شناخت بیماری‌های کاروکسب و راه‌کارهای درمان آن

نشانگان یا سندروم در علم پزشکی یا روان‌شناسی آمیزه‌ای از علائم و نشانه‌ها هستند که حاکی از اختلالی خاص می‌باشند. سندروم به معنی مجموعه‌ای از خصوصیات قابل تشخیص بالینی است. شامل نشانه‌های بیماری که توسط بیمار گزارش می‌شود و علائم پزشکی که توسط پزشک دریافت می‌شود. این پدیده‌ها و خصوصیات عموماً باهم رخ می‌دهد اما ممکن است برخی پیدا باید و برخی دیگر پنهان که نقش پزشک پیدا کردم علائم پنهان نیز می‌باشد. 
اما سندروم‌ها به دنیای پزشکی خلاصه نمی‌شوند و در دنیای کسب‌وکار نیز سندروم استعاره‌ای است که از پزشکی برگرفته‌شده است تا بتوان به ارزیابی دقیق سازمان و کسب‌وکار در جریان پرداخت. 
در دنیای کسب‌وکار استعاره‌ها نقش بی‌بدیلی بازی می‌کنند. جرالد زالتمن استاد مدرسته کسب‌وکار هاروارد و بازرگان معروفی است که مفاهیمی چون بازاریابی استعاره‌ای و زیمت را وارد دنیای کسب‌وکار کرد.

نشانگان یا سندروم در علم پزشکی یا روان‌شناسی آمیزه‌ای از علائم و نشانه‌ها هستند که حاکی از اختلالی خاص می‌باشند. سندروم به معنی مجموعه‌ای از خصوصیات قابل تشخیص بالینی است. شامل نشانه‌های بیماری که توسط بیمار گزارش می‌شود و علائم پزشکی که توسط پزشک دریافت می‌شود. این پدیده‌ها و خصوصیات عموماً باهم رخ می‌دهد اما ممکن است برخی پیدا باید و برخی دیگر پنهان که نقش پزشک پیدا کردم علائم پنهان نیز می‌باشد. 
اما سندروم‌ها به دنیای پزشکی خلاصه نمی‌شوند و در دنیای کسب‌وکار نیز سندروم استعاره‌ای است که از پزشکی برگرفته‌شده است تا بتوان به ارزیابی دقیق سازمان و کسب‌وکار در جریان پرداخت. 
در دنیای کسب‌وکار استعاره‌ها نقش بی‌بدیلی بازی می‌کنند. جرالد زالتمن استاد مدرسته کسب‌وکار هاروارد و بازرگان معروفی است که مفاهیمی چون بازاریابی استعاره‌ای و زیمت را وارد دنیای کسب‌وکار کرد.
در فصل اول کسب‌وکار در دهه ۱۹۳۰ روزنامه‌ها و مجلات اعداد و نظرسنجی‌ها را به مطالب خود افزودند، اما مدتی بعد متوجه شدند که این کار دارای محدودیت است.
در فصل دوم تحقیقات کیفی به کسب‌وکارها اضافه شد. اما با اضافه شدن محصولات بیشتر به بازارها و وجود اینترنت و دسترسی بیشتر مردم به ابزارهای جدید حتی خلاق‌ترین روشهای کیفی نیز شرکت‌ها را راضی نمی‌کرد.
در فصل سوم زالتمن این طور ادعا کرد که ۹۵٪ ادراک انسان مربوط به ناخودآگاه اوست و بسیاری از تفکرات در قالب استعاره‌ها رخ می‌دهند و به همین دلیل روش ZMET رو معرفی کرد. از جمله این مفاهیم استعاره‌ای می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.

  • نقاط داغ: جایی از بازار که رقابتی جدید قرار دارد.
  • مکان‌های سرد: نقاطی که در آن روندها ظهور پیدا می‌کند.
  • فضاهای سفید: جایی که هیچ فردی دادوستد نکرده‌است.
  • سیاهچاله‌ها: جایی که نام‌های تجاری قدیمی می‌میرند.
  • قطب‌نمای فرهنگی: تمرکز کارکنان بربهبود‌سازی، دگرگونی و تشریک مساعی را نشان می‌دهد.
  • قطبی شدن: یک نام تجاری بزرگ مردم را قطبی می‌کند، برخی عاشق آن هستندو برخی متنفر

استعاره‌ها به راستی سحر و جادوی نوشتن هستند. یک رابطه خیال انگیز بین دو پدیده‌ای که شاید هیچ ارتباطی بین آنها در واقعیت نباشد؛ اما مزیت استفاده از آن این است که گاهی اوقات برای بیان موضوعی واژه‌های معمولی توان گفتن آن را ندارند و استعاره‌ها می‌توانند آن را توضیح دهند.
طبیعتاً آسیب‌شناسی مسائل و موضوعات مختلف یک سازمان ضرورت است و این استعاره‌ها هستند که می‌توانند آسیب‌های سازمان‌ها را به بهترین شکل توضیح دهند و متخصصان سازمانی با درک آنها بتوانند چاره بیاندیشند. سندروم‌ها آمیزه‌ای از علائم و نشانه‌ها هستند که در کل اختلالی خاص را در سازمان یا فرد پدید می‌آورند.
سازمان‌ها در دنیای امروز ماهیتی انسانی، زنده و پویا دارند و همچون موجود زنده دچار آسیب می‌شوند. هدف این کتاب بیان سندروم‌هایی است که در دنیای پرفراز و نشیب امروز سازمان‌ها و افراد درون سازمان را درگیر خود کرده‌است. شناخت این سندروم‌ها باعث می‌شود متخصصین و مدیران سازمان‌ها بتوانند به سرعت تصمیم‌گیری نمایند، پیش از آنکه کار از کار بگذرد و سازمان دچار آسیب‌های غیرقابل جبران شود.
سندروم‌هایی که در این کتاب مطرح شده شامل آنچه در منابع خارجی وجود دارند و آنچه نویسنده (دکتر پرویز درگی) پس از سال‌ها تحقیق و مطالعه آنها را در سازمان‌های داخلی شناسایی و مشاهده کرده است.
نکته جالب در سازمان‌های داخلی این است که برخی از آنها سال‌هاست با همین سندروم‌ها زندگی می‌کنند و همچون بیماری که به بیماری خود عادت کرده‌است، این سازمان‌ها نیز با سندروم‌های موجود در آن خو گرفته و گویی قصد تغییر ندارند و زمانی متوجه می‌شوند که باید دنبال درمان باشند که سازمان در سراشیبی سقوط قرار دارد.

