید. تایید اجتماعی به معنی اعتبار به اثبات رسیده شما برای انجام کاری است. 
  • شبکه: خلق محتوا و کسب اعتبار ضروری است ولی کافی نیست؛ اگر کسی شما را نشناسد این کارها سودی برای شما ندارد، لازم است شبکه ایجاد کنید که به شما کمک کنند صدایتان را به گوش بقیه برسانید. خبرکارهایتان را منتشر کنند.

بیشتر حرفه‌ای‌ها یک را ۲ رکن از موارد بیان شده را دارند اما وقتی می‌خواهند حرف‌های خود را به گوش دیگران برسانند به موانعی برمی‌خورند که آنها را با ناامیدی شدیدی روبه‌رو می‌کند، دلیل آن این است که باید روی بخش‌هایی که ضعیف‌تر هستند تمرکز کنند و تاکید روی مواردی که بیشتر دوستشان دارند واقعاً کمکی نمی‌کند. 

پس این طور عمل کنید

  • اگر محتوا ندارید ولی در آن زمینه مهارت دارید، محتوایی متناسب با علایق خودتان در جهت پذیریش بیش‌از پیش جامعه خلق کنید.
  • اگر شبکه ندارید، سعی کنید با افرادی ارتباط بگیرید
  • اگر از خلق محتوا اطلاعاتی ندارید، فرآیند یادگیری را شروع کنید و در این مسیر از افراد متخصص بخواهید در مسیر خلق محتوا به شما کمک کنند (زالو صفت نباشید و سعی کنید محتوا را خودتان خلق کنید!!!)
  • اگر تایید اجتماعی ندارید سعی کنید برای شرکت در سمینارها و سخنرانی‌ها درخواست بدهید

نکته بی‌نهایت مهم: بهینه‌سازی برای زمان کوتاه‌مدت تقریبا هیچ وقت ما را به‌جایی که دوستش داریم نمی‌رساند.



فصل هفتم (آدم‌های مناسب، مکان‌های مناسب)

نکته مهمی که در این بخش وجود دارد این است که باید آدم‌های جذاب را پیدا کنیم و راهی ایجاد نماییم که با آنها ارتباط برقرار کنیم؛ همچنین نکته جالب توجه در این بین این است که آدم‌های دیگر هم دوست دارند ارتباط برقرار کنند و به این معنا نیست که کسی نمی‌خواهد با شما ارتباط برقرار کند؛ نکته مهم آن است که آنها هم پیش‌قدم نمی‌شوند ولی به همان اندازه شما تشنه برقراری رابطه‌اند و منتظر دعوت هستند ولی باید به شما اعتماد داشته باشند و باید شما را بشناسند.

اما در برقراری رابطه و قبول دعوت‌ها باید دقت کنید چون بسیاری از افراد هستند که بنا به دلایل گوناگون حضورشان را لغو می‌کنند و غیبشان می‌زند؛ این افراد کسانی‌هستند که برای برقراری رابطه اصلاً مناسب نیستند.

مزایای شبکه‌سازی بسیار خوب است و می‌توانید با افراد جالبی آشنا شوید، درس‌های جدیدی یادبگیرید و با گرایش‌های مختلف آشنا شوید و در این مسیر نیز ممکن است موقعیت شغلی خوبی نسیب شما شود؛ با این حال در برابر شبکه‌سازی به شدت مقاومت می‌کنیم. دلایل زیادی برای این موضوع وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

