خرده عادتها
نوال راویکانت (کارآفرین و سرمایهگذار) نکته جالبی رو میگه: برای نوشتن کتابی فوقالعاده باید به خود کتاب تبدیل شوید. ایده جذاب این کتاب از آن زمانی شروع شد که نویسنده مجبور شد همان اتفاقات و مسیر را زندگی کند. مجبور بود به خردهعادتها تکیه کند (چون راهی بهجز این مسیر نداشت) تا آسیبدیدگیهایش بهبود یابد. سپس توانست در ورزش پیشرفت کند، در میدان عملکرد نتایج بهتری رقم زند، نویسنده شود و در نهایت کسبوکار موفقی را راهاندازی نماید و به بیان خودش به فردی بالغ و مسئول تبدیل شود. در حقیقت خردهعادتها کمک کرد تا پتانسیلهای درونیاش آزاد شود و این امر برای همه ما امکانپذیر است (با اینکه صدایی گوشخراش درون ما فریاااااد میزند که امکان ندارد و نمیتوانی، این مسیر و این خردهعادتها هستند که آن صدای منحوس را خفهکند و از بین ببرد و مسیر موفقیت را برای شما باز و روشن نماید)
عادتهای انسانی همواره در حال تغییر است و این تغییرات لحظهبهلحظه صورت میگیرد و جزوی از وجود ماست. این کتاب در حقیقت درمورد رفتارهای بنیادی انسانیاست که اصولی تغییرناپذیر است که میتوانید با تکیه برآن کسبوکار راه بندازید، خانواده تشکیل دهید و بهمعنای واقعی زندگی کنید.
ایجاد عادتها راهکارهای مختلفی دارد که در این کتاب بهترینها را بررسی میکنید. صرفنظر از نقطه شروع و رویکردی که هماکنون دارید، استراتژیهای معرفی شده در این کتاب برای هر فردی که میخواهد گامبهگام تغییر کند موثر است (منظورش گام بهگام و با صبر هست و اینجا درمورد تغییرات یکشبه حرف نمیزنه!)
داستان زندگی نویسنده و مسیری که مجبور شد خردهعادتها را فرابگیرد
داستان نویسنده از آخرین روز سال دوم دبیرستان شروع شد که در بازی بیسبال چوب بیسبال به صورت او بخورد کرد و نص صورتش بهطور کامل خرد شد. پس از انتقال به بیمارستان چندین حمله را تجربه کرد و بعد به کما رفت. پس از چند روز از کما بیرون آمد و فرآیند بهبودی آغاز شد. در زمان مرخصی از بیمارستان بینی شکسته، نیمجین شکستگی در صورت و چشم چپِ بیرون زده به خانه برگشت.
نویسنده کتاب این طور در ادامه بیان میکند.۸ ماه طول کشید که توانست دوباره رانندگی کند و پس از یکسال و نیم توانست دوباره به میدان بیسبال بازگردد. او میدانست که اگر چیزی بخواهد بهتر شود تنها خودش مسئول اتفاق افتادن آن هست. نقطه عطف زندگیاش ۲ سال بعد از آن حادثه رخ داد زمانی که کالج را در دانشگاه دنیسون شروع کرد و در آن زمان قدرت شگفتانگیز خردهعادتها را کشف کرد.
چگونه درمورد عادتها چیزهایی یادگرفتم؟
در زمانی که در کالج بودم برخلاف سایر همسنوسالها تلاش کردم برزندگی خود مسلط شوم، زودها به رختخواب میرفتم و سعی میکردم اتاقم را همیشه تمیز و مرتب نگهدارم. عادت روال یا رفتاری است که به طور منظم در بسیاری موارد خودکار انجام میشود. باگذشت نیمسال اول عادتهای کوچک اما پیوسته به نتایجی ختم شد که در زمان آغاز برای من قابل تصور نبود.
شش سال بعد از آن حادثه به عنوان ورزشکار برتر مرد دانشگاه دنیسون انتخاب شدم. همچنین به انتخاب شبکه ASPN ورزشکار برتر آکادمیک آلآمریکا شناخته شدم. با اینحال وقتی به آن سالها نگاه میکنم معتقدم کار نادری انجام دادم: پتانسیلم را تحقق بخشیدم.
تغییراتی که در ابتدا کوچک و بیاهمیت جلوه میکنند درصورتی که تمایل داشته باشید آنها را سالها انجام دهید نتایج قابل توجهی بهبار خواهند آورد. همه ما با موانع و شکستها دستوپنجه نرم میکنیم ولی اغلب کیفیت زندگیمان به کیفیت عادتها بستگی دارد. با داشتن عادتهای یکسان به نتایج یکسانی خواهیم رسید ولی با داشتن عادتهای بهتر هرچیزی ممکن است. این نکته را باید بدانید که سیرتکامل تدریجی بودن آن است. مجموعهای طولانی از بردها و پیشرفتهای غیرمنتظره کوچک؛ تنها راه پیشرفت شروع کردن با چیزهای کوچک است.
فصل اول: قدرت شگفتانگیز خرده عادتها
سرنوشت سازمان دوچرخه سواری بریتانیا از سال ۲۰۰۳ تغییر یافت، در این سال دیو بریلسفورد به عنوان مدیر اجرایی استخدام شده بود. تا آن زمان که نزدیک به ۱۱۰ سال از تاسیس این سازمان میگشت هیچ دچرخهسوار بریتانیایی موفق به کسب جایزه نشده بود.
تمایز بریلسفورد نسبت به سایرین در تعهد عمیق اون به روشی بود که خود آن را «در کنار هم قرارگرفتن دستاوردهای کوچک» نام گذاری کرده بود و این همان فلسفه جستجو پیشرفتهای کوچک در آنچه انجام میدهید است. در این راستا تغییراتی که ایجاد شده بود چنین بود
- بازطراحی مجدد صندلی دوچرخهها
- مالیدن الکل به لاستیکها تا بهتر بچرخند
- استفاده دوچرخهسواران از شلوارهای مخصوص تا ماهیچههای آنها گرم بماند
- تغییر در لباس مسابقات داخلی دوچرخه سواران
- استفاده از تیم پزشکی که به دوچرخه سواران بهترین نحوه شستن دستها را آموزش دهند تا کمتر سرمابخورند.
- تغییر جنس دشک و بالش ورزشکاران تا خواب راحتی داشته باشند.
- رنگکاری دوباره کامیون حامل دوچرخهها تا آلودگیها به راحتی شناسایی و تمیز شود
نتایج این تغییرات و صدها تغییر کوچک دیگر حیرت انگیز بود و در سال ۲۰۰۸ تیم بریلسفورد توانستند ۶۰٪ مدالهای طلا المپیک پکن را ازآن خود کنند؛ همچنین این تیم ۹ رکورد المپیک و ۷ رکورد جهانی را ثبت کنند. در توردوفرانس ۲۰۱۵ در طی ۶ سال پیاپی قهرمان شوند و تا سال ۲۰۱۷ توانستند ۱۷۸ مدال طلای قهرمانی جهان و ۶۶ مدال طلای المپیک را ازآن خود کنند.
چرا خرده عادتها به تغییرات بزرگ منجر میشود
طبیعتاً پیشرفتهای ۱٪ در طول روز اصلاً به چشم نمیآید ولی همین پیشرفتهای بهظاهر کماهمیت و کوچک در طول زمان مناسب اثرات بزرگی را ایجاد میکند. جمله معروف اگر هر روز سال ۱٪ پیشرفت داشته باشید در انتهای سال بیش از ۳۸ برابر رشد خواهید کرد موید همین داستان است. دقیقاً عادتها لازمه چنین پیشرفتی هستند به خصوص پیشرفت شخصیتی، همانگونه که با افزایش سود، پول نیز چند برابر میشود. اما این را باید بدانید که این تغییرات ناچیز هستند و متاسفانه نادیده گرفته میشوند؛ اما نتایج هیچگاه به سرعت به دست نمیآیند.
تغییری کوچک در عادتهای روزانه میتواند به همین صورت زندگیتان را به مقصدی متفاوت هدایت کند. اتخاذ تصمیمی که اوضاع را ۱٪ بهتر یا بدتر کند شاید در نگاه اول بیاهمیت باشد اما در مجموع زندگی را تشکیل میدهند که تفاوت میان فردی که هماکنون هستید و فردی که میتوانستید باشید را ایجاد میکند. موفقیت محصول عادتهای روزانهاست نه یک دگرگونی بزرگ و یکباره در زندگی ؛ درحال حاضر مهم نیست که چقدر موفق هستید یا نیستید، بلکه مهم ایناست که عادتهایتان شما را در مسیر موفقیت قرار میدهد یا نه، بیشتر باید به فکر خط سیر فعلی باشید تا نتایج فعلی؛ و درنهایت شما آنچیزی را به دست میآورید که بهطور مکرر انجام میدهید.
این جمله کاملاً درست است «به هرچه زمان بدهید، چند برابر آن را به شما پس میدهد، به این ترتیب عادتهای خوب زمان را به دوست شما و عادتهای بد زمان را به دشمن شما تبدیل خواهد کرد». در نهایت باید درمورد کارکرد عادتها اطلاع داشته باشید و آنها را براساس علایقتان طراحی کنید تا ازلبه خطرناک شمشیر کارکرد عادت علیه خود دوری نمایید.
عادتها میتوانند تاثیر مثبت داشته باشند
- افزایش بازدهی: انجام کاراضافی در یک روز قدمی کوچک است، اما تبدیل شدن به عادت هرقدر بدون فکرکردن وظایف بیشتری انجام دهید، مغز شما برای تمرکز برحوزههای دیگر آزادتر خواهد بود.
- افزایش دانش: یادگیری یک ایده جدید از شما نابغه نمیسازد؛ بلکه تعهد بهیادگیری بلند مدت میتواند سرنوشت ساز باشد. وارنبافت چنین میگوید: «عملکرد دانش به همین صورت است، زیرا همانند سود مرکب افزایش مییابد.»
- افزایش روابط : مردم منعکسکننده رفتار خودشما هستند. هرقدر به دیگران بیشتر کمککنید، دیگران هم بیشتر به شما کمک میکنند.
عادتهای منفی نیز چنین تاثیر منفی دارند
- افزایش استرس: مشکلات بهظاهر کوچک اگر در مدت زمان طولانی باقی بمانند موجب ماندگاری استرس دروجود ما خواهند شد.
- افزایش افکار منفی: هرقدر بیشتر خودتان را احمق و نادان و زشت بدانید؛ زندگی نیز همانطور باشما رفتار خواهد کرد. اگر دیگران را عصبانی، بیانصاف و خودخواه بندانید، بیشتر این افراد را خواهید دید
- افزایش خشم: خشم بهظاهر شاید در لحظه تاثیر موقتی داشته باشد؛ اما در مدت زمان طولانی موجب ایجاد اتفاقات آشوببرانگیز میگردد.
پیشرفت چهشکلی است
نحوه ذوبشدن یخ را درنظر بگیرید، در دمای معمولی یخ روی میز هنوز آب نشده است، با مرور زمان و گرم شدن تدریجی یخ شروع میشود و یکدرجه یکدرجه افزایش مییابد تا ناگهان یخ شروع به ذوب شدن میکند. انگار تغییر ۱ درجه دما مهم نیست اما تغییری بزرگ را به وجود میآورد.
لحظات فعلی نتیجه اقدامات پیشینهستند که پتانسیل وقوع تغییری بزرگ را ایجاد خواهند کرد. عادتها هم به همین صورت درظاهر تغییری ایجاد نخواهند کرد، تا اینکه به آستانه مهمی میرسند و عملکرد جدیدی پیدا میکنند. در مراحل اولیه یا میانی هر مسیر، اغلب یک دوره (درّه) ناامیدی وجود دارد. طبیعتاً انتظار دارید به طور خطی پیشرفت کنید، اما اینطور نیست؛ همیشه بدانید قدرتمندترین نتایج دیر به دست میآیند.
ایجاد عادتهای جدید و ماندگار دشوار است و به همین دلیل بسیاری از مردم وقتی نتیجه این تغییرات اندک را مشاهده نمیکنند آن را متوقف میکنند. برای ایجاد تفاوت ماندگار و معنادار، عادتها باید ماندگار باشند تا این حصار را بشکنند؛ چیزی که آن را وضعیت یکنواخت «پتانسیل نهفته» مینامیم.
زمانی که بتوانید وضعیت یکنواخت پتانسیل نهفته را بشکنید، مردم آن را موفقیت یکشبه مینامند. دنیای خارجی تنها رویدادهای تاثیرگذار را میبینند و فرآیند دستیابی به آن را نمیبینند؛ تنها خود شما هستید که میدانید چطور تلاش مستمر داشتهاید، زمانهایی که بهظاهر پیشرفتی نداشتید، درحالی که همان زمانهای موفقیت امروز را ساختهاند.
موفقیت نیاز به صبر دارد.
اهداف را فراموش و بهجای آن برسیستم تمرکز کنید
عقیده عمومی این است که برای رسیدن به خواستهای مشخص باید اهدافی معین را مشخص نمایید، این اهداف باید قابل پیگیری باشند. درنهایت نویسنده کتاب (آقای جمیز کلییر) این طور بیان میکند، که متوجه شدم نتایج تاحد زیادی به اهدافی که تعیین کرده بودم ارتباطی نداشت و تاحد زیادی به سیستمی که دنبال میکرده است ارتباط داشته است. به این دلیل که سیستم به فرآیندها مربوط میشود و فرآیندها نتیجه را حاصل میکنند.
بهتر است درکنار ایجاد اهداف، بر روی سیستم نیز تمرکزکنید و فرآیندهای مشخص و کارآمد ایجاد نمایید.
- مشکل اول: برندهها و بازندهها اغلب اهدافی یکسان دارند؛ دربسیاری از اوقات تعیین هدف مشکل سوگیری بقا را دارد. به این دلیل که فقط بر روی نتیجه تمرکز میکنیم و فرآیند رسیدن به آن را ناخودآگاه نادیده میگیریم. درحالی که افراد برنده سیستمی از پیشرفتهای کوچک را ایجاد کردهاند و آنها را به طور مستمر عملیاتی میکنند.
- مشکل دوم: دستیابی به هدف صرفاً تغییری زودگذر است؛ دقت کنید وقتی مشکلات را صرفاً درحد نتایج حل میکنید، این حل شدن موقتی است. بسیاری از اهداف مشکل زندگی را فقط در آن لحظه و محدوده حل میکند و ریشه مشکل را برطرف نمیکند.
- مشکل سوم: اهداف، شادیتان را محدود میکنند؛ این سوگیری شدید وجود دارد که افراد شادی خود را در گرو رسیدن به نتیجهای معین محدود میکنند و همیشه خوشبختی و شادزیستن را درگرو رسیدن به هدفی بهتاخیر میاندازند. در این سوگیری به صورت ذهنی در نسخه محدودی از شادی محصور میشویم و از نظر عقلانی نیز زندگی خود را در یک مسیر مشخص برای رسیدن به هدف و شادی محدود میکنیم، درحالی که مسیرهای دیگری نیز وجود دارد. زمانی که عاشق فرآیند باشید دیگر خود را محدود به شرطی نمیکنید که خوشبخت باشید، نیازی نیست صبر کنید. میتوانید هربار که سیستمتان به درستی پیش میرود راضی و خوشنود باشید و به این ترتیب ممکن است به شکلهای مختلف موفق باشید نه فقط با آن روشی که در ابتدا تعیین کردید.