سندروم ون‌گوگ یا هنرمندان

بازاریابی خود یک هنر است که ساخته و پرداخته نبوغ بشری است و گاهی اوقات از آن به عنوان هنر فروش نیز یاد می‌شود هرچند فروش فقط بخش کوچکی از علم بازاریابی است. بازاریابی را درحقیقت می‌توان هنر اقناع، جلب‌نظر و خوشنود‌سازی مشتری بیان کرد؛ به‌گونه‌ای که ما (به‌عنوان مشتری) به کالای مورد نظر احساس عمیق پیدا کنیم.
قطع به یقین بازاریابی علم تولید ثروت است. هرچند به سرمایه‌زیادی نیاز ندارد بلکه سرمایه‌اصلی آن کاربران هستند که نیازمند سرمایه‌گذاری فکری-انسانی‌است. 
از سمتی دیگر می‌توان بازاریابی را علم تاثیرگذاری برذهن‌ها و شکار ایده‌ها معرفی کرد. 
اما در طرف دیگر هنر موجب می‌شود دید جامع‌تری داشته باشیم و به‌پدیده‌های مختلف از زوایای مختلفی نگاه نماییم. درحقیقت انسان‌های خوش‌ذوق و هنرمند را می‌توان ماشین تولید ایده‌ها معرفی کرد. 
با این حال باید به این نکته دقت کرد که خلق یک اثرهنری یک مسیر دارد و دانش چگونگی تبدیل آن به ثروت مسیر دیگری را نیاز دارد. 
درحقیقت سندروم ونگوگ از داستان زندگی این هنرمند بزرگ ایجاد شده است. هنرمندی هلندی (۱۸۹۰-۱۸۵۳)، در عین اینکه آثار گران‌بهایی خلق کرد اما به دلیل عدم درک فروش و بازاریابی، عدم داشتن مسیری روشن، بی‌بهره بودن از مدل‌های کسب‌وکار و نداشتن یک مدل مشخص و مهم‌تر از آن درک‌نکردن نیاز مشتری در طول عمر خود حتی یک اثر نیز تنوانست به فروش برساند و درنهایت در فقر و گمنامی از دنیا رفت. 
در حقیقت بازاریابی فراتر از فروش است، در مسیر بازاریابی درک خواسته‌های مشتری وجود دارد، تطابق محصولات برای پاسخ به‌نیاز مشتری برای ایجاد یک فرآیند سودآور رخ می‌دهد.
در این مسیر و در هنر نیز نیازهای عالی جوامع باید درنظر گرفته شود و با اتخاذ رویکردی عالی و انسانی در بازاریابی به خصوص آثار هنری بتوان به رشد و سودآوری رسید. دقت کنید که بدون بازاریابی نمی‌توان از مشتری انتظار خرید داشت.
در حقیقت همه ما در به عنوان خالق ایده‌ها باید به این نکته برسیم که در مرحله اول صاحب یک کسب‌وکار هستیم که فروش هنر اصلی آن است. وظیفه دوم ما بازاریابی برای ارزش برند شخصی است و در مرحله سوم خالق ایده‌ها (برای هنرمند به طور مثال نقاشی‌هایش) هستیم.
هزاران بار تاکید می‌شود که هدف بازاریابی ناب، هنر خالی‌کردن جیب مردم نیست، بلکه فرآیند ارزش آفرینی و تبادل ارزش‌هاست. در بازاریابی کسب‌خوشنودی مشتری، استمرار در سودآوری با رفتاری منحصر‌به‌فرد در صنعت، شناسایی عوامل موثر در زنجبره ارزش آفرینی و ایجاد وجوه تمایز و مزیت رقابتی منجر به ایجاد فروش موثر و فروش تکرار شونده می‌گردد.

سندروم تروریسم سازمانی

واژه تروریسم در سال ۱۷۹۶ در متمم فرهنگ لغات فرانسوی اضافه شد. این واژه از یک بخش ترور به معنای قتل سیاسی با سلاح و تروریست به معنای طرفدار خشونت و عامل رعب و وحشت است. و این واژه امروزه در ادبیات جهانی بسیار شناخته شده‌است و معنای آن در حوزه‌های دیگر از جمله کسب‌وکار نیز گسترش یافته‌است. 
تروریسم سازمانی یعنی رفتار یک فرد یا باندی از افراد برای دست‌یابی به هدف‌های شخصی یا گروهی که قادر نیستند منافع خود را از روش‌های صحیح به دست‌بیاورند. روش‌هایی مطابق با میزان‌های اخلاقی و حرفه‌ای و این افراد تلاش می‌کنند با اعمال نفوذ، قدرت، حذف روانی-اخلاقی، شایعه پراکنی و بدگویی به مقصود خود برسند. 
در اغلب سازمان‌‌های سلسله مراتبی، افراد در سطوح مختلف سازمان ممکن است به‌خاطر حفظ موقعیت خویش و همچنین آماده‌سازی زمینه لازم برای ارتقاع شغلی خود افراد هم‌ردیف خود را نزد مدیر سازمان بدجلوه دهند که به نوعی ترور شخصیت می‌گویند. 
متاسفانه در جامعه دچار دگرگونی واژه‌ها شده‌ایم، مثلاً به دانش‌آموز درس‌خوان میگوییم خرخوان یا انسان پرکار و بازحمت را خرکار می‌گوییم و درعوض فردی را پول مردم را می‌خورد زرنگ نام می‌بریم و به‌این ترتیب جای خوب و بد را باهم عوض می‌کنیم.
گروهی دیگر از نویسندگان و متفکران تروریسم سازمانی را به رهبران نالایق سازمان نسبت می‌دهند که خودکامگی آنها، ابزاری است برای اعمال فشار و ایجاد هراس در میان کارکنان می‌دانند. 

سندروم تغییر مکرر

سازمان‌هایی که بیش از توان معقول افراد خود در پذیرش تغییر، اقدام به بمباران تغییرات می‌کنند.
دسته‌ای از مدیران هستند که به مدیران آتش‌افروز شناخته می‌شوند، آنها مدام دستور می‌دهند و هنوز زمان اتمام انجام آن به پایان نرسیده است دستور دیگر و دیگری را می‌دهند و سازمان را در یک تنش و سردرگمی فرو می‌برند.
از پیامدهای ناگوار این سندروم فرسایش کارکنان است. 
حالت دیگر از سندروم تغییر مکرر مربوط به کارکنانی است که مرتب سازمان عوض می‌کنند و پشت سر سازمان قبلی بدگویی می‌کنند. این بدگویی همیشه نشان از ناراحتی نیست و گاهی اوقات دل‌ِفرد با آن سازمان است و با این بدگویی به‌نوعی دلگیری‌های خود را نشان می‌دهد و اگر پس از مدتی اگر مسائل سازمان قبل حل شود به سرعت بازمی‌گردد و اطلاعات ارزشمندی را از سازمان فعلی به سازمان قبلی نیز می‌برد. به همین علت به شدت توصیه می‌شود از سازمان‌های همکار/رقیب نیرو جذب نکنید.

سندروم اعتیاد بچه‌ همسایه

اشاره به این داستان دارد که خانواده‌ها (به‌خصوص خانواده‌های ایرانی) فرزندان خود را پاک و منزه‌از هرگونه ایراد می‌بینند و همیشه باور دارند مشکل از بچه‌های همسایه است. چرا که همه بنای خود را در مقطعی برپایه اعتماد قرار داده بوده‌اند. در این سندروم این‌طور بیان می‌شود که یک گام تفویض اختیار نیاز به ۲ گام کنترل دارد.
هوشمندی درکنار اعتماد ودل افزایی همه‌ باهم لازمه مدیریت قوی هستند.
دقت کنید این بدبینی نیست بلکه کنترل‌گری عاقلانه‌ست چون خطر همیشه وجود دارد.

سندروم سیب‌ لکه‌دار

عملکرد یک گروه به اندازه گروه، هدف گروه، اتکا متقابل اعضای گروه و هویت گروه وابسته است و اثرگذار است. اعضای گروه باید به یک هم‌افزایی منطقی دست‌یابند وگرنه درصورت بروز یک آسیب، احتمالاً کل بیماری به سازمان منتقل خواهد شد و مانند لکه‌خراب یک سیب، این فساد گسترش خواهد یافت و کل سیب‌های جعبه خراب خواهند شد.
بیماری‌های اخلاقی مهم‌ترین عامل ایجاد فساد درون سازمان‌ها است. دلیل وجودی سازمان‌ها چهار هدف اصلی آنهاست یعنی اصل بقا، رشد، سودآوری و ارتقاء اصل کیفیت در سازمان و قطعاً هررفتاری که با این ۴ اصل هم‌خوانی نداشته باشد غلط می‌باشد.