  • شبکه‌سازی برای حرفه‌ای‌های سن‌بالا بسیار سخت است، چون مسئولیت‌های اجتماعی و خانوادگی زیادی دارند. همچنین تبدیل افراد به دوستان واقعی مستلزم سرمایه‌گذاری جدی روی زمان است. تحقیقات نشان داده‌است که حدود ۵۰ ساعت زمان نیاز است که فردی از حالت آشنایی به دوستی معمولی تبدیل شود، ۹۰ ساعت برای تبدیل به دوستی واقعی و ۲۰۰ ساعت برای تبدیل شدن به دوستی صمیمی زمان لازم است.
  • دلیل دیگر ایجاد حس زننده برای حرفه‌ای‌هاست. آنها در فرآیند شبکه‌سازی احساس خجالت و اصیل نبودن می‌کنند. حتی برای آنها اندیشیدن درمورد شبکه‌سازی نیز حس «کثیفی» برای آنها دارد. (البته نه برای همه حرفه‌ای‌ها ولی برای بیشتر آنها همین ماجرا وجود دارد.)
  • معمولاً حرفه‌ای های سابقه پایین مرددتر هستند؛ اما در مقابل برخی حرفه‌ای‌ها (عموماً با سابقه‌ها) به اندازه مبتدی‌ها استرس ندارند. حرفه‌ای‌های باسابقه از جایگاه و ارتباطاتی برخوردار هستند که به آنها این اطمینان را می‌دهد که روابط‌شان متقابل خواهد بود.
  • اساساً آنچه مردم را از شبکه‌سازی برحذر می‌دارد ایده اصلی شبکه‌سازی نیست، بلکه ایده استفاده ابزاری از مردم است که در واقع ۳نوع شبکه‌سازی وجود دارد: کوتاه‌مدت، بلند مدت و افق نامحدود
  • درشبکه‌سازی کوتاه مدت (به خصوص با ایده درآمد مالی) اغلب موجب بندنامی یک شرکت و پیشنهاد دهنده می‌شود. درحقیقت شبکه‌سازی واقعی آن نیست که درکمترین زمان ممکن به چیزی برسید.
  • در شبکه‌سازی بلند مدت یا با افق نامحدود هدف از ارتباط در مرحله اول این است که دوستانی پیدا کنیم و رابطه‌ای ایجاد نماییم. به هیچ‌عنوان در این مرحله نمی‌خواهیم چیزی را به دست آوریم. 
  • پژوهش‌ها به شدت بیان می‌دارند که باید وقت بگذاریم و ببینیم چگونه می‌توانیم به دیگران کمک کنیم تا به این ترتیب در این معادله (شبکه‌سازی) گیرنده نباشیم.

شبکه‌سازی کوتاه مدت

بدترین مدل شبکه‌سازی است. به‌خصوص زمانی که متوجه می‌شویم این قرار ملاقات یک کمین است. در این مدل قرارها مانورهای تهاجمی جواب می‌دهد و متاسفانه مردم درلحظه تسلیم می‌شوند و بله می‌گویند. دقت کنید اگر درحالت «من نیازمندم» بی‌مقدمه سراغ کسی بروید بعید است کاری از پیش ببرید و طبق پژوهش‌ها این کار حس به شدت زننده‌ای برای طرف مقابل خواهد داشت. 
راهبردی که نویسنده (خانم کلارک) به شدت توصیه کرده‌است این است که تا یک سال هیچ درخواستی نکنید. همچنین درمقابل افرادی که در مدت زمان کوتاه درخواست می‌دهند نیز به شدت مقابله کنید و صریحاً نه بگویید.

شبکه‌سازی بلندمدت 

در این مدل شبکه‌سازی ممکن است هدف خاصی نداشته باشید و با این نیست جلو بروید که اگر درجای درست و زمان درست قرار بگیرید اتفاقات خوبی رخ می‌دهد. در راهبرد شبکه‌سازی یا ایجاد رابطه بلندمدت باید از اعتبار خودتان خرج کنید، در این مسیر باید بدانید که اعتمادسازی رکن شماره یک در این مسیر است. این راهبرد استفاده از امتیازات نام دارد.
حتی اگر در گروه هم‌صنفان خودتان یا همکاران خودتان نیز چنین روابطی وجود ندارد، می‌توانید یکی برای خودتان بسازید.
این اتفاقی بود که تنوی‌ گوتام استاد دانشگاه وقتی از سنگاپور به آمریکا آمد انجام داد؛ در این مسیر اون از تخصص خود در منابع انسانی و امکانانی که توئیتر در اختیارش قرارداده بود استفاده کرد و با افراد مختلف آشنا شد و به یکی از چهره‌های سرشناس در شبکه‌های اجتماعی تبدیل گردید.
در تشکیل روابط بلند مدت شناسایی افراد یا گروهی از افراد که دوست دارید برساس اهداف بلند مدت خود در آینده با آنها آشنا شوید نیز گزینه دیگر است. مسئله مهم این است که باید ارتباطات شما با افراد ممتاز باشد.
متاسفانه خیلی از حرفه‌ای‌ها رویکرد «از دل برود هرآنکه از دیده برفت» را درخصوص شبکه‌هایشان اتخاذ می‌کنند. اما بازی بلند مدت به معنای متمرکزماندن و استمرار رابطه با آدم‌های فوق‌العاده‌ست که در طول مسیر با آنها آشنا می‌شویم.
نکته مهم: در این مدل روابط صبوری و اولویت‌دهی منافع شخص متقابل، اغلب هردو طرف به نتیجه می‌رسند و راضی هستند. 