- مشکل چهارم: اهداف با پیشرفت بلندمدت همسو نیستند بسیاری از ما این طور هستیم که وقتی به هدف خود میرسیم و موفق میشویم، دست از تلاش برمیداریم؛ انگار همه چیز تمام شده است. به همین دلیل بسیاری از افراد پس از دستیابی به یک هدف به عادتهای سابق خود بازمیگردند.
تفکر صحیح تفکری همزمان به هدف و فرآیند است و این تعهد به فرآیند است که پیشرفت برای رسیدن به هدف را فراهم میسازد.
سیستم خردهعادتها
سیستم خرده عادتها به معنی یک تغییر کوچک ۱درصدی و رسیدن به دستاوردی جزئی و بهبودی کوچک است. این خرده عادتها مانند اتمها یا مولوکولهای یک سیستم بزرگ هستند که نتایج شایان را رقم میزنند. این واحدها در ابتدا، بسیار ساده و ابتدایی و البته بیاهمیت بهنظر میرسند، اما خیلی زودکنار هم قرار میگیرند و به دستاوردهای بزرگتری منجر میشوند که از تلاش اولیه بارها و بارها عظیمتر خواهد بود. این اقدام یا جریان منظم نه تنها کوچک و آسان است بلکه منبع قدرتی بهیادماندنی برای یک نظام رشد پربازده است.
فصل دوم: چگونه عادتها شخصیت فرد را شکل میدهند و برعکس
همیشه اینطور به نظر میرسد که تکرار عادتهای بد بسیار راحت و تکرار عادتهای خوب بسیار مشکل است. اغلب احساس میکنیم حتی با وجود تلاشهای صادقانه و هجومگاه و بیگاه انگیزه، ادامه دادن به عادتهای خوب بیشتر از چند روز مشکل است. عادتهایی مثل ورزشکردن، مدیتیشن، ثبت خاطرات روزانه، آشپزی کردن برای چند روز منطقیاست و برای مقدار بیشتر چیزی جز دردسر نیست.
تغییر دادن عادت به ۲ علت مشکل است
- سعی میکنیم عامل اشتباه را تغییر دهیم
- سعی میکنیم عادت را به شکل غلط تغییر دهیم
اولین اشتباه این است که سعی میکنیم چیزهایی را تغییر دهیم که نباید. برای درک بهتر این موضوع تغییرات در ۳ سطح رخ میدهند
- لایه اول: تغییر دادن نتیجه ، این لایه در سطح اهداف است و بهراحتی میتوان آن را عوض کرد
- لایه دوم: تغییر دادن فرآیند، این لایه در سطح عادتها و سیستم است.
- لایه سوم: تغییر دادن هویت (لایه اصلی و عمیق)، این لایه اصلی است که هویت ما را تشکیل میدهد.
تعریف:
- نتیجه: چیزی است که بهدست میآید
- فرآیند: نحوه انجام کار است.
- هویت: باور ما به امور است.
با توجه به لایههایی که میتوانند تغییر کنند راه جایگزین این است که عادتهایی مبتنی برباور بسازیم که سازگار با هویت ما باشند (مبتی برهویت) و این رویکرد را داشته باشیم که باید روی «چهکسی میخواهیم باشیم» تمرکز کنیم.
نکته جالب توجه این است که بیشتر مردم درپی بهبود هستند و حتی بهفکر تغییر هویت نیستند؛ آنها هیچوقت نحوه نگریستن به خود را تغییر نمیدهند و درنمییابند هویت قدیمیشان میتواند برنامه جدیدشان برای تغییر را خراب کند. برای یک سازمان نیز مجموعهای از عادتها و باورها وجود دارد که به کل سیستم شکل میدهد و پشت این عادتها هویتی نهفته است. به همین دلیل است که وقتی عقاید پشت این عادتها را تغییر ندهید تقریباً میتوان گفت که تغییر و ایجاد عادتی جدید غیرممکن خواهد بود.
بالاترین نوع انگیزش درونی وقتی است که عادتی به بخشی از هویت تبدیل شود. هرچه بیشتر به جنبه خاصی از هویتتان افتخار کنید، انگیزه بیشتری برای حفظ عادتهای مرتبط با آن پیدا میکنید. وقتی پای حس افتخار درمیان باشد، دیگر با چنگ و دندان برای حفظ آن عادت مرتبط خواهید جنگید.
رفتار شما معمولاً منعکسکننده هویت شماست، کاری که میکنید نشان میدهد چه نوع آدمی هستید و آگاهانه یا ناآگاهانه چه عقایدی دارید. به همین شکل وقتی داستانی را برای خود سالهای سال تکرار میکنید؛ بهخصوص زمانی که آن داستان کاملاً نادرست باشد؛ لغزیدن به شبکههای ذهنی و پذیرفتن آن به عنوان یک واقعیت بسیار راحت است، مانند اینکه «همیشه تاخیر دارید» یا «همیشه از تکنولوژی سردر نمیآورید»؛ به مرور در مقابل بعضی کارها مقاومت میکنید و میگویید دلیلش این است که شما چنین آدمی نیستید. به همین علت است که در دراز مدت دلیل شکست خوردن در ادامه دادنِ عادتی خوب این است که تصویر ذهنی که از خودتان دارید مانعتان میشود. به همین علت است که نباید به یک نسخه از هویتتان پچسبید. برای پیشرفت باید بعضی آموختهها را رها کنید.
فرآیند دومرحلهای تغییر دادن هویت
هرچه بیشتر یک رفتار را تکرار کنید، هویت مرتبط به آن رفتار را در خود تقویت میکنید. نکته جالب این است که کلمه identity که به معنی هویت است از ریشه کلمه لاتین essentiats به معنی بودن و کلمه لاتین identidem به معنی مکرراً آمده است. هویت شما به معنای واقعیِ بودن مداوم شما میباشد.
به این دلیل است که وقتی کاری را مدام تکرار میکنید، کمکم برای آن مدارک و شواهدی جمع میکنید و تصویر ذهنیتان نیز تغییر میکند. این یک مسیر تکاملی است که با طی زمان ایجاد میشود و هیچگاه به صورت ناگهانی رخ نخواهد داد.
کاربردیترین راه این است که کارهایی را که انجام میدادید تغییر دهید. این روش در طول مدت زمان این نکته را یادآوری میکند که خودتان اعتماد داشته باشید. دقت داشته باشید هویت جدید نیازمند داشتن مدارک و شواهد جدیدی است و به همین دلیل باید کارهایی انجام دهید که این مسیر را تایید کند. به همین منظور فرآیند دومرحلهای اینطور تعریف میشود
- تصمیم بگیرید چه نوع آدمی میخواهید شوید
- با بُردهای کوچک آن را در خودتان ثبت کنید
برای اینکه بفهمید چه آدمی میخواهید شود باید سوالات بنیادین از خود بپرسید، مصداقها را در مرحله اول کنار بگذارید و به کلیات توجه کنید. به این ترتیب وقتی مشخص شود چه آدمی مدنظر است میتوانید برای تقویت هویت موردنظرتان گامیهای مختلفی بردارید.
نکته: عادتها شکل دهنده هویت ما هستند و هویت ما شکل دهنده عادتهای ماست و این یک مسیر دوطرفه است. همچنین باید اجازه دهید محرک اصلی این مسیر دوطرفه ارزشها و اصول حاکم بر هویت شما باشد.
دلیل واقعی اهمیت داشتن عادتها
قدم اول چطور یا چگونه نیست، اینها مصداقها و مسیر هستند؛ دلیل اول و قدمی اول «چهکسی» است. باید بدانید دوست دارید چهکسی باشید. هویت شما روی سنگ حک نشدهاست و به همین دلیل میتوانید باورها و هویت را به آرامی تغییر دهید.
عادتها میتوانند به شما کمککنند که به همه خواستههای زندگی خود برسید؛ اما این مسیر اصولاً ربطی به «رسیدن» ندارد بلکه به «تبدیل شدن» به آدمی خاص مربوط است. به عبارت دیگر شما باید به معنای واقعی به عادتهایتان تبدیل شوید؛ و در نهایت این تغییر هویت مانند یک ستاره قطبی در مسیر تغییر عادتهاست. اینعادتها به شما کمک میکنند به فردی تبدیل شوید که آرزو دارید، باشید.
فصل سوم: چطور در چهارگام ساده عادتهای بهتری ایجاد کنیم
آزمایش ادوارد تورندایک در سال ۱۸۹۸ بر روی گربهها نتایج جالبی بههمراه داشت؛ این آزمایش محیطی «جعبه معما» را برای گربهها شبیهسازی میکرد که در آن گربه پس از رسیدن به یک اهرم و انجام عملی خاص درب جعبه باز میشد و میتوانست فرار کند. به این ترتیب با تمرین گربهها اشتباهات کمتری مرتکب میشدند و اعمالشان خودکارتر و سریعتر میشد.
نتیجه تحقیقات تورندایک در فرآیند آموختن این بود که رفتارهایی که منجر به نتیجه دلخواه میشوند، به احتمال زیاد تکرار خواهند شد و احتمال تکرار آنهایی که نتایج ناخوشآیندی دارند، کمتر و کمتر میشود.
چرا مغز عادتها را میسازد
تعریف عادت: رفتارهایی که آنقدر تکرار شدهاست که انجام آنها به صورت خودکار درآمده است.
طبق آزمایش تورندایک حلقه بازخورد پشت تمام رفتارهای انسانی نیز قرار دارد که شامل آزمون، خطا، آموختن و آزمونی متفاوت است. به این ترتیب با تمرین حرکات بیهوده از بین میرود و رفتارهای مفید تقویت میشوند به این ترتیب عادتها شکل میگیرند. به این ترتیب عادتها که یکسری راهحلهای خودکار هستند، این عادتها در مقابل استرس و مشکلاتی که در سر راه پیش میآیند به طور خودکار قرار میگیرند تا آن مشکل را برطرف سازند. به این ترتیب این میانبرهای ذهنی (عادت) از راه تجربه آموخته شدهاند.
شکلگیری این عادتها به شکلی باورنکردنی کارآمد هستند؛ چون آنها بار شناختی ذهن را کم میکنند و ظرفیت ذهن را بیشتر میکنند تا بتوانید توجه ذهن را به کارهای مهم دیگر معطوف نمایید. همچنین دقت کنید که عادتها زیبایی زندگی را کم نمیکنند؛ متاسفانه چنین تصورات کاذبی درمورد عادتها وجود دارد که این طور مطرح میشوند که ایجاد روتین مشخص در زندگی فرد را قابل پیشبینی میکند؛ درصورتی که آزادی درزندگی و کسب تجربیات جدیدو هیجانانگیز زمانی مطرح میشود که فرد از نظر ذهنی آزاد و رها باشد و راه رهاسازی ذهن ایجاد عادتهای مشخصی است. به این ترتیب عادتها محدودکننده آزادی نیستند بلکه مکمل آزادی هستند و به نوعی آن را خلق میکنند. به این ترتیب وقتی هماکنون عادتی را میسازید، درآینده میتوانید بهکارهایی برسید که دوست دارید انجام دهید.
علم عملکرد عادتها
فرآیند ایجاد عادت در ۴ مرحله تقسیمبندی میشود
- نشانه: گام اول ایجاد عادت است و شامل نشانههایی است که مغز شما را فعال میکند تا عادتی را در زندگی خود ایجاد نمایید یا رفتاری را شروع کنید؛ یعنی دادهای که رسیدن به پاداش را پیشبینی میکند. این نشانهها برای پیشبینی نیازهای مانند آب، غذا و رابطه جنسی در گذشته برای اجداد ما بوده است و امروزه برای پول، مقام، شهرت، عشق، دوستی و یا کسب حسرضایت شخصی است. ذهن ما دائماً درحال تحلیل محیط داخلی و خارجی است برای پیدا کردن محل پاداشها
- اشتیاق: بدون سطح خاصی از انگیزه و اشتیاق تغییری صورت نمیگیرد. چیزی که به آن اشتیاق دارید خود عادت نیست بلکه تغییری است که در وضع موجود ایجاد میکنید.
- پاسخ: در گام پاسخ عادت فرد است که به شکل فکر یا عمل بروز میکند. اینکه پاسخ ایجاد شود یا نه بستگیبه این دارد که فرد تا چه حد انگیزه پیدا کرده و این رفتار تاچه اندازه موجب ایجاد اختلاف شده باشد.
- پاداش: در نهایت این پاداش است که موجب میشود اشتیاق شما برای ادامه مسیر و تکرار فرآیند بالا بیشتر و بیشتر شود. پاداش ۲ کارکرد مهم دارد، اول اینکه ما را خوشنود میکند و دوم به ما نکات زیادی درمورد فرآیند و تاثیرگذاری هر بخش میآموزد.
همه چهارمرحله بالا در حلقه عادت رخ میدهد و تکرار میشود، این حلقه دائمی و بیپایان است مادامی که همه مراحل درست انجام شود.
میتوان این ۴ فاز را به ۲ بخش تقسیم کرد
- بخش اول: فاز مشکل
- نشانه
- اشتیاق
- بخش دوم: فاز راهحل
- پاسخ
- پاداش
محرک همه رفتارهای ما اشتیاق به حل کردن مشکل است. گاهی این مشکل اتفاق خوبی است که میخواهید آن را برای خود رقم بزنید و گاهی احساس درد میکنید و میخواهید آن را رفع کنید.
چهارقانون تغییر رفتار
همانطور که پیشتر بیان شد این ۴ قانون یا ۴ مرحله را میتوان به چهار اصل تغییر رفتار نیز نامگذاری کرد چون از آنها میتوان برای ایجاد عادات خوب و از بین بردن عادات بد استفاده نمود.
- چطور عادت خوب ایجاد کنیم؟
- قانون اول (نشانه): واضحش کن
- قانون دوم (اشتیاق): جذابش کن
- قانون سوم (پاسخ): سادهاش کن
- قانون چهارم (پاداش): لذتبخشش کن
- چطور عادات بد را از بین ببریم
- قانون اول (نشانه): نامرئیاش کن
- قانون دوم (اشتیاق): غیرجذابش کن
- قانون سوم (پاسخ): پیچیدهاش کن
- قانون چهارم (پاداش): غیرلذتبخشش کن
هروقت میخواهید رفتاری را در خود تغییر دهید میتوانید این ۴ سوال را از خود بپرسید
- چطور میتوانم آن را واضح کنم؟
- چطور میتوانم آن را جذاب کنم؟
- چطور میتوانم آن را ساده کنم؟
- چطور میتوانم آن را لذت بخشش کنم؟
فصل چهارم: مردی که خوب بهنظر نمیرسید
این قسمت داستان آشنایی را تعریف میکند که شاید برای خیلیاز ما اتفاق افتاده باشد. داستان مربوط به زنی که سالها به عنوان بهیار کار میکرده است و در یک میهمانی با یک نگاه به پدرشوهرش متوجه میشود که وضعیت عادی نیست و با اصرار اون آن را به بیمارستان میبرند و پس از معاینه متوجه میشوند که یکی از شریانهای اصلی قلب وی مسدود شده است و این اقدام به موقع باعث نجات جان وی شده بود چون هرآن آن مرد در معرض حمله قلبی بود.