سندروم یک‌سونگری در انتخاب مدیران

در زمان شکل‌گیری ژاپن نوین سه‌اصل اساسی به عنوان نظام مدیریت مطرح شد که شامل استخدام مادام‌العمر، کارتیمی و ارشدیت بود؛ تنها کارتیمی از این ۳ اصل درست بودند. ضرب‌المثل زیبایی است که ای‌کاش پیران می‌توانستند و جوانان می‌دانستند. درحال حاضر بهترین ترکیب برای یک هیات مدیره ترکیبی از افراد مسن و جوان است. 
اما در بسیاری از سازمان‌های ایرانی چندنفر افراد هم‌رشته و جوان که عمدتاً تخصص فنی فقط دارند و از مهارت‌های دیگر بی‌بهره‌ هستند دورهم جمع‌شده‌اند.

سندروم گروه‌اندیشی

گروه اندیشی به معنای تفکر تاثیرگرفته از گروه است. تفکری گه در آن اعضا تحت فشار گروهی، آنچنان محو فضای موجود می‌شوند که از ارزیابی واقع‌بینانه باز می‌ماند و به یک راه حل که موردنظر گروه است دل می‌بندند و آن را باور می‌کنند.
یک توصیه که برای بسیاری از مدیران و افراد برای جلوگیری از این سندروم پیشنهاد می‌شود این نقل قول است: « مانند ژنرال‌ها راه برو، مانند ژنرال‌ها حرف بزن و مانند ژنرال‌ها عمل کن، آن‌گاه ژنرال خواهی شد.» در حقیقت برای جلوگیری از تحت تاثیرقرار گرفتن فضای جمع باید باورپذیری را در خود تقویت کنیم.
بارها بیان شده‌است که مدیر ارشد در یک جمع نباید نظر خود را اول بیان کند، چون تحت اثرهاله‌ای ایجاد شده، باعث می‌شود افراد دیگر نظرشان را پنهان نمایند. 
مسیربهره‌وری سازمانی این طور است که انسان‌ها فارغ از جایگاه فرد مافوق یا ریاست، با ادب و احترام حق مخالفت و بیان نظراتشان را داشته‌باشند و مدیرهم باگوش جان بشنود و با عقل سلیم در راستای منافع سازمان قضاوت کند.

سندروم این وظیفه من نیست

در یک سازمان کارکنان خودرای وجود دارند که از انجام کوچکترین وظیفه خارج از چارچوب شرح وظایفشان سرباز می‌زنند. وقتی سازمان در مواقعی دچار بحران شده و فشار کاری زیاد می‌شود وجود چنین کارمندانی موجب سردرگمی و عدم پیشرفت می‌گردد. درصورتی که سازمان‌های امروزی نیازمند افرادی است که درمواقع مورد نیاز نقش آچارفرانسه را بازی کنند و مسئولیت‌های متعددی را بپذیرند (البته من به شخصه با آچار فرانسه بودن به شدت مخالف هستم چون دردسرهای زیادی را برای فرد مورد نظر ایجاد می‌کند و انتظارات زیادی را ایجاد می‌کند.)

سندروم آپولو

اصطلاح سندروم آپولو اولین‌بار توسط دکتر مردیت بلبین ابداع شد و اشاره به این داستان دارد که در زمانی که سفینه آپولو به ماه رفت یک فرد در پایگاه نظامی که آبدارچی بود، هرکجا که می‌رفت دادِسخن می‌داد که من آپولو را به فضا فرستادم. ابتدا شنوده‌ها فکر می‌کردند که فرد مزاح می‌گوید ولی بعد از آن متوجه می‌شدند که اون بسیار جدی هست. آبدارچی این طور ادعا خود را توجیه می‌کرد: من اگرنبودم همه متخصصان خوابشان می‌برد، من برای آنها قهوه درست می‌کردم و آنها خوابشان نمی‌برد و سرحال بودند و می‌توانستند کار کنند تا این پروژه به نتیجه برسد.
این سندروم اشاره به کارنامه افرادی دارد که در حوزه حرفه‌ای خود بسیار اغراق می‌کنند و موفقیت‌های تیمی راکه در آن حضور داشتند را به نام خود ثبت می‌کنند.

سندروم بطالت اجتماعی

شخصیت‌های تنبل در محیط کار بیشتر وابسته به شخصیت‌های بسیار متعهد هستند و به کمک‌ آنها از زیر کار در می‌روند و ناکارآمدی خود را در سایه تیم و عملکرد آن مخفی می‌دارند. در فعالیت‌های تیمی سهم توانایی، پشتکار، خلاقیت و پیگیری به حساب گروه گذاشته می‌شود. اما در این میان بعضی اعضا هستند که با همه وجود برای تیم مایه‌می‌گذارند و بعضی افراد دیگر در سایه آن افراد فعالیت می‌کنند.
استفان رابینز در کتاب رفتار سازمانی از عبارت social loafing برای بیان این وضعیت استفاده کرده است.



سندروم زرورق و ساندویچ

 این سندروم در مذاکرات و گفت‌وگو استفاده می‌شود.در یک‌سازمان دانشمند تا زمانی‌که رئیس دستور نهایی را نداده می‌تواند نظرش را بیان ‌کند و از آن مطابق دلایل عقلانی دفاع نماید. اما وقتی رئیس سازمان نظرش را بیان کرد دیگر دوران دانشمندی تمام شده است و دوران سربازی شروع می‌شود. به همین دلیل یک سازمان موفق باید دانشمندسرباز داشته‌باشد.
سندروم رزورق و ساندویچ چنین است که شما وقتی یک ساندویج کوکتل داخل زرورق سفارش می‌دهید، آنقدر فروشنده کاهو، گوجه، خیارشور و کلم و چیزهای دیگه داخل گذاشته که دیگر کوکتل داخل آن ناپیدا هست. 
یعنی وقتی می‌خواهم یک ایراد بگیرم آنقدر موارد دیگر و نامربوط رو مطرح می‌کنیم که ایراد اصلی میان همه ایرادات گم می‌شود و متوجه نمی‌شویم که بالاخره چی شد؛ آخر مافوق من از من تعریف کرد یا ایراد گرفت.
همیشه تاکید می‌شود که رهبران اثرگذار در معادلات سازمانی نسبت به استراتژی‌هایی که در قبال سایرین اتخاذ می‌کنند باید شفافیت به خرج بدهند.
اتخاذ رویکرد شفاف و پرهیز از سندروم زرورق و ساندویج تاکتیکی کارآمد است که موجب می‌شود طرفین به درک مشترک برسند و شانس یادگیری مشترک از اوضاع نگران کننده و شکست‌های سازمانی به این ترتیب افزایش یابد. مزیت بعدی شناخت واقعی مسئله همگام با اقدام مشترک برای حل آن است و در آخر با اتخاذ رویکردی شفاف می‌توان شیوه‌ای موشکافانه در حل مسائل درپیش گرفت.