شبکه‌سازی با افق نامحدود

رضایت‌بخش‌ترین و پایدارترین نوع شبکه‌سازی است. در این مدل هدف ایجاد رابطه‌ای خالص و بدون غرض است به طوری که از طرف مقابل هیچ توقع و نیتی ندارید و صرفاً بخاطر شخصیت طرف و تخصص آن به فرد علاقه‌مند شدید، از این رابطه می‌توانید نهایت لذت را ببرید و اجازه‌دهید ارتباط شما به صورت طبیعی پیش برود. مهم‌تر از آن این است که می‌توانید به شیوه‌های غیرمنتظره در هم‌دیگر تاثیر بگذارید مثل ایجاد تلنگری در ذهن طرف مقابل برای ایجاد پرسشی، برانگیختن اشتیاقی قدیمی یا القای راه‌حلی خلاقانه
دقت کنید وقتی شبکه‌سازی برای ملاقات با افراد جالب، کمک به دیگران و یادگیری باشد همه چیز امکان‌پذیر است.

 معروف شدن

اغلب مردم به دنبال راه‌حلی جادویی هستند تا یک سخنرانی مهم انجام دهند یا قراردادی بسیار حیاتی منعقد نمایند؛ اما باید بدانید که راه‌حل جادویی در یک چیز خلاصه نمی‌شود.

هدف از ایجاد ارتباطات باید یادگیری باشد، هدف این است که آنچه یادگرفته‌اید را به اشتراک بگذارید.
این داستان با لارا گاسنر آتینگ شروع شد. او به مدت ۱۵ سال شرکت کاریابی‌اش را اداره می‌کرد و درنهایت آن را فروخت و پس از یک سخنرانی تدکس جرقه‌ای در ذهنش خطور کرد. سپس در گروه سخنرانان فیس‌بوک عضو شد و در آن گروه برای قراردادها دستورالعمل واضح و قابل فهمی تهیه کرد به طوری که برای همه قابل فهم باشد به طوری که همین کار باعث شد به شدت مورد توجه واقع شود، سپس با میچ جوئل آشنا شد و در یک مراسم شرکت کرد.
نکته جالبی که در این بین مطرح می‌شود این است که وقتی درگیر شبکه‌سازی در افق نامحدود می‌شوید، هرگز نمی‌دانید قرار است آخرکار به چه نتیجه‌ای برسید. لارا این‌طور بیان می‌کند:«وقتی با آدم‌های خوب کارهای خوبی انجام می‌دهید، اتفاقات خوب همیشه از راه می‌رسند.» 
درنهایت لارا با ادامه فرآیندشبکه‌سازی خودش و انتشار کتابش توانست با رابین‌رابرتز و شرکت در برنامه صبح‌به‌خیر آمریکا شرکت کند (برنامه‌ای که سال‌ها دوست داشت و آرزو داشت در آن شرکت کند)
وقتی دیدگاه شما در زندگی خدمت به دیگران باشد، چندبرابر آن را بازخواهید یافت. وقتی در افق نامحدود با دیگران ارتباط برقرار می‌کنید، بی‌آنکه نیت خاصی به‌جز کمک و تعمیق روابط با آدم‌های جالب داشته باشید؛ فرصت‌ها برایتان به وجود می‌آید.
نکته مهم این‌است که به فرآیند اعتماد کنید؛ در این مدل شبکه‌سازی سخاوت متقابل موجب می‌شود اتفاقات خارق‌العاده‌ای به وقوع می‌پیوندد. بیشتر وقت‌ها مردم از شبکه‌سازی حوصله‌شان سر می‌رود. وقتی چندقرار قهوه یا دورهمی به شغل جدید یا مشتری نان‌وآب‌داری منجر نمی‌شود از به نتیجه‌رسیدن آن عصبانی می‌شوند. اما باید صبر داشت.

در بازی بلند مدت هیچ‌عجله‌ای نیست، همه این‌ها بخشی از فرآیند آشنایی با آدم‌های شگفت‌انگیز است.