این داستان و داستانهای مشابه در حوزههای دیگر نشان میدهد که مغزانسان دستگاه پیشبینی است و پیوسته محیط پیرامون شما را بررسی میکند و یافتهها را تحلیل میکند. حال هرگاه موضوعی را بارها و بارها تجربه میکند مغز تمام جزئیات را مرتبسازی کرده و الگویی را درمیان آنها پیدا میکند تا در آینده براساس آنها بتواند پیشبینیهای لازم را انجام دهد.
همیشه نمیتوان آموختهها را توضیح داد؛ یادگیری در طول مسیر رخ میدهد و قابلیتهای شما در طول مسیر برای توجه به نشانههای مربوطه در یک موقعیت معین مبنای عادتهای شما را تشکیل میدهد. متاسفانه ما کارکرد بدون تفکر مغز و بدنمان را دستکم میگیریم.
یکی از شگفتانگیزترین بینشها در زمینه عادتها این است که نیازی نیست از نشانه شروع عادت آگاه باشید. میتوانید متوجه فرصتی شوید و بدون اختصاص دادن فرصتی آگاهانه به آن اقدام کنید. با شکلگیری عادت در جهت ذهن خودکار و ناخودآگاه خود عمل میکنید و اگر دقت نکنید قبل از اینکه متوجه شوید چه اتفاقی درحال افتادن است درمسیر عادتهای قدیمی قرار میگیرید؛ به همین دلیل است که فرآیند تغییر رفتار باید ابتدا با آگاهی انجام شود.
کارت امتیاز عادتها
یکی از راهکارهای آگاهی یافتن از عادتهای قدیمی ایجاد اشاره و فراخوانی است. چون سطح آگاهی را از ناخودآگاه به سمت خودآگاه مغز ما منتقل میکند. به همین دلیل است که بسیاری از فعالیتها را نمیدانیم اصلاً درست هست یا نه؛ و متاسفانه درصد بسیار زیادی از ناموفق بودن فعالیتهای ما به نبود آگاهی مربوط میشود.
در زندگی نیز ما به سیستمی برای اشاره و فراخوانی نیاز داریم که اسم آن را «کارت امتیاز عادتها» میگذاریم. این کارت تمرین سادهای است که نشان میدهد در طول روز چه فعالیتهایی را آگاهانه و یا ناخودآگاه انجام میدهیم.
تمرین: کافی است یک لیست از تمام فعالیتهایی که در طول روز انجام میدهید؛ حتی سادهترین و ابتداییترین فعالیتها؛ را لیست کرده و در کنار آن یکی از ۳ علامت زیر را قرار دهید
- علامت + به معنی اینکه آن عادت خوب است
- علامت – به معنی اینکه آن عادت بد است
- علامت = به معنی اینکه آن عادت خنثی است
برای ارزیابی عادتهایی که در طول روز انجام میدهید و میخواهید انجام دهید همیشه این سوال را از خود بپرسید
- آیا این عادت با هویت مطلوب من مغایرت دارد یا تقویت کننده آن است؟
همچنین افکار و عملکرد خود را بدون قضاوت یا انتقاد داخلی مورد توجه قرار دهید؛ یعنی خود را برای خطاها سرزنش نکنید و برای موفقیتهایتان خود را تحسین نکنید.
آگاهی: اولین گام بهسوی تغییر عادتهای بد این است که مراقب آنها باشید. اگر احساس میکنید به کمک نیاز دارید میتوانید اشاره و فراخوانی را در زندگی خود امتحان کنید. فرآیند تغییر رفتار همواره با آگاهی آغاز میشود. راهبردهایی مانند اشاره و فراخوانی، کارت امتیاز عادتها برای شناسایی عادتها و تایید نشانههای محرک آنها تمرکز دارد و بیان میدارد که آیا اینکار امکان واکنش سودمند را فراهم میآورد یا نه؟
فصل پنجم: بهترین راه برای شروع عادتی جدید
تحقیقات نشان میدهد وقتی برای انجام یک فعالیت برنامهای مکانی و زمانی جهت عملکرد خود تهیه میکنیم احتمال پایبندی به آن رفتار افزایش مییابد. به خصوص وقتی این راهکار برای یک عادت جدید انجام شود احتمال بیشتری دارد که آن عادت به نتیجه برسد. به همین دلیل جمله تاکیدی زیر به شدت توصیه میشود
- « هنگامی که موقعیت X مطرح میشود من واکنش Y را انجام میدهم.»
- «من در زمان X و در مکان Y فعالیت Z را انجام میدهم.»
به همین دلیل است که به شدت توصیه شدهاست به عادتهایتان زمان و مکان بدهید تا موجودیت پیدا کنند. هدف اصلی در این تمرین این است که زمان و مکان را مشخص نمایید، برانجام مناسب آن فعالیت در زمان و مکان مشخص شده اصرار بورزید حتی اگر نتوانید دلیل آن را بیان کنید.
همچنین فعالیتهایی «نه» بگویید که شما را منحرف میسازند، حواس شما را پرت میکنند و موجب تغییر مسیرحرکت شما میشوند.
پشتهبندی عادتها؛ برنامهای ساده برای بازبینی عادتها
هنگامی که صحبت از ایجاد عادتی جدید درمیان است، میتوانید از پیوستگی رفتار بهنفع خود استفاده کنید. یکی از بهترین راهها برای ایجاد عادتی جدید عبارت است از مشخص کردن یکی از عادتهای کنونی که هرروز آن را انجام میدهید و انباشتهکردن رفتار جدید خود روی آن. در این روش بهجای جورکردن یک مکان و زمان خاص برای عادت جدید، آن را با یک عادت موثر همراه میکنیم و به نوعی همگام میکنیم.
فرمول پشتهبندی عادت را میتوان اینطور مشخص کرد
پس از [عادت کنونی]، من [عادت جدید] را انجام میدهم.
یکی از راهکارهای جالب این است که عادت جدید و دلخواهتان به کاری که هر روز انجام میدهید مرتبط کنید. با کسبمهارت در این ساختار میتوانید با وصل کردن خرده عادتها بههمدیگر میتوانید پشته قویتری را ایجاد نمایید. بهطور کلی پشتهبندی عادتها به شما این اجازه را میدهد که باری هدایت رفتار آینده خود مجموعهای از قوانین ساده راخلق کنید؛ مانند اینکه برای تعیین عملکرد بعدی یک نقشه بازی دارید. همچنین پشتهبندی عادت به طور ضمنی مکان و زمان خاص خود را نیز درخود دارد. همچنین دقت کنید که زمانهایی را درنظر بگیرید که احتمال موفقیتتان بیشتر است و هنگامی که مشغول کار دیگری هستید، از خودتان نخواهید که عادت دیگری را انجام دهید.
برای شروع و پیدا کردن محرک مناسب برای پشتهبندی عادتها ابتدا باید لیستی از همه عادتهایی که در کل روز انجام میدهید تهیه کنید؛ سپس لیستی از زمانهای مناسب و مکانهای مناسب برای نیز تهیه کنید. با این دوفهرست میتوانید بهترین مکان و زمان برای قراردادن عادت و سبکی جدید را مشخص نمایید.
نکته: پشتهبندی عادت زمانی موثر واقع میشود که نشانهتان بسیار خاص و فوراً قابل انجام باشد. بسیاری از افراد نشانههای مبهمی را انتخاب میکنند. مشخص بودن اهمیت بسیار زیادی دارد و این نیاز به اشاره به جزئیات کامل مکان و زمان است و هرچه عادت خاصتان محدودتر به نشانه خاصی باشد احتمال توجه شما به مکان و زمان عملکرد بیشتر خواهد بود.
چند مثال:
- پس از ریختن فنجان قهوه، ۶۰ ثانیه مراقبه میکنم.
- پس از مراقبه، سریعاً لیست کارهایم را در اتاقم مینویسم.
- پس از نوشتن لیست کارهایم، سریعاً اولین مورد را انجام میدهم.
فصل ششم: درباره انگیزه مبالغه شده است؛ محیط اطراف اغلب اهمیت بیشتری دارد
چه قبول داشته باشیم یا نه؛ چه بخواهیم یا نه؛ محیط بر روی عملکرد ما و پایبندی به عادات ما تاثیرگذار است. عادات ما براساس فضایی که در آن هستیم و چیزهایی که در مقابل ما قرار دارد تغییر میکند. محیط مانند دستی نامرئی است که رفتارهای انسان را شکل میدهد.
درسال ۱۹۳۶ کرت لوین معادله سادهای را نوشت که در آن پیام قدرتمندی نهفتهاست: رفتار انسان تابعی از محیطش است. طولی نکشید که این معادله در تجارت آزمایش شود. در سال ۱۹۵۲ هاومیتز استرن اقتصاددان پدیدهای به نام خرید انگیزشی پیشنهادی را معرفی کرد. براساس آن خریدار محصولی را برای اولینبار میبینید و به آن احساس نیاز پیدا میکند؛ بهزبان دیگر مشتری محصول را براساس چگونگی پیشنهادش میخرد نه به این دلیل که به آن نیاز دارد.
نکته دیگر در همین راستا این است که بسیاری از اعمال روزانه ما از آشکارترین گزینههای ممکن ناشی میشوند نه از امیال هدفمند و انتخابهایمان.
موجودات جهان برای درک محیط اطراف خود روشهای خاص خود را دارندو در انسان ادراک از طریق سیستم حسگر عصبی تحقق مییابد که شامل حواس پنجگانه است بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه است. اما برای درک محیط اطراف از خودآگاه و ناخودآگاه خود نیز میتوانیم استفاده کنیم. با این حال قدرتمندترین توانایی حسی انسان حس بینایی است که حدود ۱۰ میلیون گیرنده عصبی از ۱۱ میلیون (تعداد کل گیرندههای عصبی بدنما) مربوط به بینایی هست. در این صورت فرد بیشتر به بینایی خود تکیه میکند و تعجبیهم ندارد که نشانههای بصری مهمترین سازماندهندههای رفتار ما هستند، به همین دلیل یک تغییر کوچک در آنچه میبینید میتواند تغییرات کوچک در آنچه انجام میدهید ایجاد نماید.
چگونه محیط اطراف خود را برای رسیدن به موفقیت طراحی کنیم؟
هرعادت با یک نشانه آغاز میشود و بیشتر به نشانههای آشکارتر توجه نشان داده میشود. هر زمان نشانههایی را که میتواند عادتی را برانگیزد خارج از دسترس باشد یا پنهان شود، میتوان آن عادت را به راحتی نادیده گرفت. درمقابل ایجاد نشانههای بینایی میتواند توجه شما را جلب کند و شما را به سمت عادت مطلوبتان سوق دهد.
در این بخش راهکارهایی معرفی میشود که میتوانید محیط خود را مجدداً بازطراحی نمایید و نشانههایی ایجاد نمایید که ایجاد کننده عادتهای مورد نظر هستند (چند مثال در این قسمت آورده میشود)
- اگر میخواهید موسیقی تمرین کنید، لوازم آن را (مثلاً گیتار) را در وسط هال قرار دهید
- اگر میخواهید ارسال کارتهای تشکر را بیشتر به یاد داشته باشید، وسایل مربوط به آن را بر روی میز کار خود قرار دهید.
- اگر میخواهید بیشتر آب بنوشید، چند بطری آب را در جایجای خانه قرار دهید.
اگر میخواهید عادتی را به بخشی بزرگ از زندگی خود تبدیل نمایید، نشانههای ایجاد کننده آن را به بخش بزرگی از محیط خود تبدیل نمایید. با قرار دادن محرکها در طول روز میتوانید عادتهای مثبت خود را افزایش دهید.
طراحی محیط نه به دلیل تاثیر آن بررفتار ما در جهان بلکه به این دلیل اهمیت دارند که کمتر به آن پرداخته شدهاست. اغلب مردم در دنیایی که دیگران برای آنها به وجودد آوردهاند، زندگی میکنند نه آنچه خود به وجود آوردهاند. طراحی محیط باعث میشود کنترل را خودتان بهدست بگیرید و طراح زندگی خود باشید، طراح دنیای خود باشید نه مصرفکننده دنیای خود.
محیط یک نشانهاست
هر فرد بهطور روانی عادتهای خود را با مکانهایی که در آن به وقوع میپیوندد همسو میکند: خانه، اداره یا باشگاه
تصور نکنید که محیط اطرافتان پر از اشیاء است، بلکه تصور کنید محیط اطراف شما پراز روابط است، به این فکر کنید که چطور میتوانید با محیط اطراف خود ارتباط برقرار کنید. برای یکنفر مبل جایی است که میتواند یکساعت مطالعه کند و برای فرد دیگر جاییاست برای خواب و نگاه کردن تلویزیون؛ به همین دلیل افراد متفاوت از یک مکان خاطرات متفاوتی دارند و درنتیجه عادتهای متفاوت به یک مکان یکسان وابسته است. خوشبختانه میتوانید با تمریندادن خود عادتهای خاصی را با مکان خاصی پیوند دهید.
قدرت محیط سازوکار مهمی را نیز آشکار میکند: تغییر عادتها در محیط جدید ممکن است آسانتر باشد؛ زیرا به شما کمک میکند از شر محرکها و نشانههای ظریفی راحت شوید که از حرکت شما به سوی عادتی جدید جلوگیری میکند. به همین دلیل است که به شدت توصیه میشود به مکان جدیدی بروید و عادتی جدید را درآنجا خلق کنید. ایجاد عادتی جدید در محیطی جدید از ایجاد عادتی جدید درمقابل نشانههای رقابتکننده به شدت آسانتر است. همچنین وقتی از محیط همیشگی خود یکگام فراتر بگذارید، پیشفرضهای رفتاری خود را نیز کنارگذاشتهاید. در این صورت بانشانههای محیطی قدیمی در نبرد نخواهید بود و بدون هیچ مانعی جدید میتوانید عادتهای جدیدی را خلق کنید.
بنابراین از فضایی که کارهای روزانهتان را انجام میدهید که به الگوهای فکریتان وابسته است، مدتی فاصله بگیرید. گاهی اوقات تغییر کامل و جابجایی به محیط کاملاً جدید بسیار سخت است و به همین دلیل میتوانید محیط فعلی خود را بازطراحی کنید و آن را با روشی جدید ساماندهی کنید.
نکته مهمی که بهشدت توصیه میشود این است که از ادغام محیط مربوط به یک عادت با دیگری خودداری کنید. زمانی که محیطها باهم ترکیب میشوند عادتها نیز با هم ادغام میگردند و آن عادتی در این میان پیروز میشود که معمولاً آسانتر است.
مثالی که نویسنده کتاب از دوست خود میآورد این چنین است: دوستی را میشناسم که از کامپیوتر خود برای نوشتن (فقط)، از تبلت فقط برای خواندن و از گوشی خود برای شبکههای اجتماعی استفاده میکند. به این ترتیب هرعادت خانهای مشخص دارد.
عادتها در صورت وجود شرایط محیطی قابل پیشبینی شکوفا میشوند.
فصل هفتم: راز خویشتنداری
تحقیقات نشان میدهد افرادی که قدرت خویشتنداری بالایی دارند معمولاً کسانی هستند که کمتر نیاز به استفاده از این قدرت پیدا میکنند چون خودشان را کمتر در معرض محیطهایی قرار میدهند که نیاز باشد از آن استفاده کنند. همچنین افراد منظم نیز در سازماندهی زندگیشان به نحوی که به قدرت اراده و خویشتنداری نیاز نباشد عمل میکنند. آنها در کل زمانکمتری را در موقعیتهای وسوسهبرانگیز صرف میکنند.