 سندروم استکهلم

داستان سرقت از بانک استکهلم درسال ۱۹۷۳ و عدم شهادت گروگان‌ها و در نهایت ازدواج یکی از گروگان‌ها با یکی از گروگان‌گیرها باعث معرفی این سندروم شد. 
مثال دیگر این سندروم، مورد ربوده‌شدن پتی هرست، دختر یک میلیونر است که بعدها با آدم‌ربا احساس عاطفی پیدا کرد و دریکی از سرقت‌ها نیز به او کمک کرد.
این سندروم در یک سازمان چنین تعریف می‌شود که به دلیل حاکم نبودن فرهنگ درست سازمانی و عدالت، افراد سازمان جانب رقبا را می‌گیرند و چه‌بسا برای آنها درون سازمان کار می‌کنند.

سندروم دستت را بکش، این وظیفه من هست

زمانی که افراد با نگاه مالکانه مسئولیت کاری را برعهده می‌گیرند، در انجام آن کار با بن‌بست مواجه خواهیم شد به خصوص اگر آن فعالیت نیازمند مشارکت گروهی باشد. در این سندروم فرد مبتلا اعتقاد دارد دیگر همکارانش هیچ کاری را مطابق با استانداردهای آنها انجام نمی‌دهند، همچنین هدف فرد هم‌افزایی نیست بلکه تخریب دستاورد دیگران و تمام کردن موفقیت‌ها به نام خودش است.

سندروم رایگان‌خواهی

این سندروم برای افرادی که در صنعت آموزش فعالیت دارند بسیار اتفاق می‌افتد. متاسفانه برخی از مدیران (که تعدادشان کم هم نیست) انتظار دارند که فرآیند آموزش امری رایگان باشد (اینجا باید گفت، داداش برات ریدن! ) 
باید دقت کرد هیچ‌فردی از یک کالا انتظار رایگان بودن ندارد. 

سندروم پارادوکس آبلین

وقتی گروهی از افراد درون سازمان تصمیمی میگیرند (به‌صورت جمعی) که مخالف تمایل تمامی افراد سازمان است. برخی این تناقض را از پیامدهای مستقیم سندروک گروه اندیشی می‌دانند. این اصطلاح را نخستین بار جری هاروی (یکی از متخصصان علم مدیریت) در مقاله‌ای با عنوان: «تناقض آبلین: مدیریت توافق» به کار برد. 
در سازمان‌ها کمابیش شاهد چنین اتفاقاتی هستیم که اعضا پیشنهاد یا نظراتی می‌دهند و سرآن نیز حتی توافق می‌کنند درصورتی که در باطن هیچ‌کدام با آن موافق نبودند. این نکته را باید درنظر بگیریم که شفافیت و صداقت لازمه کار است و نباید درمورد آن شک‌وتردید داشته باشیم.

سندروم عینک و سمعک

روان‌شناسان بحث جالبی دارند که در آن می‌گویند: آدم‌ها انتخابی می‌بینند و انتخابی می‌شوند. 
قطعاً بارها با این موضوع برخورد داشتیم که موضوعی را مطرح می‌کنیم که دونفر برداشت‌های کاملاً متفاوت از آن داشته‌اند. برخی برداشت به شدت بد و برخی به شدت خوب با آن برخورد می‌کنند. درحقیقت ما با بینش و نگرش خودمان می‌بینیم و می‌شنویم و خودمان انتخاب می‌کنیم که چطور و چگونه ببینیم و بشنویم. 
به همین شکل در منابع انسانی مهم‌ترین وظیفه یک مدیر ارشد انتخاب شایسته منابع انسانی است، باید شایسته‌گزینی کند، ارزیابی عملکرد داشته باشد.

سندروم دراینجا اختراع نشده‌است

این سندروم به آسیب‌شناسی رویکرد مدیریت کلاسیک در سال‌های ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰ بازمی‌گردد؛ که به این اشاره دارد که برخی تیم‌ها از پذیرش تکنیک‌ها و فناوری‌هایی که خود ایجاد نکردند، سرباز می‌زنند. این سندروم موجب می‌شود روابط سازمان با نهادها و سازمان‌های دیگر دچار خدشه شود و زمانی به خودشان می‌آیند که خیلی دیر شده‌است.

سندروم قانون کِش

این سندروم در تغییر و تحولات استفاده می‌شود. همان‌طور که می‌دانیم تغییر دادن بسیاری از انسان‌ها خیلی سخت و دشوار است. چون آدمیان به دنیای قبلی خودشان عادت کرده‌اند و نسبت به دنیای جدید جهالت دارند، اما دنیای قبلی را خوب می‌شناسند و می‌دانند باید چه‌کاری انجام دهند. در این قانون بسیاری از افراد وقتی تغییری انجام دهند باز مانند کِش این خطر وجود دارد که به دنیای قبلی خود بازگردند، ضربه می‌زند و موقعیت قبلی را هم ممکن است خراب کند.

سندروم غفلت جمعی

اصطلاح غفلت جمعی از اصطلاحات روان‌شناسی اجتماعی است که دنیل کتز و فلوید آلپورت در سال ۱۹۳۱ ابداع کردند. در این سندروم اغلب اعضای گروه در خفا هنجارها را می‌شکنند و به غلط فرض می‌کنند که این کار در نظر دیگران صحیح و پذیرفته شده‌است.
همچنین هیلگارد نیز غفلت‌جمعی را گرایش اعضای گروه به گمراه‌سازی یکدیگر در باره یک موقعیت می‌داند.
این اتفاق در موقعیت‌های ضروری نیز به کرّات رخ‌می‌دهد زمانی که اضطراری ابهام آمیز شروع می‌شود. افراد سکوت می‌کنند و همه منتظر هستند تا فرد دیگری حرکتی را شروع کند درحالی که هیچ حرکتی صورت نمی‌پذیرد.
همچنین چیالدینی در این باب از شخصیت و بی‌خبری کثرت گرایانه صحبت می‌کند که سبب بی‌اعتنایی جمعی می‌شود.

سندروم حکیم اعظم یا دام غرور

این سندروم در مدیران بارز است. زمانی که آنها مدام می‌گویند که همه‌چیز را می‌دانند. در حقیقت زمانی که بشر دچار دام غرور شود مشکلات وی تازه شروع می‌گردد و مانع رشد او می‌شود.

سندروم کیف‌کِش 

برای سازمان‌ها ۳ دوره وجود دارد: دوره کارآفرینی، دوره رسمیت، دوره رهبری
برای کارآفرینان روز و شب وجود ندارد، به‌ناچار باید در همه کارها وارد شود و کار را جلو ببرد؛ در این دوره نمی‌تواند برای هرکاری یک نیرو استخدام کند. 
در سندروم کیف‌کش کارآفرین وقتی به یک رهبر تبدیل می‌شود اسیر تجملات می‌گردد و این نکته را فراموش می‌کند که شرکت برای پادشاهی راه‌ نینداخته‌است بلکه برای خلق ارزش ایجاد کرده‌است، اما افرادی هستند که آنقدر درگیر تجملات می‌شوند که همین کیف‌کِش‌ها باعث زمین خوردن آنها و سازمان می‌شود.
همیشه یادمان باشد؛ بزرگی در سادگی است.