ارزش آفرینی برای تبادل

قطعاً در مراحل اول چنین به‌نظر می‌رسد که هیچ‌چیزی برای ارائه به دیگران ندارید و با این تصور شبکه‌سازی برای شما ناخوش‌آیند خواهد شد. اگر خوب بنگرید هرکسی چیزی برای ارائه دارد. فقط لازم است کمی خلاقانه عمل کنیم. (همین!)
ارتباط دهنده شدن حس جذابی دارد و این معنی را می‌رساند که شما محبوب هستید، کسی که همه را می‌شناسد و می‌تواند اتفاقات خوبی را رقم بزند. اما دقت کنید که در فرآیند برقراری ارتباط یک قانون ضمنی وجود دارد و آن این است که دوطرف باید رضایت کامل داشته‌باشند. چون در حالت عادی بسیاری از افراد رضایتی برای برقرار ارتباط و واسطه‌گری شما ندارند. ؟
درنهایت خیلی راحت می‌توانید با مراعات حال دیگران و انجام دادن کاری متفاوت راه خود را باز می‌کنید و توجه‌ دیگران را جلب می‌کنید. دقت داشته باشید درخواست‌هایی مثل «دعوت به یک قهوه» یا «برقراری تماس تصویری» چیز شاخصی برای ارائه ندارد و به همین دلیل توصیه نمی‌شود. درعوض ببینید طرف مقابل چه نیاز منحصر‌به‌فردی دارد و آن را برطرف نمایید. 
مسیر خلاقیت در این راه این است که با شناسایی حوزه‌های مهارتی خودتان و نیازهای شخص متقابل و هم‌پوشانی میان آنها، به راحتی می‌توانید ارتباطات تاثیرگذاری را ایجاد کنید.
همه می‌دانیم ارتباط با دیگران درموفقیت حرفه‌ای و کیفیت زندگی تاثیر زیادی می‌گذارد؛ با این حال بسیاری از ما ارتباط‌گیری‌های واقعی و تحول‌آفرین را که همه خواهانش هستیم نادیده می‌گیریم چون توهم این را داریم که شبکه‌سازی مجبورمان می‌کند اصل نباشیم. 
اگر شبکه‌سازی درست انجام شود و اصول آن رعایت شود این شما هستید که تعیین می‌کنید چه آدم‌هایی در اطراف شما حضور داشته باشند و در این سفر شما را همراهی نمایند.

 

فصل هشتم (صبر راه‌بردی)

همیشه شروع هیجان‌انگیز است، اولین توئیت، اولین پست لینکدین، اولین پادکست 
اما اغلب کنار آمدن با صدای درونی‌مان از همه دشوارتر است. در این زمان بزرگترین خطر این است که احساس اهمیت و اعتبار خودتان را از دست دهید، تصمیمات خود را قربانی تصمیمات دیگران کنید و دست از کار بکشید.
مدام به تعداد بازدیدها، لایک‌ها و بازخوردها نگاه می‌کنید و آنها را شاخص‌هایی پوچ و بی‌ارزش تلقی کنید. اما باید دقت کنید که این خط‌کش معیوب را کنار بگذارید چون ویرانگر است.

وقتی نقشه فایده ندارد

در دراز مدت شایستگی  پیروز می‌شود اما در کوتاه مدت ممکن است پذیرفته نشوید و مهارت‌هایتان نیز ناشناخته باقی بماند. حتی در موقعیت‌هایی که هیچ محافظی وجود ندارد. این را بدانید که موفقیت یک‌شبه بسیار نادر است و بسا غیرممکن است. به زمان نیاز دارید تا برای خود مخاطب جمع کنید و باید پشتکار داشته باشید تا وقتی که به نظر می‌رسد هیچ‌کسی به حرفتان گوش نمی‌کند یا مسئولان امر فکر می‌کنند شایستگی لازم برای کار را ندارید، به مسیر خود ادامه دهید.

پس از شکست دوباره روی‌پای خود ایستادن

مسیر متخصص سرشناس شدن یا حتی شناساندن ایده‌های خود اصلاً ساده نخواهد بود. مبتدی‌ها اغلب نگران نفرت پراکنی آنلاین هستند. اما مشکل رایج که در ۲ سال اول کارتان با آن روبه‌رو می‌شوید درواقع عکس است، یعنی سکوت کامل و محض. اما همان‌طور که می‌دانید باید قطرات کوچک قدردانی را یکی یکی جمع کنید. دیگران به تدریج به‌شما گوش می‌دهند و می‌خواهند چیزهای بیشتری درمورد شما بشنوند. این صبر و پایداری لازمه کار شماست و این سرمایه‌گذاری مزیت رقابتی شماست. 