پس به این ترتیب پشتکار، ثبات و اراده لازمه موفقیت است؛ اما راه تقویت این ویژگیها این نیست که بشینید و آرزو کنید که آدم منظمتری شوید، بلکه باید محیطی منظمتر برای خودتان بسازید. عادتی که در مغز کدگذاری شدهاست هرگاه وضعیت مرتبطی رخ دهد آماده استفاده خواهد بود.
درطرف مقابل باید دقت کنید که اگر مراقب محرکها نباشید، میتوانید باعث همان رفتارهایی شوید که سعی میکردید از آنها جلوگیری کنید.
لُب کلام در اینباره این است که میتوانید عادتی را ترک کنید ولی بعید است بتوانید آن را فراموش کنید. زمانی که خطوط ذهنی یک عادت روی مغزمان حک میشود، از بین بردن آن تقریباً غیرممکن است حتی اگر برای مدت مدیدی از آن استفاده نکنید.
کاربردیترین راه برای حذف یک عادت بد این است که کمتر در معرض نشانههایی که باعث آن میشود قرار بگیرید
- اگر نمیتوانید هیچکاری را به اتمام برسانید، چندساعت تلفن همراه خود را از خود دورکنید
- اگر همیشه احساس دوری میکنید، از دنبال کردن شبکههای اجتماعی که باعث حسادتتان میشود، دستبردارید.
- اگر پول زیادی را صرف خرید لوازم الکترونیکی میکنید، از خواندن نقدهای مختلف پیرامون آخرین تکنولوژیها دست بردارید.
دقت کنید خویشتنداری یک استراتژی کاملاً کوتاهمدت است نه بلند مدت؛ شاید بتوانید یک یا دوبار درمقابل وسوسهها مقاومت کنید اما بعید است چنان ارادهای داشته باشید که هربار اشتیاق خود را کنار بزنید. بهجای اینکه برای انجام کار درست تمام قدرت و ارادهتان را به کار ببندید، بهتر است انرژیتان را روی مثبتسازی محیط صرف کنید. این راز خویشتنداری است. نشانههای عادتهای خوبتان را واضح کنید و نشانههای عادتهای بدتان را نامرئی کنید.
فصل هشتم: چگونه عادتی را تقویت کنیم
در طبیعت و برای حیوانات مفهومی به عنوان محرک فوقطبیعی داریم (این مفهوم اولینبار توسط دانشمند هلندی به نام نیکو تینبرگن در دهه ۱۹۴۰ پس از تحقیقات گسترده روی پرندگان معرفی شد و تینبرگن به واسطه همین تحقیقات برنده جایزه نوبل شد)؛ در این حالت مغز حیوانات با قوانین رفتاری از پیش بارگذاری شده است و در مواجهه با محرکهای خاص رفتارهای مشابهی انجام میدهند. این محرکها نسخه تشدید شده حقیقت هستند.
انسانها هم مستعد این هستند که در دام نسخههای بزرگ شده حقیقت گرفتار شوند.
به همین علت است که صنعت غذایی مدرن از همین استراتژی برای تشویق بیشتر مردم به پرخوری و فروش هرچهبیشتر محصولات پرکالری خود (شامل شکر، نمک و چربی) استفاده میکند. مغز انسان از دوران کهن تا کنون تغییر نکرده است؛ در گذشته انسانها برای بقا تلاش میکردند و پس از سالها شکار و جستجو غذا به این نتیجه رسیدند که شکر، نمک و چربی ارزش بالایی دارند، همچنین در آن زمان به دلیل محدود بودن وعدههای غذایی خوردن تا آخرین حد ممکن بهترین استراتژی برای زنده ماندن بود. به همین علت است که در دوران امروزی نیز غذاهای فراوری شده همین تضاد پویا (اقلامی با ترکیب هیجانبرانگیز) را ارائه میدهند.
این شرکتها محصولات خود را «جذاب میکنند» تا احتمال اینکه به یک عادت تبدیل شوند را تاحد ممکن بالا ببرند. در همین راستا غرایز انسانی نیز دستبهدست این شرکتها میدهند تا هرچه بیشتر به تحریک افراد و وادار کردن آنها به استفاده از محصولات خود بپردازند.
اگر میخواهید احتمال وقوع یک رفتار را بالا ببرید باید آن را جذاب کنید. بسیار سخت است که عادتی را به محرکهای مافوقعادی تبدیل کرد، میتوان هرعادتی را تحریککنندهتر کرد و این کار را باید با فهم چیستی و چگونگی عملکرد تمایل آغاز کرد.
حلقه بازخورد وابسته به دوپامین
دوپامین یک انتقال دهنده عصبی است که اهمیت آن درسال ۱۹۵۴ توسط حینز اولدز و پیار میلنر (عصبشناس) مشخص شد. آنها در تحقیقات گسترده خود برروی موشها فهمیدند که بدون دوپامین اگرچه توانایی لذت از موضوعی (برای مثال در این تحقیق استفاده از شکر بود) باقی میماند ولی اشتیاق استفاده از بین میرود و بدون اشتیاق عمل طلب کردن نیز متوقف میشود.
به همین دلیل عادتها یک حلقه بازخوردی وابسته به دوپامین هستند. وقتی حرف عادت بهمیان میآید، نکته اساسی این است که دوپامین نهتنها زمانی ترشح میشود که لذتی را تجربه میکنید، بلکه در زمان انتظار کشیدن برای آنهم ترشح میشود. همچنین هرگاه پیشبینی کنید که موقیعتی با پاداش همراه است، سطح دوپامین در انتظار نیز بالا میرود وهرگاه دوپامین بالا رود انگیزهتان برای عمل بالا میرود. جالب است بدانید سیستم پاداشی که بعد از دریافت پاداش در مغز فعال میشود، همان سیستمیاست که هنگام انتظار برای پاداش نیز فعال میشود. این یکی از دلایلی است که انتظار یک تجربه معمولاً حس بهتری دارد تا دستیابی به همان تجربه؛ دلیل علمی این موضوع را دانشمندان در مبحثی بهعنوان تفاوت «خواستن» و «دوست داشتن» بیان میکنند. تعداد مدارهای عصبی درمغز ما که در هنگام خواستن فعال میشود بسیار بیشتر از مدارهای مربوط به دوستداشتن است. این حقیقت که مغزما فضای بسیار زیادی را به مناطق مسئول برای تمایل و اشتیاق اختصاص دادهاست مدرک دیگری دال بر نقش حیاتی این فرآیندهاست. اشتیاق موتور محرک رفتار است.
چگونه با استفاده از بستهبندی کردن وسوسهها عادتهایتان را جذابتر کنید؟
بستهبندی کردن وسوسه بهمعنی پیونددادن کاری است که میخواهید انجام دهید با کاری که باید انجام دهید، است. برای این منظور احتمال جذابشدن یک رفتار، اگر با یکی از کارهای مورد علاقهتان همراه شود بیشتر است.
بستهبندی کردن وسوسه بهپاس زحمات پروفسور دیوید پریماک به «اصل پریماک» نامگذاری شدهاست. بنابراین اصل «رفتارهای محتملتر، رفتارهایی را تقویت میکنند که احتمال وقوع آن کمتر است.»
فرمول پشتهبندی عادتها + بستهبندی کردن وسوسه چنین است
- بعد از [عادت فعلی]، [عادتی را که نیاز دارم] را انجام میدهم.
- بعد از [عادتی که نیاز دارم]، [عادتی که میخواهم] را انجام میدهم.
فصل نهم: نقش خانواده و دوستان در شکلگیری عادت
این فصل با داستان عجیب ولی واقعی فردی به نام لازلو پولگار و همسرش کلارا آغاز میشود. لازلو اعتقاد داشت که نوابغ به صورت ذاتی متولد نمیشوند و اثر آموزش و تمرین به نبوغ منجر میشود. به همین دلیل باور داشت که کودک با تمرین عادتهای مثبت میتواند در هر زمینهای به نابغه تبدیل شود. نتیجه اعتقاد و فعالیتهای اون برروی فرزندانش ایجاد فضایی غیرمعمولی برای ۳ فرزندش بود که درنهایت آنها به استادان بزرگ شطرنج تاریخ در سنین جوانی تبدیل شدند.
همچنین خواهران پولگار در فرهنگی بزرگ شدند که شطرنج را برهرچیزی برتری میدانستند و برای آن تحسین میشدند و پاداش میگرفتند. هرعادتی که در فرهنگ عادی باشد. از جمله جذابترین رفتارهایی خواهد بود که با آن مواجه میشوید.
جذابیت فریبنده هنجارهای اجتماعی
این حقیقت که افرادی که با دیگران تشریک مساعی میکنند و ارتباط ایجاد میکنند، از امنیت بیشتر، فرصتهای بیشتر شغلی و حتی فرصتهای بیشتر ازدواج برخوردار هستند. در همین راستا داروین نیز چنین اشاره میکند: «در تاریخ طولانی بشریت افرادی که تشریک مساعی و همراهی کردن را آموختند، به طرز موفقیتآمیزی بردیگران چیره شدند.» به این ترتیب یکی از عمیقترین خواستههای بشر این است که به گروهی تعلق داشته باشد.
ما عادتهای اولیه خود را انتخاب نمیکنیم بلکه آنها را تقلید میکنیم و این تقلید از ۳ گروه انجام میشود.
- نزدیکان
- اکثریت مردم
- افراد قدرتمند
تقلید از نزدیکان
خواه یا ناخواه مجاورت بر روی ما تاثیر میگذارند. به همین دلیل به راحتی عادتهای مردمان اطرافمان را اتخاذ میکنیم. به عنوان یک قاعده کلی، هرقدر به فردی نزدیکتر باشیم بیشتر در معرض تقلید عادتهای او قرار داریم. همچنین دوستان و خانواده ما نوعی فشار نامحسوس دوستانه ایجاد میکنند که ما را به سمت مسیر آنان میکشند.
به همین دلیل یکی از موثرترین راهها برای ایجاد عادتهای بهتر این است که به گروهی بپیوندید که در آن رفتار دلخواه و مطلوب شما رفتاری عادی محسوب میشود. همچنین به شدت توصیه میشود با افرادی سروکار داشته باشید که عادتهایی دارند که دوست دارید در خودتان داشته باشید. انسانها با هم رشد میکنند.
برای جذابتر کردن عادتهای خود (گام دوم) به فرهنگی ملحق شوید که در آن اولاً رفتار مورد علاقه شما رفتاری معمول باشد و دوماً نقطه مشترکی با آنها داشته باشید. هیچچیز بهتر از تعلق داشتن به یک دسته نمیتواند انگیزه را تحریک کند. در این صورت هدف شخصی به هدفی جمعی تبدیل میشود. هویت جمعی هویت فردیتان را نیز تقویت میکند و به همین دلیل است که پس از دستیابی به هدف هم باید جزو یک گروه باقی بمانید. دوستی و اجتماع است که هویت جدیدی ایجاد میکند و باعث ماندگاری رفتارها در بلندمدت میشود.
تقلید از اکثریت مردم
اثر تاثیر خواست اکثریت یک جمع بزرگ (اکثریت مردم) این است که هرچقدر تعداد افراد این جمع بیشتر شود این تاثیر نیز زیادتر میشود. به همین دلیل است که هربار مطمئن نیستنید که چطور رفتار کنید به جمعهای بزرگ نگاه میکنید تا رفتارتان را با آنها هدایت کنید. در اغلب اوقات رفتار عادی جمع رفتار مقبول فرد را نیز تحت تاثیرخود قرار میدهد و جنبه منفی این رفتار این است که افراد میپذیرند که پاداش پذیرفتهشدن از پاداش پیروزی در یک بحث، باهوش بهنظر رسیدن ویا یافتن حقیقت بهتر است. متاسفانه بیشتر روزها ترجیح میدهیم همراه با جمع و دراشتباه باشیم تا اینکه طرف حقو حقیقت را بگیریم.
البته که میشود گروه را نادیده گرفت و به طرزفکر دیگران اهمیت نداد ولی حرکت در خلاف جهت فرهنگ جمعی به تلاش مازاد نیاز دارد.
تقلید از افراد ثروتمند
بشر به دنبال کسب قدرت، منزلت و جایگاه است. میخواهد شناخته و تحسین شود؛ این تمایل بیهوده بهنظر میرسد اما بهطور کلی حرکتی هوشمندانهاست. از نظر تاریخی و حتی منطقی فردی که قدرت و جایگاه بیشتری دارد به منابع بیشتری دسترسی دارد، کمتر نگران بقاست و جفتجذابتری بهنظر میرسد. همچنین ما به رفتارهایی تمایل داریم که مورد احترام، تایید، تحسین و جایگاه اجتماعی را بههمراه میآورند. زمانی که درکنار دیگران قرارگرفتید، بهدنبال راهی هستید که برجسته شوید.
این یک واقعیت جذاب است: درواقع شما از افرادی تقلید میکنید که بهآنها حسادت میکنید.
افرادی که جایگاه اجتماعی بالاتری دارند از تایید، احترام تحسین دیگران لذت میبرند؛ به این معنا که اگر رفتاری تایید و تحسین دیگران را درپی داشته باشد آن را جذاب میدانید و از رفتارهایی که جایگاهتان را پایین میآورد خودداری میکنید.
فصل دهم: چگونه عامل عادتهای بد خود را بیابید و اصلاح کنید
تمایلات از کجا نشئت میگیرند
هر رفتار ما اشتیاقی سطحی دارد و انگیزهای عمیقتر. برای بسیاری از ما انگیزههای پایه عبارت است از: ذخیره انرژی، دستیابی به آبوغذا، یافتن عشق و ادامه نسل، ارتباط و پیوند با دیگران، دستیابی بهپذیرش اجتماعی و درکل کاهش عدم اطمینان؛ اما اشتیاق صرفاً نمایش خاص است از انگیزهای عمیقتر. هر فرد در سطح عمیق فقط میخواهد عدم اطمینان خود را کاهش دهد و اضطراب خود را کاهش دهد تاپذیرش و تایید اجتماعی بهدست بیاورد با بهاعتبار نائل شود.
همچنین اگر به محصولاتی که عادتها را شکل میدهند نگاه کنید، خواهید دید که این محصولات انگیزه خلق نمیکنند، بلکه به انگیزههای اساسی طبیعی انسان چنگ میزنند.
برای مثال جستجو در فیسبوک و انواع شبکههای اجتماعی برای ارتباط و پیوند با دیگران است ویا حتی جستجو در گوگل نیز برای کاهش عدم اطمینان
عادتها در حقیقت راهحلهای مدرن برای انگیزههای کهن انسان هستند. نسخههای جدید ولی عیبهای قدیمی. در حقیقت انگیزههای اساسی پدیدآورنده رفتارهای انسانی هستند؛ وقسمت قدرتمند این مطلب این است که برای مخاطب قراردادن همان انگیزههای اساسی روشهای متفاوتی وجود دارد. عادتها نیز به همین ارتباطات بستگی دارند و این ارتباطات هستند که تعیین میکنند عادتی ارزش تکرار کردن دارد یا نه. همانطور که پیشتر نیز بیان شد مغزما مدام درحال جمعآوری اطلاعات و ایجاد پیشبینیهاست و بسیاری از واکنشهای ما نیز ناشی از همین پیشبینیهاست. از طرف دیگر احساسات و عواطف نشانههای ادراک شده هستند که پیشبینیهایمان را به سیگنالها (اعمال) قابل اجرا تبدیل میکند. ما در تمام مدت نشانههای متعددی را دریافت میکنیم، اما فقط زمانی که پیشبینی کنید با تغییر شرایط بهتر میشود دست به عمل خواهید زد.