سندروم سکوت و فراموشی سازمانی

در این سندروم کارکنان از ارائه دانش و اطلاعات خود به دیگران که می‌تواند موجب رشد و ارتفاع سازمان شود، امتناع می‌ورزند (چه به صورت عمدی و چه به‌صورت غیرعمدی) 
دقت کنید حرکت به سمت یک‌سازمان یادگیرنده و تندآموز، یک انتخاب یا یک شعار زیبا و مُد جدید مدیریتی نیست، بلکه یک ضرورت بسیار مهم است. به همین دلیل سازمان‌های پیشرو اقدام به جمع‌آوری دانش نهفته نزد کارکنان می‌کنند، گروه‌های کاری تشکیل می‌دهند و به مجموعه آن سرمایه دانش می‌گویند که به شدت از سرمایه فیزیکی سازمان اهمیت بیشتری دارد.
مدیریت دانش به معنای تبدیل حافظه‌های فردی به حافظه‌های سازمانی است. یادمان باشد سکوت همیشه سکوت نیست، گاهی فریاد خسته است. نقش ابزارهای دل‌افزاری دراینجا بسیار مهم است. افراد وقتی شیفته سازمان باشند نظر می‌دهند، پیشنهاد می‌دهند و کمک می‌کنند.

سندروم نشت احساسی

وظیفه مدیر در سازمان این است که به کارکنان روحیه دهد و آنها را توانمند سازد. اما سندروم سکوت حالت اوج یافته سندروم نشست احساسی است. یعنی مدیر سازمان این توانایی را ندارد که به موقع متوجه آسیب‌های ایجاد شده درون سازمان شود و آنها را درمان نماید. چون آسیب‌ها موجب بی‌انگیزه‌شدن کارکنان می‌شود.
مَثَل معروفی هست که می‌گوید: « کارکنان سازمانشان را ترک نمی‌کنند، بلکه آنها مدیرانشان را ترک می‌کنند.» 
دقت‌کنید افراد در یک سازمان حتی به میزوصندلی و اتاق‌شان نیز وابسته می‌شوند به همین دلیل است که توجه به روح و روان و همچنین مدیریت دل‌ها یکی از موارد قابل توجه در علوم رفتاری و مدیریت سازمانی است.

سندروم عجله کنید

زمانی که ناگهان به شما اعلان می‌دارند که کاری را باید سریعاً انجام دهید، پس از مدتی متوجه می‌شود که آن عجله اصلاً ضرورتی نداشته است.
این سندروم زمانی رخ می‌دهد که سازمان تصمیم می‌گیرد بدون توجه به ظرفیت‌های واقعی خودش سرعت انجام کارها را بالا ببرد و به قولی خودش را چابک نماید. درنتیجه تلاش برای انجام کارهای بیشتر وبا سرعت بالاتر انباشتگی شدید وظایف رخ می‌دهد.

برای بهبود این وضعیت ۲ راه‌کار پیشنهاد می‌شود

  • اهمیت بیشتر به حذف‌کارهای غیرضرروی و کم‌ارزش
  • نظم و انضباط بیشتر به اولویت‌بندی پروژه‌ها و کارها

دقت کنید اگر مدیر از وضع فعلی سازمان اطلاع درستی نداشته باشد، تحلیل محیط بیرونی و درونی را بلد نباشد، این سندروم هیچ‌‌گاه درست نمی‌شود.

سندروم صندلی گهواره‌ای

به معنی تظاهر گول زننده‌ای که به انجام فعالیت‌ها و کارهای روزانه به شکلی ظاهری اشاره دارد تاجایی که مسئولان برای ارزیابی‌عملکرد از فعالیت‌ها و کارکنانی که این سندروم را دارند، مرتکب اشتباه می‌شوند.
در این سندروم کارمندان تحرک دارند ولی تظاهر به این حرکت به صورت درجا و ثابت است و هیچ‌گونه پویایی برای سازمان دربرندارد. 
دقت کنید برای همه سمت‌ها و همه فعالیت‌های سازمان شاخ‌های ارزیابی عملکرد (KPI) تعریف کنید، مشغول بودن نشانه بهره‌وری نیست.

سندروم عملگرایی نمایشی و دروازه‌بان نگون‌بخت

این سندروم اشاره به این موضوع دارد که در یک واقعه حتی با اینکه می‌دانیم انجام ندادن کار و صبر کردن ممکن است موضوع را حل و فصل نماید، باز از خود عکس‌العمل نشان می‌دهیم. چون ترجیح می‌دهیم کاری کنیم (حتی الزاماً درست نباشد) ولی دیگران ما را بی‌کار نبینند.
این موضوع زمانی بیشتر رخ می‌دهد که نمی‌توانیم تحلیل درست از وضعیت فعلی و آینده داشته باشیم. (آینده نزدیک)

سندروم قدرت کارمند دولت

متاسفانه کارمندان سازمان‌های دولتی و نیمه دولتی /شبه‌دولتی با این سندروم دست‌وپنجه نرم می‌کنند.  این سندروم اشاره به غرور و بی‌ادبی خاصی از کارمندان در قبال ارباب رجوع دارد، برخی از این کارمندان به عمد کاری را که ظرف زمان اندکی انجام می‌پذیرد، مدت‌ها طول می‌دهند.
مشکل اصلی این سندروم در سطح کلان است، کشورهای بزرگ دارای بدنه دولتی کوچکی هستند و رمز موفقیت آنها نیز همین است؛ درعوض در یک اقتصاد دولتی، سیاست دولتی، غرور دولتی و نگاه از بالابه‌پایین آفت جان بسیاری از فعالین اقتصادی شده‌است؛ حتی این موضوع به مردم نیز آسیب می‌زند.
کارکنانی که برای مشتری قیافه می‌گیرند، بدرفتاری می‌کنند، باید بدانند که مشتری و ارباب رجوع به راستی باکیفیت‌ترین و باارزش‌ترین نعمت برای آنها هستند. آنها باعث بقا، رشد و سود کسب‌وکارشان می‌شوند.

سندروم ژرمن استیک

این سندروم اشاره به سوء استفاده از جایگاه می‌کند.
این سندروم از یک واقعه و داستانی که نویسنده (آقای دکتر درگی) با آن مواجه شده بود، آغاز شده است. در این داستان خانمی حساب‌رس برای انجام امور حساب‌رسی به مدت ۲ هفته در یک شرکت حضور داشت و در این مدت برای ناهار ژرمن استیک سفارش می‌داد، در آن زمان سرویس‌هایی شبیه اسنپ‌فود وجود نداشت و کارکنان سازمان برای تهیه سفارش آن خانم به زحمت زیادی می‌افتادند و به آقای دکتر درگی اعتراض کردند. دکتر در یک گفت‌وگو جدی با آن خانم پرسید که آیا شما درخانه هم ژرمن استیک مصرف می‌کنید؟ آن خانم صادقانه گفت که تاکنون استفاده نکرده بوده و خواسته از این طریق به خواستِ‌دلش برسد.

سندروم پاریس

نام این سندروم در اصطلاح پزشکی به اختلال انظباقی گفته می‌شود. سالانه از میان گردشگرانی که به پاریس سفر می‌کنند تعدادی به خصوص شرقی‌ها دچار اختلال وضعیت ذهنی و شوک فرهنگی می‌شوند و نمی‌توانند آنجا را تحمل کنند.
در یک سازمان نیز این سندروم گریبانگیر افراد تازه وارد می‌شود و آنها را تامدتی در این شوک و اختلال فرو می‌برد. یکی از راه‌حل‌ها برای این مشکل اتخاذ راهبرد اجتماعی‌سازی در سازمان است.