رشد تصاعدی

وقتی همه‌چیز ناامید‌کننده به‌نظر می‌رسد

  • چرا این‌کار را می‌کنم؟
  • دیگران چه‌نتیجه‌ای از آن گرفته‌اند؟
  • مشاوران مورد اعتمادم چه می‌گویند؟

فصل نهم (بازنگری شکست)

نویسنده کتاب (خانم دوری کلارک) این فصل را از یک داستان در سال ۲۰۱۹ نقل می‌کند. زمانی که تصمیم می‌گیرد برای خود اهداف جاه‌طلبانه و بزرگی تعیین کند. اهداف ایشان چنین بود

  • تالیف مشترک یک کتاب با نویسنده‌ای معروف
  • برخورداری از حق خرید فیلمی محبوب خود و تبدیل آن به تئاتر موزیکال
  • ستون نویسی برای یک رسانه ممتاز خبری
  • سخنرانی در یک همایش معتبر
  • قرارگیری در فهرست پنجاه متفکر سرآمد جهان در حوزه کسب‌وکار

اهدافی که آنها را در صورت تلاش، محتمل می‌دانست که به آنها برسد.
پس از گذشت یک‌سال چهارهدف اول انجام نشد و به مشکلاتی خورد که گویی ادامه آنها غیرمحتمل باشد ولی درنهایت مورد آخر در کمال ناباوری رخ داد. البته که مورد آخر پس از نوشتن ۳ کتاب و یازده‌سال تلاش به نتیجه رسیده است. 

خانم کلارک این‌طور خاطرنشان می‌کند: «بعضی وقت‌ها شرط‌بندی‌ها نتیجه می‌دهد و بعضی وقت‌ها نتیجه نمی‌دهد، درهر صورت باید شرط‌بندی کرد.»با این‌حال راهبرد بلند مدت به‌نفع شماست و وقتی موفقیت حاصل می‌شود که به‌اندازه کافی تلاش کرده‌باشید.

راهبرد سیلیکن‌ولی

استیو‌بلنک، کارآفرین و استاد دانشگاه استنفورد به نکته جالبی در سیلیکن‌ولی برخورد کرد.
افراد متخصص زیادی هستند که در خلاء کار می‌کنند. یعنی وقتشان را صرف ساخت محصولی معرکه می‌کنند و حتی از قبل مطمئن هستند که محصول‌شان همان‌چیزی هست که وقت‌شان را به آن اختصاص دهند. اما در نهایت هیچ‌کسی آن محصول را نمی‌خواهد. 
بلنک در آن زمان برای حل این مشکل ساخت کمترین محصول پذیرفتنی (MVP) را معرفی کرد. محصولی که چندان تجملی نباشد اما نشان می‌دهد که هدف اصلی سازنده چیست.
این فلسفه یعنی آزمودن قبل از سرمایه‌گذاری کامل در سیلیکن‌ولی محبوب شد و موجب کارآمدتر شدن فرآیندها گردید.

اغلب اواقات حرفه‌ای‌های باهوش در نمایش چیزی که دارند تعلل می‌کنند، فرقی نمی‌کند آن چیز مقاله‌ای باشد، محصول باشد، کتاب، سخنرانی یا ایده‌ای جذاب، درهر صورت تعلل می‌کنند چون اعتقاد دارند که هنوز کاملاً آماده نیست و روی آن اصلاحاتی درحال انجام است و زمان بیشتری را نیاز دارند که آن را بهتر کنند. باید این را قبول کنید که قرار نیست محصولی افتضاح را به بازار عرضه کنید، اما همین تعلل می‌تواند جلو پیشرفت شما را بگیرد. 
در روش نوآفرین ناب نیز چنین درسی را داریم. در روزهای نخست هرچیزی نوعی آزمایش قلمداد می‌شود. شکست برای بسیاری از ما ناراحت‌کننده است ولی در کمترین حالت تلاش خود را انجام داده‌ایم منتها نتیجه مطلوب ظاهر نشده‌است و باید بدانیم نمی‌توان از همان ابتدا همه ناکامی‌ها را شکست قلمداد کرد.

مسیرهای چندگانه

همیشه امکان دارد طرح اولیه شما جواب ندهد. صرف‌نظر از اینکه چقدر باهوش و شایسته هستید، ممکن است زندگی سدراهتان شود ویا اینکه انتخاب نشوید. اما شکست زمانی معنا پیدا می‌کند که یک ناکامی باعث شود که به کلی از کار بازداشته شوید. 
اما اگر هم‌زمان مسیرهای متنوعی برای رسیدن به نتیجه دلخواه ایجاد کنید، نه‌تنها از قدرت متولیانی که براساس سلیقه تصمیم می‌گیرند کم می‌کنید بلکه خود را ملزم می‌کنید تا خلاقانه‌تر بیاندیشید.

جست‌وجو برای جایگزین‌ها

همیشه این سوال را در ذهن خود داشته باشید و برای آن برنامه‌ریزی کنید: آیا راه جایگزینی هست که همچنان بتوانم از آن چیز استفاده کنم؟
راه‌های جایگزین برای رسیدن به آن موقعیت یا موقعیتی شبیه‌ به آن کدامند؟
چون همیشه برای رسیدن به اهداف راه‌های متعددی وجود دارد، اگر یکی از آنها جواب نداد، احتمالاً راه دیگری وجود دارد.