تفاوت میان جایگاه فعلیتان و جایگاه مطلوبتان در آینده «مِیل» نام دارد. احساسات و عواطف شما میگویند که آیا باید در شرایط فعلیتان بمانید یا دست به تغییر بزنید. آنها به شما کمک میکنند بهترین اقدامات لازم را انجام دهید.
چگونه مغز خود را مجدداً برنامهریزی کنید تا از عادتهای دشوار لذت ببرد؟
اگر یادبگیرید عادتهای دشوار را با تجربههای مثبت مرتبط کنید، عادتهای دشوار جذاب بهنظر میرسند. گاهی اوقات تنها چیزی که نیاز دارید این است که ذهنیت خود را کمی تغییر دهید. برای این منظور عادتهای خود را بهگونهای چارچوببندی کنید که مزایایشان برجسته شوند، نه معایبشان. این روشی است سریع و راحت برای برنامهریزی مجدد مغز و جذابتر کردن عادتهاست.
- ورزش: فعالیتیاست که همیشه سخت بهنظر میرسد ولی راهی است برای بهبود وضعیت جسمانی و تقویت بدن
- امور مالی: پس انداز کردن معمولاً نوعی قربانیکردن پول است با اینحال میتواند برای شما آزادی مالی بیاورد.
- مراقبه: معمولاُ تمرکزکردن برای مراقبه سخت و آزاردهنده است ولی موجب ایجاد آرامش روح و روان میگردد.
- استرس پیش از انجام کار: درست است که موجب اضطراب و فشار روحی میشود ولی ترشح آدرنالین ناشی از آن موجب شادی و نشاط میشود و همچنین نتیجه بعد از آن فعالیت جذاب است.
راهحل دیگر این است که برای خود تشریفات انگیزشی ایجاد کنید، در این حالت تنها کافی است که عادت خود را با فعالیتی که از آن لذت میبرید ترکیب کنید (مرتبط کنید)، حتی اگر این کار کشیدن ۳ نفس عمیقباشد.
کلید اصلی برای یافتن و اصلاح عادتهای بد این است که تصور خود را از آن تغییر دهید. این کار اصلاً آسان نیست ولی اگر بتوانید پیشبینیهای خود را مجدداً تغییردهید و خود را دوباره برنامهریزی کنید میتوانید عادتی دشوار را به عادتی جذاب تبدیل کنید.
فصل یازدهم: به آرامی گام بردارید؛ اما به عقب نه
یک فکت عمومی وجود دارد که چنین بیان میکند، یافتن بهترین برنامه برای تغییر میتواند بهراحتی شما را درخود غرق کند؛ آنقدر مشغول پیداکردن بهترین برنامههستید که هرگز نمیتوانید عمل کنید، همانطور که ولتر زمانی چنین نوشت: «[عالی] دشمن [خوب] است». به این ترتیب بین درحرکت بودن و دستبهعمل زدن تفاوت وجود دارد. زمانی که در حرکت هستید، برنامهریزی میکنید، استراتژی میچینید و یادمیگیرید؛ اینها موارد خوبی هستند ولی هیچگاه نتیجه بخش نیستند.
حرکت همیشه مفید است، برای گام برداشتن درمسیر نیازمند برنامه و استراتژی هستید ولی این موضوع به خودی خود نتیجه بخش نخواهد بود؛ اما بسیاری از مردم حتی حرفهایها، به این دلیل دست به عمل نمیزنند و درحرکت باقی میمانند که میخواهند شکست را بهتاخیر بیاندازند.
اگر میخواهید در عادتی استاد شوید رمز کار این است که کار خود را باتکرار آغاز کنید نه با کمالگرایی. نیاز نیست تمام ویژگیهای عادت جدید را درنظر بگیرید، کافی است به آن عمل کنید، هرچند ناقص؛ این اولین نتیجه قانون سوم است، فقط باید تکرار کنید.
شکلگیری عادت جدید چقدر طول میکشد؟
شکلگیری عادت جدید فرآیندیاست که از طریق تکرار و به تدریج خودکار میشود. هرقدر عادتی را بیشتر تکرار کنید، ساختار مغز شما بیشتر تغییر میکند تا با آن فعالیت هماهنگ شود. عصبشناسان این فرآیند را تقویت بلندمدت مینامند. این پدیده را اولین بار در سال ۱۹۴۹ دونالد هب عصبشناس معرفی کرد که از آن بهبعد به قانون هب معروف شد.
تکرار یک عادت به تغییرات فیزیکی در مغز منجر خواهد شد. نکته جالب این است که هرقسمت مغز که فرآیند مشخصی را در یک عادت عهدهدار است با تکرار بیشتر آن عادت بزرگتر میشود. این بخشها درصورتی که همان عادت رها شوند کوچکتر میگردند. به این ترتیب عقل سلیم و شواهد علمی براین اتفاق نظر دارند که تکرار نوعی تغییر است.
به این ترتیب هربار که عملی را تکرار میکنید جریان عصبی مرتبط با آن عادت را فعال میکنید و این یعنی، تکرار گام اصلی شکلگیری عادت محسوب میشود.
همین موضوع در منحنی یادگیری بیان میشود. در این منحنی در محور عمودی قدرت خودکار شدن فرآیند عادت برای ما را نشان میدهد و محور افقی تعداد تکرارها، هرچقدر تکرارها بیشتر باشد آن فرآیند بیشتر خودکار میشود تا به حد اعلای خود برسد و خط عادت را رد کند، و طبیعتاً در این مسیر نکته مهمی وجود دارد که درصورت عدم تکرار آن فعالیت پس از عادت شدن (حالا به هردلیلی)، فرآیند خودکار شدن نیز معکوس شده و آن عادت از حالت خودکار خارج میشود.
براساس نظر نویسنده: عقیده دارد که مدت زمان شکلگیری عادت به ۲۱ روز یا ۳۰ روز بستگی ندارد و باید آنقدر تکرار شود تا به عادت به شکل کامل در ذهن و ناخودآگاه جایبگیرد. به عبارت دیگر باید به اندازه کافی اقدام کنید و اقدام موفقیتآمیز داشته باشید تا هم عادت در ذهن شما قراربگیرد و از خط عادت (منحنی یادگیری) عبور کند.
فصل دوازدهم: قانون کمترین تلاش
انرژی گرانبهاست و مغزبرنامهریزی شدهاست که تاجای ممکن انرژی را حفظ کند این طبیعت انسان است که از قانون کمترین تلاش پیروی کند. این قانون اینطور بیان میکند که افراد در تصمیمگیریها وقتی بین ۲ گزینه مشابه قرار میگیرند، طبیعتاً به سمت گزینهای میروند که کمترین کار را نیاز داشته باشد. به همین دلیل است که ما ترغیب میشویم کمترین کار را انجام دهیم و گزینهای را انتخاب کنیم که در ازای کمترین تلاش بیشترین ارزش را داشته باشد. هرچه عادت به انرژی کمتری نیاز داشته باشد، احتمال وقوع آن بیشتر است.
در یک مفهوم دیگر هر عادتی مانعی برای دستیابی به خواسته واقعیاست. در واقع ما خواهان عادت نیستیم، بلکه خواسته ما پیامدی است که عادت را خود به همراه دارد. هرچه مانع بزرگتر و دشوارتر باشد، مقاومت بیشتری بین شما و وضعیت دلخواه شما وجود خواهد داشت؛ به همین دلیل است که لازم است عادتها را آنقدر ساده کنیم که حتی درصورت تمایل نداشتن نیز آنها را انجام دهیم. اگر بتوانید عادتهای خوب را تا جای ممکن ساده و راحت کنیم، احتمال بهنتیجه رسیدن آنها بیشتر میشود.
ایده آسانسازی فقط به معنی انجام کارهای راحت نیست بلکه باید برای انجام کارهایی که در بلندمدت بهنتیجه میرسند، آنها را تا حد ممکن در لحظه آسان کنید.
چگونه به موفقیت بیشتر با تلاش کمتر دست یابید؟
طراحی محیط یکی از کارآمدترین راهها برای کاهش مقاومت در برابر عادتهاست. برای مثال هنگام تعیین محل برای تمرین عادتی جدید، بهتر است محلی را در امتداد مسیر برنامه روزانه خود انتخاب کنید.
هنگامی که عادتها با جریان زندگیتان انطباق داشته باشند، آسانتر ایجاد میشود. ایده اصلی خلق محیطی است که در آن انجام کار درست هرچه آسانتر باشد و متاسفانه بخش عمده تلاش برای ایجاد عادتهای بهتر بستگی به یافتن راههایی برای کاهش مقاومت در برابر عادتهای خوب دارد.
محیط را برای استفاده در آینده بهتر کنید
منظور از آمادهسازی محیط، پاکسازی آن پس از عملکرد آخر نیست، بلکه آمادهسازی برای عملکرد بعدی است. برای مثال میتوان به موارد زیر برای بهحداقل رساندن مقاومت در برابر عادات خوب دانست
- برای نقاشی کشیدن: آمادهسازی وسایل نقاشی و قراردادن روی میز، دردسترس بودن قبل از نقاشی
- برای ورزش کردن: وسایل باشگاه مثل کیف ورزشی، لباس و بطری آب را از قبل آماده مرتب کنیم.
- برای رژیم غذایی: آخرهفته برای کل هفته مقدار زیادی سبزیجات آماده کنید و در یخچال برای مصرف قرار دهید.
برای رفتارهای بد نیز نکته جالب این است که بدانید چه مقدار مقاومت اندگ لازم است تا آن رفتار را مهار کند. اما دقت کنید اعتیاد به یک رفتار موجب نمیشود که این رفتار بهطور کامل مهتار شود و ترفندهای بیان شده فقط مقاومت اندکی ایجاد میکند و احتمال اینکه دوباره به رفتار بد خود بازگردیم و همان لغزش را تکرار کنیم زیاد است.
به همین دلیل است که شدیداً توصیه میشود زندگی خود را طوری بازطراحی کنید که مهمترین عملکردها آسانترین عملکرد شوند.
فصل سیزدهم: چگونه با استفاده از قانون، دودقیقه به تعویق انداختن را کنار بگذاریم
عادتها انتخابهای خودکاری هستند که برتصمیمات آگاهانهای که در نتیجه آنها میگیرید تاثیر میگذارند. بسیار محتمل است که عادتها در چندثانیه تکمیل شوند و فعالیتهایی را شکل دهند که آنها را در چندساعت آینده انجام میدهید.
عادتهایی که شما بدون تفکر دنبال میکنید، انتخابهای شما را وقتی آگاهانه به آنها فکر میکنید، تعیین میکنند. همیشه برای ایجاد عادتها گام اول بسیار مهم است.
همیشه در زندگی ما لحظاتی وجود دارند که تاثیر عظیمی باقی میگذارند که به آنها لحظات سرنوشتساز میگویند
- لحظه سفارش دادن غذا یا پختن غذا
- لحظه انتخاب بین رانندگی و دوچرخه سواری
- لحظه بین انجام تکالیف یا برداشتن دسته بازی
دقیقاً این انتخابها یعنی تصمیمگیری برسردوراهی در یک جاده که انتهای آن را نمیتوان دید.
همیشه ما در مسیری محدود شدهایم که عادتها ما را به آن سمت میبرند. به همین دلیل است که تسلط بر این لحظات سرنوشتساز در طول شبانهروز به شدت اهمیت دارد. دقت کنید عادتها دقیقاً نقطه ورود هستند نه نقطه پایان
قانون ۲ دقیقه
این قانون اینطور بیان میکند:« وقتی کاری را شروع میکنید (عادت) انجام دادن آن باید حداکثر ۲ دقیقه طول بکشد.
- مثل خواندن یک صفحه کتاب
- انجام تمرین یوگا در حد ۲ دقیقه
- تاکردن یک لباس
ایده اصلی چنین کاری این است که عادتهای خود را تا آنجا که ممکن است برای شروع آسان کنید.
ممکن است کارهایی که در ادامه انجام میدهید بسیار چالشبرانگیز باشد ولی در ۲ دقیقه اول باید آنها را طوری آسان طراحی کنید که فقط ۲ دقیقه طول بکشد. چیزی که دقیقاً به آن نیاز هست یک عادت ورودی است که بهطور طبیعی به سمت مسیر پربازده هدایت میکند.
برای مثال نوشتن کتاب کاری بسیار سخت است و باید آن را آسان کرد، پس مقالهای ۵هزار کلمهای کاری سخت محسوب میشود و برای آن نیاز است ابتدا هزار کلمه بنویسیم تا کاری متوسط انجام داده باشیم، ولی شاید همین کار متوسط نیز برای ما سخت باشد به همین ابتدا نوشتن پاراگراف ضروری است و برای شروع کار خیلی آسان که در ۲ دقیقه انجام شود این است که یک جمله بنویسیم.
در اینجا هدف انجام کار نیست، بلکه مهارت پیدا کردن یک عادت برای حاضر شدن در ابتدای مسیر آغاز آن کار است. در حقیقت هر عادت پیش از تقویت باید ایجاد شود. اگر نتوان مهارت ساده حاضرسازی را یادگرفت، انتظار تسلط بر جزئیات کار سخت به نظر میرسد. به جای مهندسی کردن یک فعالیت به طور تمام و کمال باید بتوانید کار آسان را بهطور تمام و کمال و مستمر انجام دهید. پیش از آنکه بتوانید بهینهسازی کنید باید استانداردسازی کنید.
با مهارت پیدا کردن فرآیند حاضر بودن، دودقیقه اول به رسمی در ابتدای یک روال بزرگتر تبدیل خواهد شد. اینکار صرفاً راهحلی برای سادهکردن عادتها به شمار نمیرود، بلکه روش ایدهآل خبره شدن در مهارتهای سخت است. هرچه بتوان بیشتر ابتدای یک پروسه را به یک رسم تبدیلکنیم، احتمال واردشدن به مرحله تمرکز عمیق که برای انجام کارهای بزرگ لازم است، بیشتر میشود. بدین ترتیب با پیروی از تشریفات خلاقانه واحد، شروع کردن کاری طاقتفرسا را راحت میکنیم. بدین ترتیب وقتی شروع کار آسان میشود، ادامه کار نیز پیشمیرود.
نکته بعدی توصیهای است از ارنست همینگوی: «بهترین راه این است که همیشه وقتی خیلی خوب پیش میروید، توقف کنید.»
نکته اصلی این است که حتی کمانجام دادن یک عادت و یک کار (هدفی که داریم) بهتر از اصلاً انجام ندادن آن است.
پس از تسلط بر مرحله ۲ دقیقه سپس به مرحله متوسط بروید و این فرآیند را تکرار کنید. تمرکز روی ۲ دقیقه ابتدایی و ماهر شدن در آن و صعود به قلهبعدی مسیر اصلی است.
فصل چهاردهم: چگونه میتوان عادتهای خوب را اجتنابناپذیر و عادتهای بد را غیرممکن کرد
روانشناسان «ابزار تعهد» را معرفی میکنند به نحوی که عادتهای بد خود را مشکلسازید. این ابزار به نوعی ابزار خودکنترلی شماست و وسیلهای است برای قفلکردن رفتارهای آتی شما، پایبند کردن به عادات خوب و محافظت در برابر عادات بد. این ابزارها و بهنوعی راهکارها شکلها و روشهای متعددی میتواند داشته باشد.