به‌طور کلی فرآیند اجتماعی شدن افراد در ۳ سطح رخ می‌دهد

  • قبل از ورود به‌سازمان: تاحد امکان اطلاعات جامعی از سازمان دراختیار فرد قرار دهید و از اون نیز بخواهید پیرامون سازمان تحقیق و بررسی کند.
  • رویارویی فرد با سازمان: در برخورد تفکرات قبلی فرد با سازمان اگر تفاوت میان پیش‌فرض‌های فرد و واقعیت موجود شکاف زیادی باشد مشکلات نیز عمیق خواهد بود. در این حالت سازمان از قبل باید حضورش در جامعه و فضای مجازی را با واقعیت درون سازمانی سازگار کرده باشد. 
  • تحول و دگرگونی فرد: در زمانی که فرد درون سازمان است فرآیند تحول و دگرگونی آغاز می‌شود. در این زمان فرد باید رفتار، بینش و نگرش خود را (درصورت تمایل) با ساختار سازمان تطبیق دهد تا بتواند جایگاه اجتماعی صحیح خود را درون سازمان بیابد.

سندروم آسانسوری/مایکروفری/فست‌فودی

این سندروم اشاره به عجله افراد و سازمان‌ها برای رسیدن به اهدافشان را دارند و اکثراً می‌خواهند راه صدساله را یک‌شبه طی کنند. فرهنگ فست‌فود شده یا آماده‌‌خواهی یا سریع خواهی بلای جان سازمان‌ها و افراد شده‌است. 
دقت کنید موفقیت و پیشرفت آداب دارد، برند شدن آداب دارد و نیازمند استمرار و صبر است. اما این رفتار و این سندروم فقط محل مناسبی را برای کاسبی افرادی فراهم می‌کند که از عجله شما به نفع خودشان استفاده می‌کنند.





سندروم کم‌خونی سازمانی، بقا غیراصلح!

در شرایط تورم شدید و ضعف در اداره کشور توسط دولت، سازمان‌ها راه‌کار بقا را پیش می‌گیرند و برای انجام آن حقوق کارکنان را کم می‌کنند یا دست به تعدیل نیرو می‌زنند. درنتیجه افرادی که در سازمان باقی می‌مانند به دلیل فشار کاری بالا از بهره‌وری مناسب برخوردار نیستند و درنتیجه هزینه‌های ایشان از منافع‌شان برای سازمان بیشتر است و هرچه بیشتر پیش می‌رود سازمان کم‌رمق‌تر شده و دچار سندروم کم‌خونی سازمانی می‌شود. 

سندروم فقط همین‌ یکبار

سندروم just this ones یک بلای خانمان‌سوز است. بارها شده است که برای ترک یک عادت خطرناک و نامناسب تصمیم‌میگیرم و وقتی در موقعیتی قرار می‌گیریم که باید آن تصمیم را اجرایی نماییم به خودمان می‌گوییم که همین یک‌بار فقط؛ مشکل دقیقاً همین یک‌دفعه است. همین یک‌بار به یک‌بارها تبدیل شده و دوباره آسیب می‌زند و شانس دستیابی به موفقیت را برای شما به شدت پایین می‌آورد. 
همان‌طور که پیش‌تر بیان شد این سندروم زمانی رخ می‌دهد که می‌خواهید رفتار خاصی را تغییر بدهید، اما هربار وسوسه می‌شوید که همان رفتار قبلی را تکرار کنید و چنین به خود می‌گویید: «بسیار خوب، تسلیم! فقط همین یک‌بار … »
دلیل وجود این سندروم واکنش دفاعی مغز ما به تغییر است. شروع فرآیند تغییر برای ما و برای مغز ما به شدت دردناک است، اما مطالعات نشان می‌دهد که لازم نیست برای ایجاد تغییر به شدت بجنگید، بلکه کافی است به مدت ۳ هفته (۲۱ روز) آن عادت را به ساده‌ترین شکل تکرار نمایید.
برای غلبه بر این سندروم راه‌کارهای زیر پیشنهاد می‌شود

  • استدلال کنید: بهترین دفاع حمله است. به اندازه کافی برای علت و چرایی ضرورت تغییر رفتار خود دلیل بتراشید و آنها را شفاف روی کاغذ بیاورید
  • با عدم آسایش احساس آسودگی کنید: ابتدای جاده تغییر پر از دست‌انداز، عجیب و دردناک است. باید با این نکته راحت باشید و با آن خو بگیرید. به خود همیشه یادآوری کنید که ناراحتی تمام می‌شود روزهای خوش در راه هستند.
  • شکل‌های دیگری به وسوسه خود بدهید: به جای جملات منفی در برابر وسوسه‌ها و لعن و نفرین کردن خود در مورد موارد خوب تغییر و اتفاقات خوب آن بیشتر برای خود استدلال بیاورید.
  • عادت خوبی جایگزین کنید
  • بخت و پول تمام چیزی است که نیاز داریم (چقدر این جمله را شنیده‌ایم؟)
  • تجارت چیزی جز ریسک‌پذیری نیست و ریسک کردن خود نوعی سرمایه‌گذاری است که موفقیت ما در پرتو آن سرمایه‌گذاری محسوب می‌شود.

دقت کنید عمده دلایل ناکامی برند‌ها (چه برند سازمانی و چه برند شخصی) ضعف مالی نیست، بلکه عدم شایستگی منابع انسانی و عدم مدیریت درست منابع و درک نادرست محیط رقابت است.

  • ما از تمام خواسته‌ها و نیازهای خود آگاهیم

خودمحوری یکی از آفات کسب‌وکارها و افراد هستند؛ درست است که خودخواهی و غرور سالم برای یک کسب‌وکار و رشد آن لازم و ضروری است اما خطر زمانی رخ می‌دهد که نتوانیم این غرور را کنترل کنیم و به این نتیجه برسیم که از مشتریان خود دانایی بیشتری داریم درحالی که امروزه مشتریان ما آگاهی بسیار زیادی دارند و به لطف پدیده فراارتباطات آنها به حکیم اعظم تبدیل شده‌اند؛ بنابرین تمرکز برندها باید برخواسته‌ها و تمایلات مشتریان باشد نه خواسته‌های سازمانی

سندروم نظام کاست سازمانی

نظام طبقاتی نوعی نظام اجتماعی است که در ساختارهای سازمانی نیز دیده می‌شود. در این سیستم افراد نمی‌توانند در رتبه‌های دیگر و بالاتر ارتقاع یابند و مزایا براساس نقش‌های انتسابی توزیع می‌شود. یکی از مثال‌های این ساختار بیمارستان‌ها هستند که دارای ساختار کاست بسیار سفت‌ومحکمی هستند. مورد دیگر نیز دانشگاه‌هاست که جایگاه‌ها را از قبل به طور دقیق تعریف می‌کنند. 
این حد و مرز نامرئی بیشتر موجب نفاق و جناح‌گرایی شده و هزینه مرتفع ساختن نیازهای شخصی، اجتماعی و سیاسی افراد رده بالا بر افراد رده پایین تحمیل می‌شود.
نکته جالب درمورد دانشگاه‌ها این‌است که اساتید به شدت براین سلسله مراتب پایبند هستند و پافشاری می‌کنند درحالی که همین افراد وقتی وارد بازارکار و اکوسیستم‌های کسب‌وکار می‌شوند حرفشان خریدار ندارد و تخصص و بهره‌وری ایشان برای سازمان‌ها مهم است.