پیش‌تعهد: تاریخی برای آن تعیین کنید

اگر تاریخی در تقویم‌تان برای انجام آن تعیین نکنید، آن‌کار هیچ‌گاه انجام نخواهد شد؛ چون خواه یا ناخواه زندگی سدراه‌تان خواهد شد و شماه به راحتی خواهید گفت: «خب الآن نه، بعداً»
این را به ختطر بسپارید تحقق اهداف حتی مهم‌ترین آنها نیز کار ساده‌ای نخواهد بود.
پیش تعهد برای موفق شدن به چندین معیار نیاز دارد که یکی از آن‌ها درگیرکردن افرادی هست که می‌تواند در این داستان درگیر باشند. 
هرحرفه‌ایِ موفقی که می‌خواهد مسیر جدیدی را انتخاب یا برای فرصت بزرگی هدف‌گذاری کند، طبیعتاً به موانعی برخورد می‌کند. علاوه‌بر این در لحظات نامعقولی مانند خودتردیدیِ ناشی از شکست واقعاً نمی‌توانیم به خودمان اعتماد کنیم. به راحتی دلسرد می‌شویم، خودمان را سرزنش می‌کنیم و کارهای نسنجیده‌ای انجام می‌دهیم. شاید وسوسه شویم به‌کلی دست از کار بکشیم و راهبردمان را تغییر دهیم. 

در این زمان وقتی روی تقویم‌تان تاریخی را مشخص می‌کنید برای آن برنامه‌ریزی می‌کنید و نمی‌توانید آن را کنار بگذارید. همچنین در شکست‌های زیاد (به‌دلیل بزرگ بودن کار)، رمز کار این است که مطمئن شویم شکست‌ها ما را فلج نمی‌کنند و ما را به اضمحلال نمی‌کشند.
موانع اجتناب‌ناپذیر هستند و برای موفقیت باید یادبگیرید چطور از آنها بالا بروید. تنها کاری که نمی‌توانید بکنید این است که تسلیم شوید.





فصل دهم (دروکردن پاداش)

هر هر فرهنگی (چه ایرانی وچه غیر ایرانی) رهایی از مقایسه کار سختی است. ما تقریباً خودمان را باهرکسی مقایسه می‌کنیم، حتی هر فردی که پست‌هایش از جلوچشم ما در شبکه‌های اجتماعی رد می‌شود (یعنی هر فرد مربوط و نامربوط)

به عبارت دیگر همه مردم

طبیعی است وقتی میبینیم دیگران درحال پیشرفت هستند و ما هنوز نتیجه‌ای به دست نیاوردیم باعث می‌شود بازی بلندمدت برای ما عذابی دردناک باشد. وقتی همه پاسخ‌ها دردست ما نیست، وقتی بهترین نیستیم، یا وقتی طبق آرزوها یا تصوراتمان جلو نرفتیم، طبیعی است احساس شرمندگی کنیم.

در تفکر بلند مدت و کارهایی که موفقیت نهایی شما را امکان‌پذیر می‌سازد مستلزم قربانی‌کردن است. قربانی کردن شان و غروری آدمی؛ اگر بتوانید این رنجش و تحقیر را تحمل کنید پاداش بزرگی نصیب شما خواهد شد.
همچنین باید یادبگیریم لذت‌های زودگذر را به تاخیر بیاندازیم و خودکنترلی را افزایش دهیم. به‌بیان دیگر همه ما می‌توانیم تفکر بلندمدت داشته باشیم.
در حقیقت رمز کار شروع کردن و برداشتن گام‌های کوچک است. پس به شدت توصیه می‌شود خرده‌عادت‌هایی را ایجاد نماییم، آنقدر ذره‌بینی که نتوانید برای انجام ندادن آن‌ها مقاومت کنید.
رمز دیگر کار شروع کردن فعالیت‌هایی است که از آنها می‌ترسیم یا بدمان می‌آید، فقط باید راه‌کوچکی پیدا کنیم تا آن را شروع کنیم.
به همین علت باید «میل به شکست‌خوردن» و آگاهی یافتن از آنچه بیشتر مردم آن را شکست می‌نامند درحالی که صرفاً داده‌های مفیدی است برای جمع‌آوری اطلاعات درمورد مسیرهای موفقیت؛ همچنین میل به اعتماد به فرآیندها تا زمان نتیجه‌گیری نهایی نیز مورد دیگری است که باید آن را فرابگیرید.
اصطلاح مسافت طی‌شده تا خالی شدن باک اشاره به اشتباه رایجی دارد که بسیاری از حرفه‌ای‌ها مرتکب آن می‌شوند؛ آنها هدف‌گذاری‌های بسیار بزرگی می‌کنند و درعین حال زمان رسیدن به آن را کوتاه درنظر می‌گیرند و انتظار دارند در سریع‌ترین زمان ممکن به آن دست‌یابند. اما این یک ضرورت است که برای تجدیدقوا بتوانید مدتی را از کار و حرفه‌ی خود فاصله بگیرید. کسانی که تفکر کارآفرینانه دارند متوجه می‌شوند که مدتی استراحت و فاصله گرفتن از کار موجب می‌شود که پول بیشتری دربیاروند و ارزش وقت را نیز بالاتر خواهند برد. 
بازی بلندمدت یعنی تمایل به دوراندیشی و حتی فداکاری‌های کوتاه‌مدت برای تحقق آنچه برای ما اهمیت دارد. وقتی در زمینه مدیریت زمان به انضباط لازم رسیدیم و برای ارتقاء مسافتی که تا خالی شدن باک می‌توان طی کرد، تلاش کردیم؛ آنگاه می‌توان فرصت‌های مورد نیاز برای تحقق رویاهایمان را به خودمان بدهیم.