برای مثال
- پرداخت هزینه کلاس ورزش موجب میشود که از اجتناب پیرامون ورزش کردن دوری کنید و به پولی که پرداخت نمودهاید متعهد شود.
- تنظیم قرار ملاقات با یک کارآفرین پیرامون فعالیتی خاص، موجب میشود به قول و قراری که به آن کارآفرین میدهید متعهد شوید.
بهاین ترتیب ابزارهای تعهد انجام عادات بد (برای مثال عدم ورزش یا کارنکردن) را مشکل میسازند و احتمال انجام کار صحیح را در آینده بیشتر میکنند.
چطور عادتی را خودکار کنید و دیگر به آن فکر نکنید
استفاده از فرآیندهای اتوماتیکسازی کارها در این بخش به شدت حائز اهمیت است. همین موضوع امکان رخ دادن عادات بد را نیز میتواند کاهش دهد. در این بخش داستان جانهنری پترسون در سال ۱۸۴۴ را مطرح میکند. اون پس از تحصیلات کالج خود یک فروشگاه وسایل مورد نیاز معدنچیان را تاسیس میکند اما با وجود مشتریان زیاد رشد کسبوکارش به شدت کند بود به این دلیل که سرقت کارمندان امری رایج در آن زمان بود و فرآیندی برای جلوگیری از آن وجود نداشت. در آن زمان پترسون آگهی اختراعی جدید را مشاهده کرد به نام «صندوقدار فسادناپذیر ریتی» که اولین صندوق فروشگاهی بود. پترسون ۲ دستگاه به قیمت ۵۰ دلار خرید (قیمت ۱۰۰۰ دلار فعلی) و طی ۶ماه کسبوکارش از کسری بودجه به سود ۵هزاردلار معادل صدهزاردلار فعلی رسید.
به این ترتیب بهترین راه از بین بردن عادات بد این است که انجام آنها را غیرممکن کنیم. آنقدر اصطکاک را زیاد کنید و از فرآیندها استفاده کنید که حتی امکان تخطی از آن امکانپذیر نباشد. در داستان پترسون، صندوق فروشگاهی از آن جهت که بدون تغییر در اخلاق کارمندان فرآیند را خودکار کرد توانست رفتار مطلوب را نیز خودکار نماید.
چند توصیه برای ایجاد عادات خوب
- تغذیه
- برای تصفیه آب آشامیدنی، فیلتر آب بخر
- برای کاهش کالری دریافتی: بشقاب کوچک استفاده کن
- خواب
- خوب تشک خوب بخر
- پردههای تاریک نصب کن تا خواب بهتری داشته باشی
- تلویزیون را از اتاق خوابت بیرون ببر
- گوشی را نیمساعت قبل از خواب در فاصله دور قرار بده
- بازدهی
- اشتراکهای ایمیلی را لغو کن
- اخطارهای نرمافزارها و صدای چتهای گروهها را قطع کن
- تلفن همراهت را به حالت بیصدا دربیاور
- از فیلترهای ایمیل برای خالی کردن صندوق ورودی ایمیل استفاده کن
- بازی و نرمافزارهای رسانه اجتماعی را از روی گوشی ات پاک کن
- شادی
- حیوان خانگی بیار
- به محلهای خونگرم و دوستانه نقلمکان کن
- سلامت عمومی
- واکسینهشو
- برای پیشگیری از کمردرد کفشهای مناسب بگیر
- برای پیشگیری از بیماریهای مفصلی و کار زیاد صندلی کار مناسب بگیر
- مالی
- در طرحهای پسانداز مالی خودکار ثبتنام کن
- سیستم پرداخت خودکار قبوض را راهاندازی کن
- از سرویسدهندگان درخواست کن قبضهایت را کاهش دهند (این رو اصلاً نمیدونم یعنی چی!)
همانطور که در موارد بالا نیز مشاهده کردید، استفاده از تکنولوژی سادهترین و قابلاعتمادترین راه برای تضمین انجام رفتارهای صحیح است (البته که همین تکنولوژی مانند یک شمشیر دولبه هست)
وقتی عادتی را به عهده تکنولوژی میگذارید، مقداری از وقت و انرژیتان را آزاد میکنید تا بتوانید آنها را در مراحل بعدی رشد مصرف کنید. ریاضیدان و فیلسوف معروف آلفرد نورث وایتهد نیز در همین راستا چنین مینویسد: «پیشرفت تمدن به دلیل افزایش کارهایی است که میتواند بدون فکر کردن به آنها انجام دهد.»
تکنولوژی سطح از آسایش را فراهم میآورد که ما را قادر میسازد طبق کوچکترین هوسها و خواستههای خود کار کنیم. اگر کمی احساس گرسنگی کنیم، سریع غذا سفارش دهیم، اگر کمی احساس خستگی کنیم و تنها باشیم به رسانههای اجتماعی پناه ببریم و به این ترتیب تلاش لازم برای انجام خواستهها به صفر نزدیک میشود و در این زمان خود را درحال سرخوردن به داخل وسوسهای مییابیم که در آن لحظه به سراغ ما میآید. به این دلیل است که گاهی اوقات عیب خودکارسازی این است که ناگهان خود را درحال پریدن از کاری به کار آسان دیگر میبینید؛ بدون اینکه زمانی برای کارهای سختتر و پرفایدهتر ایجاد کنیم.
فصل پانزدهم: قانون اصلی تغییر رفتار
موضوعی کاملاً منطقی این است که وقتی تجربهای کاملاً لذتبخش باشد احتمال اینکه آن رفتار را دوباره تکرار کنیم بیشتر میشود. لذت به مغز یاد میدهد که رفتار خاص مستحق بهخاطر آوردن و تکرار کردن است.
همین موضوع را میتوان در داستان آدامس درنظر بگیرید. شرکت ریگلی در سال ۱۸۹۱ پس از تاسیس تغییری محسوس در آدامسهای آن زمان به وجود آورد و با اضافه کردن طعمهایی مثل نعنا و میوههای آبدار محصولی خوشطعم و جذاب تولید کرد و انقلابی در این صنعت به وجود آورد. سپس این شرکت یک گام فراتر رفت و آدامس را راهی برای داشتن دهانی پاکیزه معرفی کرد.
حتی خمیردندانها هم همین مسیر مشابه را طی کردند.
بهعکس اگر تجربهای لذتبخش نباشد، دلایل کمی برای تکرارکردنش داریم. همین موضوع را در قانون تغییر رفتار چنین داریم: «هرچیزی که باعث شود پاداش دریافت کنید، تکرار میشود و هرچیزی که باعث شود تنبیهشوید، آن را متوقف میکنید.»
به همین دلیل است که احساسات مثبت عادتها را شکل میدهند و احساسات منفی عادتها را نابود میکنند. همانطور که پیشتر نیز بیان شد ۳ قانون اول «واضحاش کن»، «جذابش کن» و «سادهاش کن» برای این است که احتمال وقوع آن رفتار را در آن نوبت افزایش دهید و قانون چهارم رفتار یعنی «لذتبخشش کن» برای این است که احتمال تکرار آن رفتار را بیشتر کند و به این ترتیب حلقه عادت تکمیل میشود.
ناهمخوانی بین پاداشهای فوری و تاخیری
در جامعه مدرن بسیاری از انتخابهای امروزتان بلافاصله به شما نفع نمیرسانند. هرعادتی در طول زمان نتایج چندگانه به بار میآورد و متاسفانه این نتایج اغلب نامنظم هستند. درمورد عادتهای خوب نتایج اولیه و فوری اغلب ناخوشایند هستند ولی نتیجه نهایی خوب است. به عنوان یک قانون کلی هرچه لذت به دست آمده از کاری فوری تر باشد باید همسو بودن آن با اهداف بلندمدت را با شدت بیشتری زیر سوال ببرید. متاسفانه مغز ما به دنبال کسبخوشنودی در مدت زمان کوتاه است و به همین دلیل است که همیشه میگویند جاده خوشبختی همیشه رهگذر کمتری دارد. اگر خواهان انتظار برای پاداش هستید، با رقابت کمتری مواجه خواهید شد و اغلب نتایج بهتری دریافت خواهید کرد، طبق گفتهای، یک کیلومتر آخر همیشه خلوتتر است. و این نکته را به خاطر بسپارید: «تقریباً در تمام زمینهها، موفقیت نیازمند چشمپوشی از پاداشی فوری به نفع پاداش تاخیری است.»
اضافهکردن کمی لذت آنی بهعادتهایی است که نتیجه دراز مدت دارند و افزودن کمی رنج به عادتهایی است که نتیجه درازمدت ندارند.
چطور خوشنودی فوری بهنفع خودتان کنید
این طبیعی است احساس موفقیت نشانه این است که عادتتان جواب دادهاست و کارتان ارزش تلاش را داشته است. در دنیای کامل پاداش عادت خوب، خودِعادت خوب است ولی در دنیای واقعی، عادت خوب وقتی ارزشمند است که برایتان عواید خوب بههمراه داشته باشد. در آغاز کار همهچیز به شکل ایثار است، هرچقدر تلاش میکنید، نتیجهای مشاهده نمیکنید. در آغاز برای ماندن در مسیر نیازمند دلیلی هستید. به همین دلیل پاداشهای آنی در کنار کار مهم هستند. آنها شما را هیجانزده نگه میدارند. درحالی که پاداشهای تاخیری درپس زمینه انباشته میشوند. در این زمان بهترین رویکرد استفاده از «تقویت» است. تقویت به فرآیند استفاده از پاداش آنی برای افزایش میزان یک رفتار اطلاق میشود. پشتهبندی عادتها که در فصل ۵ به آن پرداخته شد، عادت را به نشانهای گره میزند که باعث میشود زمان شروع کردن مشخص باشد. تقویت نیز عادت را به پاداشی فوری گره میزند که باعث میشود بهپایان رساندن آن رضایتبخش باشد.
در عوض برای رفتارهایی که میخواهید از آن اجتناب کنید دوری از وسوسه همیشه راهگشا نخواهد بود، برای همین منظور آن عادت بد را باید به یک مدل عادت خوب تبدیل کنید؛ برای مثال وقتی میخواهید از خرید کالایی اجتناب کنید، از خوردن قهوه در کافه اجتناب کنید مابه ازای آن هزینه را پسانداز کنید به همان مقدار پول را پسانداز کنید. به نحوی برنامه وفاداری بهخود ایجاد مینمایید.
یادآوری این نکته حائز اهمیت است که باید پاداشهای کوتاه مدتی انتخاب کنید که هویتتان را تقویت کنند نه اینکه با آنها درتعارض باشند.
در نهایت همانطور که پاداشهای حقیقی مانند روحیه بهتر، انرژی بیشتر و استرس کمتر وارد عمل میشوند، کمتر به دنبال پاداشهای ثانویه خواهید بود. در این زمان هویت به تقویت کننده تبدیل خواهد شد و این کار را بهخاطر کسی که هستید انجام میدهید و برایتان حس خوبی به همراه دارد. هرچه عادتی بیشتر به بخشی از زندگیتان تبدیل شود کمتر برای ادامه دادن آن به تشویق خارجی نیاز دارید. انگیزهها میتوانند آغازگر یک عادت باشند، اما هویت یک عادت را حفظ میکند. اما باید به این نکته دقت کنید جمع شدن شواهد و ظهور هویت جدید زمانبر است. تقویت آنی فقط برای حفظ انگیزه در کوتاه مدت است هنگامی که منتظر رسیدن پاداشهای دراز مدت هستید.
فصل شانزدهم: چطور هر روز به عادتهای خوب ادامه بدهیم
در یک کار پیشرفت کردن رضایتبخش است. استفاده از روشهای اندازهگیری بصری مانند جابجاکردن گیرههای کاغذ، سنجاقسر یا تیله این پیشرفت را عینی میکند. درنتیجه رفتارتان را تقویت میکند و بههرفعالیتی کمی رضایت آنی تزریق میکند. اندازهگیری بصری روشهای زیادی دارد مانند ژورنال غذا، گزارش تمرین، نوار پیشرفت دانلود و … ولی بهترین راه اندازهگیری پیشرفتتان «پیگیری عادت» است.
چطور از ادامه پیدا کردن عادتهایتان مطمئن شوید؟
ابتدایی ترین قالب برداشتن یک تقویم است و خطزدن هر روزی است که در آن عادتی را پیگیری نمودیم و انجام دادیم.
«زنجیره را قطعنکن» یک مانترا قدرتمند است.
- زنجیره تمرین را قطع نکنید تا زودتر از چیزی که انتظارش را دارید خوشاندامتر شوید.
- زنجیره خلقکردن روزانه را قطع نکنید تا در انتها کارنامه تاثیرگذاری داشتهباشید.
پیگیری عادتها قدرتمند است؛ زیرا از چندین قانون تغییر رفتار استفاده میکند، یعنی بهطور همزمان رفتاری را واضح، جذاب و رضایتبخش میکند.
- منفعت اول: پیگیری عادت آن را واضح میکند؛ پیگیری عادت به طور طبیعی مجموعهای از نشانههای بصری را ایجاد مینماید. این کار و ثبت آن میتواند جرقهای برای تغییر باشد. پیگیری عادت شما را صادق نگه میدارد. به این دلیل که بیشتر مردم دید مخدوشی درمورد خود دارند و این کار باعث میشود تصویر افراد واضح شود. اندازهگیری راهیاست برای غلبه برنادیده گرفتن رفتار خودمان و توجه به آنچه در واقعیت اتفاق میافتد. وقتی شواهد در جلوچشم ما قرار دارد کمتر احتمال این رخ میدهد که به خودمان دروغ بگوییم.
- منفعت دوم: پیگیری عادت آن را جذاب میکند؛ پیگیری عادت میتواند تاثیری شگفتانگیز روی انگیزه ما داشته باشد. هر برد کوچک اشتیاق را بیشتر میکند. آن مربعهای خالی که هرروز آنها را علامت میزنید انگیزهای برای شروع کردن هستند؛ زیرا نمیخواهید با قطعکردن زنجیره پیشرفتتان را از دست بدهید.
- منفعت سوم: پیگیری عادت آن را رضایتبخش میکند؛ خط زدن یک موضوع از فهرست کارهای انجام دادنی، کامل کردن یک مدخل در گزارش تمرین یا ضربدرزدن کاری روی فهرست تقویم عملی رضایتبخش است. و اگر حس خوبی داشته باشید با احتمال بیشتری دوام میآورید. درطرف دیگر پیگیری عادت به حفظ تمرکزتان نیز کمک میکند چون روی فرآیند متمرکز هستید نه روی نتیجه.
پیگیری عادت
- نشانه بصری ایجاد میکند و به یادآوری شما کمک میکند تا به آن عمل کنید
- ذاتاً انگیزه دهنده است چون نمیخواهید روند پیشرفتتان را از دست بدهید
- هربار نمونه موفقی از عادتان را ثبت میکنید رضایتبخش است.
نکته مهم: هربار که فرآیندهای بالا را انجام میدهید به نفع فردی که میخواهید به آن تبدیل شوید رای میدهید، کاری که شکل دلپذیر خوشنودی فوری و ذاتی است. اما باید به نکته بعدی بسیار توجه کنید، پیگیری و اندازهگیری برای همه ابعاد زندگی لازم نیست و برای همه مناسب نیست؛ با این حال تقریباً همه میتوانند به شکلی از آن سود ببرند حتی اگر موقتی باشد.