سندروم دردسترس بودن

(این یک سوگیری است)
سوگیری دردسترس بودن به معنی ما از جهان تصویر و مثال‌هایی می‌سازیم که راحت‌تر به‌ذهن‌مان خطور می‌کند؛ یعنی داوری‌های ما از افراد و این‌جهان براساس اطلاعات ذهنی ماست. 

سندروم جنگل‌های داخلی، تقابل ایدئولوژی‌ها

در این سندروم سازمان به ۲ جناح تقسیم‌بندی می‌شود که منافع و ایدوئولوژی‌هایشان در تضاد بایکدیگر است و هر جناح سیستم ارزشی خود را ترویج می‌کند. 
درگیری‌ها و تنش این‌دو جناح در سازمان موجب اختلال و زمین‌گیر شدن (فلج سازمانی) می‌شود و حتی منازعات این افراد سازمان را در گردونه فرسایش قرار می‌دهد. وقتی افراد در یک سازمان دچار چنین سندرومی می‌شوند، عقل و منطق تعطیل می‌شود. 
این جناح‌بندی‌ها و درگیری‌ها به خصوص درمیان مدیران سازمانی بسیار دیده می‌شود و باید به این نکته اشاره کرد که هزینه دعوا و منازعات ایشان از جیب سازمان و تمام کارکنان پرداخت می‌شود.

سندروم مرض ترک‌عادت

می‌گویند ترک عادت موجب مرض است و خیلی‌ها برای اینکه دچار مرض نشوند عادت‌هایشان را ترک نمی‌کنند و بدون اینکه دلیل آن را بدانند، فقط تکرار می‌کنند.
باید مواظب باشیم و بدانیم بسیاری از عادت‌های ما چرا به‌وجود آمده‌اند و دلیل به وجود آمدن آنها را بدانیم تا درصورت نیاز به آرامی آنها را حل‌وفصل کنیم و دچار مرض نشویم.

سندروم درماندگی در تصمیم‌گیری

مدیریت یعنی تصمیم‌گیری و وظیفه مدیر تصمیم‌گیری و نظارت براجرای آن است. درماندگی درتصمیم‌گیری می‌تواند منجر به کاهش توانایی‌های فرد در قضاوت صحیح شود و توانایی برقراری ارتباطات درست را از اون بگیرد. همچنین درماندگی در تصمیم‌گیری منجر به تاخیر در انجام بسیاری از کارهای حیاتی در سازمان می‌شود که بار زیادی را بردوش افراد درون سازمان تحمیل می‌کند؛ برای این منظور راه‌کارهای زیر برای تصمیم‌گیری و اجرای آن در سازمان پیشنهاد می‌شود.

  1. برای مسائل معمولی و روزمره از فهرست‌های بازبینی ثابت بهره ببرید: فهرستی کوچک همراه با لیست بازبینی (چک‌لیست) از همه وظایف مورد نیاز ( و بعضاً تکراری) که به عنوان وسیله یادآور به ما کمک می‌کند تا انرژی ذهنی کمتری در طول روز صرف‌کارهای ساده بکنیم. 
  2. محدودیت‌های زمانی تعیین کنید: برای تصمیم‌گیری‌های خود و اینکه چقدر زمان دارید تا تصمیم‌خاصی بگیرید مهلت تعیین کنید.
  3. انتخاب‌های خود را محدود کنید: فوراً گزینه‌های نامناسب را از گردونه تصمیم‌گیری خود حذف کنید.
  4. به انتخاب مناسب‌ترین گزینه موجود رضایت دهید: گاهی اوقات مجبور هستیم درکسری از ثانیه تصمیم بگیریم (به‌جای آنکه تمام گزینه‌های ممکن را بررسی نماییم)؛ پس می‌توان به‌راه حلی که به گمان‌مان مناسب هست اتکا نماییم.
  5. فقط تصمیم‌بگیرید: متاسفانه عادت تامل کردن پیرامون تصمیمات و مهندسی بیش‌از حد چیزی است که گریبان‌گیر بسیاری از افراد است. اما واقعیت این است که بسیاری از تصمیمات به‌اندازه‌ای که ما فکر می‌کنیم اهمیت‌ندارند. اگر عادت کنیم که در قبال اطلاعات جدید واکنش نشان دهیم، آنگاه خواهیم توانست تا باسرعت و آزادی عمل بیشتری تصمیم‌بگیریم.
  6. تلاش‌های خود را در راستای تصمیم‌گیری متناسب کنید: به‌جای اینکه از کاه کوه بسازید، تلاش کنید از کوه کاه بسازید! (البته که خیلی‌ها نمی‌توانند)
  7. زمانی را برای شارژ مجدد ذهنی خود اختصاص دهید: استراحت لازمه
  8. گاه وظیفه تصمیم‌گیری را به دیگران محول کنید: بسیار پرواضح است اگر فردی کاری را باهفتاد درصد مطلوبیت شما انجام می‌دهد، آن‌کار را به اون بسپارید و خود به امور مهم‌تر بپردازید.
  9. گروهی تصمیم‌سازی کنید: تصمیم‌سازی گروهی خوب است، چندفکر بهتر از یک فکر است ولی باید مسئول تصمیم مشخص باشد و آن فرد تصمیم‌نهایی را بگیرید.
  10. اجازه دهید مشکلات خود‌به‌خود حل شوند: گاهی اوقات برای حل مشکل بهتر است آن را به‌حال خود رها کنید، تا خودش حل شود.

سندروم نتیجه‌گرایانه

به معنی قضاوت درمورد یک تصمیم براساس نتیجه است، به‌جای درنظر گرفتن شرایط اخذ آن تصمیم و عواملی که بر آن تصمیم اثرگذاشته است.
برای مثال مقدار عددفروش اگر افزایش پیدا کرده است شاید براساس تلاش مدیر نبوده بلکه به دلیل تورم و گرانی‌ها مقدار عدد فروش (ریالی) افزایش پیدا کرده ولی تعداد همان مقدار قبلی است.

سندروم به من لگد بزن

این سندروم به نوعی سندروم تسویه‌حساب عقب‌ماندگی است با این تفاوت که فرد شروع کننده به کسی است که هدفش تسویه‌حساب و درگیری با عزیزی است که آن را دوست دارد ولی آن فرد به او بی‌مهری و بی‌توجهی کرده است.
این سندروم چنین می‌گویند که یک لگد میزنم تا تو یک لگد بزنی تا جوش بیارم، گریه‌کنم، عصبانی شوم تا معذرت‌خواهی کنی که ازت امتیاز بگیرم. بیشتر این موقعیت زمانی پیش می‌آید که طرف مقابل می‌خواهد یک فرصت برای حرف‌زدن به دست بیاورد. 
مهم‌ترین استراتژی و نکته‌ای که در این زمان باید درنظر بگیرید این است که بسیاری از موانع‌ها ارزش جنگیدن و خرد کردن ندارند و کافی است آنها را دوربزنید. هر آدمی ارزش پاسخ‌دادن ندارد و یک‌جایی باید به طرف مقابل بگویید که تو همان‌جا بمان، من رفتم.