افق سالانه (۵ یا ۷ ساله)

جف بزوس (مدیرعامل و بنیان‌گذار آمازون) در سال ۲۰۱۱ در مجله وایرد چنین اظهار داشت: « وقتی برای انجام کار افق ۳ ساله تعیین می‌کنید یعنی با افراد زیادی درحال رقابت هستید، پس اگر زمان خود را افزایش دهید و افق ۵ یا ۷ ساله تعیین کنید و بر روی آن سرمایه‌گذاری کنید با تعداد افراد کمتری رقابت می‌کنید.» به این ترتیب باطولانی‌تر کردن افق زمانی و فعالیت‌های خود می‌توانید کارهایی را انجام دهید که در غیر این صورت هرگز نمی‌توانستید انجام دهید.
بخواهیم صادق باشیم بسیاری از ما آنچنان که باید جاه طلب نیستیم. البته که ممکن است آرزوها و رویاهای دور از دسترس زیادی داشته باشیم. اما بسیاری از ما دوست داریم موانعی غیرضروری و بعضاً غیرواقعی را علم کنیم و شروع نمی‌کنیم. درحالی که اگر از همین زمان شروع کنیم، نمی‌دانیم که در طول زمان چه پیشرفت‌های بزرگی نصب ما می‌شود. با گذشت زمان و کسب تجربه‌های جدید طبیعتاً نکات جدیدی درمورد خود، مهارت‌هایمان و اولویت‌های‌مان درمورد کسب‌وکار فرا می‌گیریم.
وقتی برای درازمدت برنامه‌ریزی می‌کنید و پذیرای انطباق و تغییر هستید، می‌توانید تجربیات فوق‌العاده‌ای خلق کنید.

لذت‌بردن از فرآیند

دقت کنید، همه انسان‌ها با یکدیگر فرق دارند اما در یک مورد مشترک هستند و آن لذت بردن از موفقیت‌هاست. به همین دلیل دروکردن موفقیت‌ها و پاداش تلاش‌ها به شدت اهمیت دارد چون آینده‌ای که ساخته‌اید مخصوص شماست و دقیقاً همان‌چیزی است که شما می‌خواهید. 
اما باید این‌نکته را بپذیرید رسیدن به موفقیت همیشه بیشتر از آن چیزی که انتظارش را دارید طول می‌کشد. اما متاسفانه بسیاری از حرفه‌ای‌ها با سندروم تغییر مبنا روبه‌رو می‌شوند به معنی تغییر انتظارات و خواسته‌ها در طول زمان؛ بسیاری از آنها در مسیر زندگی موفقیت‌های بزرگی را به دست می‌آورند که گاهی با بی‌توجهی از کنار آنها عبور می‌کنند اما به مرور و با کسب تجربه‌های بیشتر و طبیعتاً افزایش انتظارات از زندگی چشم‌تان به روی بسیاری از موفقیت‌ها عادی شده است.
برای متخصصی سرشناس شدن در حوزه کاری خود و رسیدن به هرشکلی از موفقیت باید قبول کنید که فرآیند آن زمان‌بر خواهد بود و به هیچ‌عنوان به‌سرعت رخ‌نخواهد داد. با این حال باید به تلاش مستمر خود ادامه دهید با صلابت عاطفی در برابر موانع ایستادگی کنید تا نتیجه زحمت‌های خود را نیز ببینید.
این مورد برای بسیاری از ما عادی شده است که دستاوردهای گذشته خود را فراموش می‌کنیم. درنتیجه از این حقیقت تاثیرگذار غافل می‌شویم که اگر قبلاً کار را انجام می‌دادیم و نتیجه لذت‌بخشی برای ما داشته است، هم‌اکنون نیز دوباره می‌توانیم آن را بهتر و قدرتمندتر از گذشته انجام دهیم.
همیشه این‌نکته را به یاد داشته باشید که با تلاش و افق زمانی کافی تقریبا هرچیزی امکان‌پذیر است.