برای آسانشدن پیگیری ۲ نکته مهم لازم و ضروری است
- اول اینکه اندازهگیری تاجای ممکن باید خودکار باشد
- ثبت اتوماتیک صورتحسابها
- ثبت اتوماتیک فعالیتهای ورزشی روزانه
- ثبت اتوماتیک مقصدهای سفرتان (کاری و تفریحی)
- دوم اینکه پیگیری غیرخودکار باید برای مهمترین عادتها و بهصورت محدود باشد. بهتر است یک عادت را بهطور مرتب پیگیری کنید تا ۱۰ عادت را گاهوبیگاه پیگیری کنید.
درنهایت هر اندازهگیری را بلافاصله پس از اتفاق عادت ثبت کنید.کامل شدن رفتار نشانه ثبت کردن آن است. این کار دقیقاً همان پشتهبندی عادتهاست. اما با این وجود روال عادتها خاتمه مییابند و چیزی که از ثبت خود عادت مهمتر است آن است که که برای زمانی که از دور عادتها خارج میشوید برنامه زمانی داشته باشید.
چطور به سرعت پس از قطع شدن عادت خود را جمعوجور کنیم
بارها پیش خواهد آمد که مشکلی برمیخوریم و فرآیند پیگیری عادت با نوسان روبهرو میشود. اتفاقی پیش میآید که مجبور میشوید آن عادت را انجام ندهید. اما باید این یادآوری را به خود داشته باشید که هیچگاه این اتفاق ۲ بار رخ ندهد. اگر یک روز را از دست بدهید باید به سرعت به عادت برگردید. هیچانسانی کامل نیست و هیچ عادتی نیز به طور تمام و کمال لزوماً پیگیری نمیشود، لغزشها همیشه موجود است. یک بار انجام ندادن عادت تصادف است ولی دفعه دوم انجام ندادن خود عادتی جدید است. این ویژگی است که برنده را از بازنده مشخص میکند.
مشکل بزرگ اشتباه کردن نیست، مشکل این است که وقتی چیزی را نتوانیم کامل و بینقص انجام دهیم، ترجیح میدهیم اصلاً انجام ندهیم. بخاطر همین و در همین موضوع چارلی مانگر چنین میگوید: «اولین قانون ترکیب: هیچ وقت بدون لزوم قطعش نکن»
به همین دلیل حتی تمرین بد نیز (انجام کار با پایینترین کیفیت نیز) اغلب جزو مهمترینها هستند. روزهای کند و تمرینهای بد سودهای مرکبی را که از روزهای خوب جمع شدهاست را روی هم نگه میدارد. هدف اصلی این است که صفر را وارد تمرین و برنامهتان نکنید، و اجازه ندهید باختها بخش زیادی از ترکیبتان را از بین ببرند. علاوهبر این سعی کنید فردی باشید که تمرینها (عملکردن به عادتها) را از دست نمیدهد؛ وقتی حالتان خوب است طبیعتاً تمرینها (عادات) لذتبخش هستند. مهم این است وقتی تمایل ندارید ادامه بدهید. ممکن است فقط ۵ دقیقه انجام آن عادت (تمرین) عملکردتان را بهتر نکند ولی هویتتتان را مجدداً تایید میکند.
بدانید چهوقت پیگیری عادتی فرارسیده یا نرسیده است؟
قانون گودهارت این طور میگوید: «هنگامی که معیار اندازهگیری به هدف تبدیل میشود، دیگر معیار خوبی نخواهد بود.»
به این دلیل که اندازهگیری فقط زمانی مفید است که شما را هدایت کند و نقاط پیرامون یک تصویر بزرگتر را افزایش دهد نه اینکه شما را تحلیل ببرد که فقط به آن عدد و رقم برسید.
همه این نکات برای این است که تاکید شود، حفظ و پیگری عادت درجای خودش به شدت مهم است. ثبتکردن یک عادت و پیگیری پیشرفتتان خوشنود کننده است؛ اما اندازهگیری تنها چیز مهمی نیست. همچنین راههای زیادی برای اندازهگیری پشرفت وجود دارد و این گاهی به معطوف کردن حواستان به چیزی کاملا متفاوت کمک میکند. در نهایت مهم نیست پیشرفتتان را چطور اندازهگیری میکنید، مهم این است پیگیری عادت و اندازهگیری آن راه سادهای برای رضایتبخشتر کردن عادتهاست.
فصل هفدهم: شریک پاسخگو چگونه میتواند همهچیز را تغییر دهد
در یک فرآیندکاری و فعالیت اگر شکستی دردناک نباشد به تجربه منتهی نمیشود و نادیده گرفته میشود. هرچقدر اشتباهی قریبالوقوعتر و دردناکتر باشد، سریعتر از آن درس میگیرید. زمانی که عواقب شدید باشند مردم سریعتر خواهند آموخت.
به همین دلیل رفتار وقتی تغییر میکند که تنبیه فرد به اندازه کافی دردناک و اجباری باشد. بهطور کلی هرقدر عواقب کاری مرتبطتر، ملموستر، واضحتر و سریعتر باشد، احتمال تاثیر آن بررفتار فرد نیز بیشتر خواهد بود.
قرارداد عادت
همانطور که دولتها برای کنترل شهروندان از قوانین استفاده میکنند؛ شما هم میتوانید برای کنترل خود یک قرارداد عادت ایجاد کنید. این قرارداد هم شامل تشویقاتی است و هم شامل تنبیه.
اگر نمیتوانید یک قرارداد کامل و پرآبوتاب ایجاد کنید میتوانید از یک شریک و ناظر برای اینکار استفاده کنید (بهنظر من که خیلی کار سادهای نیست). دانستن اینکه کسی برشما نظارت دارد میتواند محرک قوی باشد به این دلیل که به طرز فکر دیگران اهمیت میدهیم و نمیخواهیم آنها درمورد ما فکر بد کنند.
فصل هجدهم: حقیقتی درمورد استعداد (ژنها چه زمانی اهمیت دارند و چه زمانی اهمیت ندارند)
این نکته را باید قبول کنیم که ژنها تاثیر دارند. راز افزایش احتمال موفقیت انتخاب زمینه صحیح رقابت است. این نهتنها راز موفقیت در ورزش و تجارت است بلکه در موفقیت عادتها نیز تاثیرگذار است. عملکردن به عادتها آسانتر است زمانی که با تواناییها و تمایلات طبیعی همسو باشد. درک این سازوکار نیازمند پذیرش این حقیقت سادهاست که مردم با تواناییهای متفاوت خلق شدهاند. طبیعتاً مردم دوست ندارند درمورد آنچه نمیتوانند کنترل کنند (ژنها) صحبت کنند. در طرف مقابل نیز این دیدگاه بسیار کوته بینانهاست که به پیامهایی مثل «جبرگرایی بیولوژیکی» و افرادی که اصرار بر این موضوع دارند اهمیت دهیم.
ژنها قوت و ضعف دارند و نمیتوان آنها را به سادگی تغییر داد، به همین دلیل در شرایطی به طور کامل به نفع انسان فعالیت میکنند و در شرایطی به ضررش هستند. به همین دلیل است که اگر میخواهید در زمینهای کاملاً موفق شوید انتخاب زمینه صحیح و تمرکز برآن ضروری است.
بهطور خلاصه باید گفت ژنها تقدیر شما را مشخص نمیکنند بلکه حوزه فرصتهای شما را مشخص میکنند؛ همانطور که گابور ماته (پزشک) چنین اشاره میکند:« ژنها فقط زمینه را محیا میکنند، آنها نمیتوانند از قبل چیزی را مشخص نمایند.»
زمینهای که از نظر ژنتیکی برای شما محیا شده است تا در آن موفق شوید، زمینههایی هستند که عادتها در آن برای شما به شدت رضایتبخش است و سرعت رسیدن به موفقیت در آن برای شما به شدت زیاد است.
رمز موفقیت این است که تلاشهای خود را به سمتی هدایت کنید که هم شما را به هیجان میآورند و هم با مهارتهای طبیعیتان هماهنگ هستند تا بتوانید بلندپروازیتان را با تواناییتان همسو کنید.
شخصیت چگونه برعادت تاثیر میگذارد؟
برای شناخت بهتر شخصیت افراد ۵ عامل بزرگ شخصیتی وجود دارد که باید آنها را شناخت
- استقبال از تجربه: در یک سو محور کنجکاو و مبتکر و در سوی دیگر محتاط و منسجم
- وظیفهشناس: سازمانیافته و باکفایت تا بیخیال و خودجوش
- برونگرایی: خوشمشرب و پرانرژی تا منزوی و کمحرف
- سازگاری: دوستانه و پرشور تا چالش برانگیز و یکهتاز
- روانرنجوری: مضطرب و حساس تا بااعتماد به نفس، آرام و باثبات
هورمون اکسیتوسین که در ارتباط اجتماعی نقش مهمی دارد، حس اعتماد به نفس را افزایش میدهد و شبیه نوعی ماده ضدافسردگی طبیعی عمل میکند، افرادی که بیشترین سازگاری را دارند و مهربان، باملاحظه و خونگرم هستند میزان اکسیتوسین طبیعی بدن آنها نیز بیشتر است.
عادتها فقط شخصیت را تعیین نمیکنند، بلکه شکی وجود ندارد که ژنها نیز تاحدی در شکلگیری شخصیت دخیل هستند. گرایشهای شخصی افراد باعث میشود برخی رفتارها در آن بیشتر دیده شود. نیازی نیست برای این رفتارها احساس تاسف کنید یابدتر از آن احساس گناه کنید؛ اما باید با آنها کار کنید.
برای مثال: فردی که حس وظیفهشناسی کمی در اون وجود دارد، کمتر احتمال دارد که فردی منظم باشد؛ به این ترتیب این فرد باید بیشتر به طراحی محیطی تکیه کند تا بتواند عادتهای خوب را در خود پرورش دهد.
درنتیجه باید عادتهایی را ایجاد کنید که با شخصیتتان همسو باشد.
برای مثال اگر میخواهید زیاد مطالعه کنید و رمانهای عاشقانه را به ادبیات داستانی ترجیح میدهید، نباید از آن شرمنده باشید. چیزی را بخواهید که شما را به وجد میآورد. قرار نیست هرعادتی که دیگران میگویند در خود ایجاد کنید. عادتی را درخود ایجاد کنید که بهترین است، نه عادتی که محبوبترین است.
هر عادتی جنبههایی دارد که باعث لذت و شادی شما میشود و رضایت شما را به دنبال دارد، آن را بیابید. زمانی که عادتها را دنبال کنید، آنها لذتبخش میشوند. این ایده زیربنای قانون چهارم است. سازگار کردن عادتها با شخصیتتان آغاز خوبی است؛ اما پایان داستان نیست. پس توجه خود را به یافتن و طراحی شرایطی معطوف کنید که بهطور طبیعی در آن بهترین هستید.
چگونه فعالیتی را بیابید که شرایطش بهنفع شما باشد
رایجترین روش همان آزمون و خطاست؛ البته این سازوکار مشکلی دارد و آن زندگی است. عمر ما بینهایت نیست. خوشبختانه برای مدیریت این معمای بغرنج راهموثری وجود دارد و آن روش «بده بستان کشف/بهرهبرداری» نام دارد. در ابتدای هر فعالیت جدید، باید یک دوره اکتشاف وجود داشته باشد. اگر عادتی صحیح انتخاب شده باشد، موفقیت در آن آسان خواهد بود و اگر عادت اشتباه باشد زندگی دشوار خواهد بود. پس از دوره اکتشاف روی بهترین راهحل باید متمرکز شد، گهگاه باید به آزمایش پرداخت. تعادل صحیح به پیروزی یا باخت شما بستگی دارد. اگر درحال پیروزی هستید، بهرهبرداری کنید و ادامه دهید. اگر درحال بازنده شدن هستید به اکتشاف ادامه دهید.
برای این منظور سوالات زیر برای پیدا کردن زمینه ذاتی موفقیت شما میتواند مفید باشد
- چه کاری برای من به منزله سرگرمی است و برای دیگران به منزله کار است. معیار اینکه اینکار برای شما ساخته شده است یا نه این نیست که آن را دوست دارید، این است که آیا میتوانید بهتر از دیگران سختیهای مسیر آن را تحمل کنید یا نه؟! چه زمانی شما لذت میبرید و دیگران شکایت میکنند؟
- که کاری باعث میشود متوجه گذر زمان نشوم؟ آیا دچار تچان و غرقشدگی درکار میشوید؟ آیا وضعیت اوج را تجربه میکنید؟
- درچه کاری درمقایسه با یک فرد معمولی نتایج بهتری به دست میآورم؟ ما همیشه خود را با دیگران مقایسه میکنیم و زمانی که این مقایسه به نفعما باشد آن کار لذتبخش خواهد بود.
- چهکاری به طور طبیعی برای من مناسب است؟ این سوال بدان معنی است که چه زمانی از انجام آن کار حس زنده بودن به من دست میدهد. در این زمان باید به این نکته توجه کنید که قضاوت درونی یا خوشحال کردن دیگران ممنوع است. فکر کردن درباره خود و انتقاد از خود ممنوع است، فقط باید احساس لذت و تعلق را بسنجید. زمانی که واقعاً حس کردید خودتان هستید، در آن زمان در مسیر درست قرار دارید.
اما گاهی اوقات نمیتوانید فعالیتی را پیدا کنید که در آن شرایط به نفع شما باشد، پس باید آن را ایجاد کنید. اسکات آدامز کارتونیست معروف جمله جالبی میگوید: «هرکس حوزه معدودی دارد که در آن میتواند با کمی تلاش به ۲۵٪ برتر تبدیل شود.»
زمانی با بهتر شدن نیز پیروز نمیشوید. میتوانید با متفاوت بودن پیروز شوید. با ترکیب کردن مهارتهای خود میزان رقابت را کاهش دهید و به آسانی متمایز شوید. با نوشتن مجدد قوانین میتوانید نیاز به سازگاری یا سالها تمرین را جبران کنید. دقت کنید بازیکن خوب بسیار تلاش میکند ولی بازیکن عالی بازی جدیدی را خلق میکند که بهنفع قوتهایش باشد و ضعفهایش را جبران نماید.
راهکار دوم برای غلبه بر پیشامدهای ژنتیکی بد این است که هرقدر در مهارتی خاصتر باشید دیگران سختتر میتوانند با شما رقابت کنند. حتی اگر از نظر طبیعی با استعدادترین نباشید میتوانید با بهترین بودن در یک فعالیتی خاص پیروز شوید.
چگونه از ژنهایتان نهایت استفاده را ببرید؟
ژنها نیاز به پشتکار را از بین نمیبرند بلکه آن را واضحتر میکنند. آنها میگویند که شما باید درچهکاری پشتکار بیشتری داشته باشید. زمانی که قوتهای خود را درک کردید، میدانید انرژی خود را در کجا صرف و متمرکز کنید، میدانید باید بهدنبال چه نوع فرصتهایی باشید، از چه چالشهایی اجتناب کنید. هرقدر طبیعت خود را بهتر بشناسید سازوکار بهتری خواهید داشت.
متاسفانه مردم آنقدر درگیر محدودیتهایشان میشوند که بهندرت برای نزدیک شدن به هدفی به اندازه کافی تلاش میکنند و به این موضوع توجه نمیکنند که در هر توانایی خاص محدودیتهایی وجود دارد و این موضوع به این ربط ندارد که از نهایت تواناییتان استفاده کنید یا نه، مهم این است که محدودیتهای طبیعی شما را محدود نکند. همچنین اگر بهاندازه کافی تلاش نکنید، ژنها نمیتوانند شما را موفق سازند. تا زمانی که به اندازه افرادی که تحسینشان میکنید، سخت تلاش نکردید، موفقیتهای آنها را نتیجه شانس ندانید.
فصل نوزدهم قانون گلدیلاکس: چطور در زندگی و کار باانگیزه بمانیم
یکی از راههای حفظ انگیزه و رسیدن به اوج اشتیاق انجام دادن وظایفیاست که میزان دشواری آن قابل کنترل باشد. طبیعتاً مغز انسان عاشق چالش است ولی درصورتی که دشواری آن مطلوب باشد. قانون گلدیلاکس میگوید که انسان بیشترین میزان انگیزه را زمانی تجربه میکند که مشغول انجام کاری باشد که با تواناییهایش همخوانی داشته باشد.نه خیلی سخت باشد و نه خیلی آسان، دقیقاً متناسب باشد. همچنین قانون یرکز-دادسون نیز چنین بیان میکند که بیشینه انگیزه زمانی رخ میدهد که با چالشی روبهرو باشیم که از عهده آن برمیآییم. بهینهترین سطح برانگیختگی در نقطهای میان ملال و اضطراب توصیف میشود.
وقتی فعالیتی را تازه شروع میکنید تنها چیزی که اهمیت دارد این است که عملکرد خود را در سادهترین حالت ممکن نگهدارید تا وقتی شرایط عالی نیست نیز بتوانید آن را ادامه دهید. در سومین قانون تغییر رفتار درمورد پیشرفتهای اندک توضیح دادیم که شما را متعهد نگه میداردو اگر درست در منطقه گلدیلاکس قرار بگیرید میتوانید به حالت تچان (؟؟؟؟ ) برسید. حالت تچان یعنی به معنای اوج تجربه و فرورفتن کامل در فعالیت است. مقداری که برای قانون تچان تعریف میکنند ۴٪ است. یعنی سختی کاری که انجام میدهید برای اینکه شما را راغب نگهدارد ۴٪ بیشتر از سطح تواناییهایتان است. پیشرفت نیازمند اعتدالی دقیق است. باید به طور مرتب بهدنبال چالشهایی باشیم که همانقدر ما را تحت فشار قرار میدهد در طرف مقابل باعث شود بهاندازه کافی موفیقت به دست آوریم تا ما را مشتاق نگهدارد. رفتار ما باید تازه باقی بماندتا جذاب و راضی کننده باشد، بدون تنوع خستهمیشویم و خستگی بزرگترین عامل مشکلساز در زمینه بهسازی خود است.
چطور وقتی از زحمتکشیدن برای اهدافتان خسته شدهاید، متمرکز باقی بمانید؟
افراد واقعا موفق هم مثل دیگران به شدت احساس بیانگیزگی میکنند، اما تفاوت آنها با سایرین این است که در این زمانها نیز راهی برای ادامه دادن پیدا میکنند و کارهایشان را انجام میدهند. متاسفانه بزرگترین تهدید برای موفقیت، شکست نیست؛ بلکه ملال است. زمانی که از عادتها خسته میشوید، چون آنها دیگر شما را خوشحال نمیکنند، نتایج قابل پیشبینی میشود و همانطور که عادتها عادی میشوند، شما در جستجوی چیزی تازه، ممکن است از مسیر پیشرفت خارج شوید. روانشناسان این پدیده را «پاداش متغیر» مینامند، این پاداشهای متغیر عطش شدید ایجاد نمیکنند ولی باعث میشوند خستگی و ملال کاهش پیدا کند و روش جالبی برای افزایش عطش است. نکته مهم دراینجا این است که نقطه مطلوب آرزو دقیقاً در وسط موفقیت و شکست قرار دارد. نیمی از مواقع به مطلوب خود میرسید و نیمی از مواقع نمیرسید. برای داشتن احساس رضایت باید به اندازه کافی احساس پیروزی کسب کنید و برای داشتن تمایل قلبی باید به مقدار کافی «خواستن» داشته باشید.
اما این را نیز باید قبول کنیم که چه پاداش متغیر وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد، هیچ عادتی (این نکته به شدت تاکید میشود، هیچ عادتی) تا ابد جذاب و جالب باقی نمیماند. بالاخره همه افراد در فرآیند بهسازی خود با همین چالش روبهرو میشوند؛ به قول معروف «لُبّ مطلب همین هست: باید عاشق خستگی و ملال شوید.» همه ما رویاها و اهداف بزرگی داریم، میتوان این نکته را تضمین داد که وقتی کاری را شروع کنید و در آن ممارست بهخرج دهید، روزهایی خواهد رسید که دلتان میخواهد با همه وجود کار را رها کنید. اما گام برداشتن در زمانی که اوضاع آزاردهنده و دردناک است، نکتهای است که بین افراد حرفهای و افراد ناوارد تفاوت ایجاد میکند. حرفهایها خود را پایبند به جدول زمانی میکنند؛ اما ناواردها با روال زندگی جلو میروند. حرفهایها میدانند چه چیزی در زندگی برایشان اهمیت دارد و برای رسیدن به آن کار میکنند، اما ناواردها با مشکلات زندگی از مسیر خارج میشوند. وقتی فعالیتی برای شما ارزش دارد و واقعاً به آن اهمیت میدهید، باید مشتاق باشید که آن را درهرحالتی انجام دهید. حرفهایها حتی در زمانی که دلودماغ کاری را ندارند باز هم اقدام میکنند. قطعاً لذتی نخواهند برد لیکن کار خود تکراری و عادت خود را انجام میدهند.
در نهایت برای آنکه بفهمید چقدر حرفهای هستید، بسنجید چقدر عاشق ملال خود هستید؛ چقدر عاشق کار خود هستید و آن عادت را چقدر تکرار میکنید تا به هدف برسید.
فصل بیستم: جنبه منفی ایجاد عادتهای خوب
وقتی حرکات ساده را آنقدر خوب فراگرفتید که بدون فکر کردن انجام میدهید، میتوانید آزادانه به جزئیات پیشرفتهتر فکر کنید و در این صورت عادتها پایه اصلی هرگونه جستجو و تعالی هستند. وقتی این عادتها را به صورت خودکار و بهاندازه کافی خوب انجام میدهید، دیگر به اینکه چطور آنها را بهتر انجام دهید فکر نمیکنید. جنبه مثبت آن همین فکر نکردن است و جنبه منفی آن این است که به شیوه انجام کار عادت میکنید و دیگر بهخطاهای کوچک توجه نمیکنید چون تجربه کسب میکنید و گمان میبرید که در حال پیشرفت هستید؛ اما تحقیقات نشان میدهد که وقتی مهارتی را با سرعت بالا به صورت خودکار انجام میدهید در طول زمان کمی افت عملکرد خواهید داشت.
همانطور که پیشتر نیز بیان شد عادتها لازماند؛ اما برای رسیدن به مهارت بالا کافی نیستند. چیزی که واقعاً به آن نیاز دارید عادتهای ناخودآگاه و عملهای آگاهانه است. طبیعتاً به شدت توصیه میشود بعد از اینکه در عادتی به مهارت کافی رسیدید، باید سراغ قسمت سخت کار بروید و عادت تازهای برای خود بسازید.
در حقیقت مهارت به معنی محدودکردن تمرکز خود بر روی عامل موفقیت و تکرار آن تا نهادینه شدن آن مهارت در خود است. سپس از این عادت جدید برای پایهریزی اساس پیشرفت خود استفاده کنید. در فرآیند اجرای عادت مرحله بعدی عملکرد را آشکار میکند؛ این مراحل به صورت یک چرخه بیپایان ولی درحال رشد ادامه پیدا خواهد کرد.
چطور عادت خود را بررسی کنیم و تعادل ایجاد نماییم
اساس این بخش که از داستان فرآیند پیشرفت تیم بسکتبال لیکرز آمده است این طور بیان میکند که باید ابتدا باید بدانید که مهمترین کار در هر فرآیندی ادامه دادن به تلاش است و در این مسیر یادمیگیریم که چطور کار درست را انجام بدهیم و بعد همانکار را در روز بعد با اندکی بهترشدن انجام میدهیم. بدینسان برنامه بیشترین تلاش حرفهای نمونه اولیه قدرت تفکر و بازبینی است. هیچ فرآیندی به طور پیشفرض وجود ندارد که مشخص کند کاری را نسبتبه دیروز بهتر انجام دادهایم یا نه مگراینکه خودمان چنین ابزاری را برای خود ایجاد نماییم.
برای مثال مدیران و سرمایهگذاران زیادی هستند که دفتر تصمیمگیری دارند و در آن تصمیمات بزرگی را که هرهفته میگیرند و دلیل هر تصمیم و نتیجه مورد انتظار را در آن مینویسند. آنها انتخابهای خود را در آخر هرماه یا سال بررسی میکنند تا ببینند کجا کارشان درست بوده و کجا عملکرد خوبی نداشتند.
برای محاسبه مقدار پیشرفت میتوان سوالات زیر را از خود طرح کنیم
- چهچیزهایی امسال خوب پیشرفت؟
- چهچیزهایی امسال زیاد خوب پیش نرفت؟
- چهچیزهایی یادگرفتم؟
این سوالات را میتوانید در بازههای ۳ ماهه یا ۶ ماهه از خود بپرسید و نتایج آن را به دقت یادداشت کنید و یک گزارش صادقانه برای خود تهیه نمایید. از این گزارش میتوان برای مشاهده ارزشهای درونی استفاده کرد و چنین بررسی کرد که آیا مطابق با آن ارزشها زندگی کردهام یا نه؟
همانطور که در بخش اول نیز بیان شد باید فعالیتها در راستای هویت باشد و همچنین درراستای فردی که میخواهید به آن تبدیل شوید؛ برای همین منظور در گزارش خود میتوانید به این سوالات نیز پاسخ دهید
- ارزشهای درونیای که زندگی و کار من را به حرکت وا میدارد، چه چیزهایی هستند؟
- درحال حاضر چطور با صداقت زندگی و کار میکنم؟
- در آینده چطور میتوانم معیارهای بالاتری داشته باشم؟
این یادآوریها باعث میشود که به این نکته فکر کنید که چطور عادتهایی را برگزینید که در راستای فردی که میخواهید به آن تبدیل شوید و آرزویش را دارید باشد. در نهایت تفکر و بازبینی فرصت ایدهعالی را در اختیار ما قرار میدهد که یکی از مهمترین جنبههای تغییر رفتار را مشاهده نمایید: هویت
چطور باورهای بازدارنده را درهم بشکنم
در آغاز کار تکرار عادتها برای ساختن هویت موردنظرتان لازم و ضروری است. سپس همانباورها برای رسیدن به مرحله بعد شما را یاری میرسانند. در این زمان باید مراقب غرور باشیم. هرچقدر طرزفکر ما برایمان مقدستر باشد در برابر انتقادها راحتتر و بیشتر مقاومت میکنیم. اما باید به این نکته دقت کنیم که هرچقدر به هویتی بیشتر بچسبیم، کمتر میتوان آن را تغییر دادو سختتر میتوان رشد کرد. یک راهحل بسیار مهم این است که هیچیک از جنبههای هویت خود را به بخش غالب کسی که هستیم، تبدیل نکنیم. همانطور که پاول گراهامِ سرمایهدار چنین میگویند: «هویت خود را کوچک نگهدارید.»
این موضوع خود را در اعتقادات بسیار تند و بعضاً بیپایهواساس نشان میدهد. اگر به هویتخود دلبستگی زیاد داشته باشید موجب میشود انعطاف ناپذیر شوید و اگر همانمورد را از دست بدهید، درهم خواهید شکست.
برای کاهش لطمه به هویت، راهحل این است که که آنها را بهگونهای تعریف کنید که جنبه مهم هویتتان با وجود تغییر نقششان باز ثابت بماند
- ورزشکار بودن را به فردی تبدیل کنید که از نظر جسمی سالم و زیباست و همیشه آماده برای چالشهای فیزیکی است.
- سرباز بودن را به فردی تبدیل کنید که در یک فعالیت تیمی هماهنگ عمل میکند.
- من مدیرعامل هستم را به فردی تبدیل کنید که میتواند درهر زمان چیزهای زیادی را خلق کند.
از هویتی را درست انتخاب کنید، بهجای اینکه شکننده باشد، منعطف خواهد بود.
تنها ایراد عادتها این است که میتوانند شما را در الگوهای ذهنی و رفتاری قبلی گرفتار نمایند، بهخصوص زمانی که دنیا درحال تغییر و تحول است و همهچیز گذراست.
نتیجهگیری: راز نتایج ماندگار
داستانی یونانی به نام «پارادکس کپهها» وجود دارد که درباره تاثیر کار کوچک حرف میزند که به دفعات کافی تکرار میشود. جام مقدس تغییر عادتها از یک پیشرفت ۱٪ پر نمیشود؛ بلکه حاصل هزاران پیشرفت ۱٪ است. تعداد زیادی از خرده عادتها وقتی روی هم تلنبار شوند واحد اساسی برای کل سیستم را ایجاد میکنند. به مرور وقتی این تغییرات کوچک ادامه پیدا میکنند و روی هم پشته میکنید، ترازو زندگی شروع به حرکت میکند. هر پیشرفت مانند اضافه کردن یک دانه شن به سمت سنگینی ترازوست و اوضاع کمکم به نفع شما تغییر میکند. و اگر همین مسیر ادامه پیدا کند در نهایت به سمت اوج حرکت میکنید.
پس فرآیند پیشرفت با تعهد به قدمهای کوچک و مداوم رخ میدهد. موفقیت هدفی برای رسیدن به خط پایان و رد شدن از آن نیست بلکه موفقیت سیستماست برای ارتقاء و بهسازی بینهایت. در فصل اول نیز چنین گفتیم که اگر در تغییر عادتها دچار مشکل حاد هستید، مشکل شما نیستید، مشکل سیستم است.
این چهارقانون مجموعهای از ابزارها و استراتژیها را در اختیارمان قرار میدهند برای ساختن سیستم و عادتها بهتر
- گاهی عادت بسیار سخت میشود و باید آن را برای خود واضح کنید
- گاهی اوقات حوصله شروع را ندارید و باید جذابیت آن را بیشتر کنید
- گاهی اوقات عادت بسیار مشکل است و باید آن را آسان کنید
- گاهی حوصله ادامه ندارید و باید آن را رضایتبخش کنید.
به همین دلیل همیشه باید به دنبال راهی برای ۱٪ بهتر شدن باشید.
راز نتایج ماندگار این است که هیچگاه دست از پیشرفت برندارید، اگر هرگز توقف نکنید چیزی را خواهید ساخت که چشمگیر خواهد بود. اگر دست از کارکردن نکشید تجارتی که به راه میاندازید چشمگیر خواهد بود. اگر دست از ورزش برندارید اندامی فوقالعاده خواهید داشت؛ اگر آموختن را متوقف نکنید دانشی به دست میآورید که استثنایی خواهد بود. اگر پسانداز و سرمایهگذاری را متوقف نکنید پولی که به دست میآورید چشمگیر خواهد بود. اگر همیشه بهفکر دیگران باشید دوستی که خواهید ساخت معرکه خواهد بود. خردهعادتها جمع نمیشوند بلکه ترکیب میشوند.
این قدرت خردهعادتهاست؛ تغییرات کوچک و نتایج چشمگیر