اما اتفاقات خوب آنهایی هستند که برایشان برنامه‌ریزی می‌کنیم و با تمام وجود تلاش می‌کنیم.
برگ برنده پیروزی: اگر مایل باشیم کارهای دشوار و طاقت‌فرسا را انجام بدهیم، اگر توانایی نادیده‌گرفته شدن را هم‌اکنون داشته باشید، اگر از انجام دادن کارهایی که هم‌اکنون به ظاهر منطقی نمی‌رسند ترسی نداشته باشیم و درکنار آن صبر راهبردی را به کار ببریم: باید انتظار به دست آوردن نتایج تصاعدی از کارهای‌مان را داشته باشیم و این نتایج شدیداً لذت‌بخش خواهد بود.
دقت کنید نتایج همین فردا مشهود نخواهند بود، زمانی که ممکن است پیشرفت‌هایتان هنوز نامحسوس باشد، اما در ۵ سال و ۱۰ سال آینده این پیشرفت‌ها نمایان خواهند شد، دقیقاً همان‌طور که خواهانش بودید و حتی بهتر از آن نمایان خواهد شد. 
نویسنده کتاب (خانم کلارک) به شدت تاکید می‌کند که هداف بزرگ در کوتاه مدت ناممکن خواهد بود (تقریباً محال است) اما با اتخاذ قدم‌های کوچک و روشمند، تقریباً هرچیزی دست‌یافتی می‌شود.

 

موخره (۳ اصل رسیدن به جایگاه متفکر بلندمدت)

در طول فرآیند متفکر بلندمدت باید به این مفاهیم آگاهی کامل داشته باشیم

  • بهینه‌سازی برای فعالیت‌های جالب
  • تفکر موجی
  • ارتباط بلند مدت (یک‌سال بدون درخواست)
  • شبکه‌سازی با افق نامحدود
  • اصل مسافت قابل طی‌کردن تا خالی شدن باک

همچنین تفکر بلند مدت به شخصیت شجاع نیاز دارد. شجاعتی که بتواند مسیر جدیدی را خلق کند بدون اینکه از کارهای مشابهی که دیگران انجام داده‌اند اطمینان داشته باشد. همچنین باید شجاعت رویارویی با شکست‌ها را نیز داشته باشد چون نتایج پس از مدت زیادی پدیدار می‌شود؛ و این شجاعت و ثبات قدم است که حتی زمانی که مطمئن نیستید نتیجه کار چطور از آب درمی‌آید، باز به مسیر و تلاش خود ادامه می‌دهید.

یک متفکر بلندمدت ۳ عادت ذهنی بسیار مهم دارد

  • استقلال: به معنی پایبندی به خود و چشم‌اندازتان است. چون نتایج پس از گذشت مدت زمانی طولانی پدیدار می‌شوند.
  • کنجکاوی: دقت کنید یک عمر هم‌رنگ جماعت شدن برای بیشتر ما حسی توخالی دارد. به ویژه زمانی که منافع‌مان با آنچه جامعه به آن ارج می‌نهد همسو نباشد. همچنین ممکن است مسیر درست و دقیق خود در زندگی را ندانیم اما کنجکاوی یکی از صفاتی است که می‌تواند ما را به سمت مسیر درست هدایت کند.
  • انعطاف‌پذیری: به‌معنای انجام دادن کاری جدید، کاری منحصر به‌فرد

برای بسیاری از ما چنین اتفاق افتاده است که پس از اتفاقی (پذیرفته نشدن، تجربه شکست)، سریعاً پا پس می‌کشیم و آن کار را رها می‌کنیم. اما در تفکر بلندمدت نیاز داشتن به انعطاف‌پذیری ضروری است چون به ندرت کاری در همان مرتبه نخست یا به صورتی که شما پیش‌بینی کرده‌اید نتیجه می‌دهد. این حقیقتی است که تعداد فرصت‌های متغیر در موفقیت شما بسیار هستند.



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

keyboard_arrow_up