سندروم حالا گیرت آوردم پدرسوخته

برخی افراد هستند که تمام زندگی‌شان در تقابل و جنگیدن با آدم‌های مختلف است، مدام درحال بحث، جنگیدن، جدل، خرید و فروش هستند. در اینگونه موارد بهتر است برای گرفتار نشدن در بازی این افراد جاخالی بدهیم و درقالب نقشی که آن فرد دوست دارد قرار بگیریم قرار نگیریم.
این بازی روانی در میان افراد داخل یک سازمان به دفعات دیده می‌شود. 
افرادی که بازی حالا گیرت آوردن پدرسوخته را خوب اجرا می‌کنند، برای زنده کردن دوباره عصبانیت‌هایشان برنامه مشخص و حساب‌شده‌ای دارند و از روش‌های مختلف برای فریب طرف مقابل استفاده می‌کنند تا بتوانند نقش خود را به خوبی بازی کنند و نیازهای درونی خود را ارضا کنند.




سندروم سرسام

این سندروم یا بازی مدلی با خصومت زیاد سندروم «حالا گیرت آوردم پدرسوخته» است که شامل جنگ و دعوا زیاد است. اما فرق این بازی با بازی حالا گیرت آوردم پدرسوخته و بازی یک‌لگد به من بزن در نتیجه آن است. مجریان بازی سرسام در وسط بازی دچار هیجانات و احساسات شدید می‌شوند که ظاهراً هیچ‌وقت نمی‌توانند آنها را تخلیه نمایند؛ در این بازی بالاخره یکی از عوامل تحملش تمام می‌شود و صحنه بازی را ترک می‌کند.
این بازی معمولا بین روسا و زیردستان رخ می‌دهد؛ در بازی سرسام چون ناراحتی را به شدت تشدید می‌کند طرفین را مجبور می‌کند از شر یک‌دیگر خلاص شوند.

سندروم بیش‌اعتمادی

اعتماد به نفس کاذب درحقیقت شکلی از اعتماد به‌نفس پایین است، با این تفاوت که فرد خود را بالاتر از آنچه هست و آنکه هست نشان می‌دهد. در این حالت با بزرگ‌نمایی سعی در پوشاندن نقاط ضعف خود دارد، همچنین به دنبال جلب نظر دیگران است. 
متخصصین و افراد خبره بیش از سایرین در معرض این سندروم هستند؛ چرا که آنها بیشتر از خود مطمئن هستند.

سندروم کالباسی

استراتژی کالباسی را کسانی می‌دانند که می‌خواهند امتیازاتی بگیرند و آن امتیازات معقول نیست و اگر یک‌دفعه و یک‌جا آنها را بیان کنند مطمئناً با جواب رد روبه‌رو می‌شوند به همین دلیل با زرنگی خاصی برگ برگ (مثل ورقه‌های کالباس) آن امتیازات را می‌گیرند. 
دقت کنید در یک معامله (در هر فضایی که درحال رخ دادن هست)، باید یک امتیاز بدهید و یک امتیاز بگیرید و هیچ‌وقت ۲ امتیاز پشت‌سرهم ندهید (که این کار نشانه خریت است اگر بیش از ۲ امتیاز پشت‌سر هم بدهید)

سندروم فروش التماسی

این سندروم زمانی اتفاق می‌افتد که فروشنده بدون شناخت بازار، وجوه تمایز، تسلط برمذاکره و مهارت‌های جامع وارد بازار می‌شود. سپس به دلیل کمبود وقت (به‌خصوص در هفته آخر هرماه) با التماس از مشتریان بالقوه و مشتریان قبلی درخواست می‌کند که محصول را بخرند تا به تارگت ماه خود برسد وگرنه پورسانت نمی‌گیرد و درآمدی ندارد؛ در این زمان مشتریان از روی ترحم از او خرید می‌کنند ولی اعتمادشان به برند از بین می‌رود.

سندروم تعهد به حماقت

یکی از اصول مهم تاثیرگذاری، اصل تعهد و انسجام است. یعنی وقتی افراد رفتاری را انجام می‌دهند خود را نسبت به آن متعهد بدانند و آن رفتار به‌مرور برای آنها به یک قالب تبدیل می‌شود. اگر این رفتار خدای‌ناکرده غلط باشد مشکل‌ ایجاد می‌کند و برای آن فرد یک سنگر احمقانه می‌شود که خود را پشت آن مخفی می‌کند. در این زمان خیلی تلاش‌ها ممکن است صورت بگیرد تا آن فرد را از اشتباه خود آگاه سازیم ولی به دلیل همین سندروم و غرور بیجا آن حرف از عملکرد خود آگاه نمی‌شود و اصلاح نمی‌کند، و متاسفانه به خود و سازمان ضربه‌های شدیدی می‌زند.  

سندروم منبع خارجی

زمانی که مدیران و دانشگاهیان به منابع و حرف اساتید و مدیران خارجی به خصوص آمریکایی و اروپایی با جان‌ودل گوش می‌سپارند و اگر آن حرف از منبعی داخلی باشد حتی اگر با چشم خود نتایج آن را ببینند نیز قبول نمی‌کنند. این سندروم مصداق: «مرغ همسایه غاز است» می‌باشد.

سندروم ملکه زنبور عسل

این سندروم در سال ۱۹۷۲ توسط استاینس و همکارانش معرفی شد و اشاره به داستان زنی دارد که در مقام اقتدار نسبت به هم‌جنسان خود سخت‌گیری بسیار بیشتری دارد تا همکاران مرد. در این داستان یک زنبور ملکه کسی است که در زندگی حرفه‌ای خود بسیار موفق بوده‌است، اما در مقام کمک به زنان دیگر به شدت سخت‌گیری می‌کنند و کمکی نخواهند کرد.
سندروم ملکه زنبور عسل با تئوری خودکارآمدی آلبرت بندورا ارتباط نزدیکی دارد؛ بندورا اشاره می‌کند خودکارآمدی در زنان پایین‌تر از مردان است. 
سندروم ملکه زنبور عسل در طیف دیگر تئوری خودکارآمدی قرار دارد. جالب است مدیران خانم دوست دارند کارمندانشان آقا باشند. 

سندروم کوچک‌پنداری خطا

وقتی یک کارمند، مدیر یا هرفردی برای توجیه خطای خود سعی می‌کند آن را کوچک و کم‌اهمیت جلوه دهد. آثار خطا همیشه به ۲ بخش مشهود و نامشهود تقسیم‌بندی می‌شوند. بخش مشهود معمولاً در یک سازمان زیان مالی ظاهری است که قابل جبران است یا تحمل پذیر؛ اما بخش نامشهود اعتبار برند است که زیان سنگین و شاید غیرقابل جبران را به سازمان تحمیل می‌کند. 
دقت کنید ما هم‌اکنون در دنیایی هستیم که توسعه یافتگان به حد استاندارد ۶ سیگما (زیگما) یعنی تعداد خرابی قابل قبول کمتر از ۳.۵ در میلیون رسیده‌اند و حالا به سمت هست سیگما یعنی صفر حرکت می‌کنند. 
برند یعنی مدیریت کل تجربیات مشتریان و بدتر اینکه این خاطره و تجربه‌ها را به دیگران نیز منتقل می‌کنند. پس زیان واقعی ارزش طول عمر مشتری است. در سرزمین‌های شرقی مثل ایران فرهنگ شفاهی بیشتر رایج است برخلاف غرب که فرهنگ مکتوب رایج‌تر به همین دلیل نشر نارضایتی در فرهنگ شفاهی به شدت و باسرعت بیشتری صورت می‌پذیرد.

سندروم کوچک‌پنداری میز پذیرش

یکی از کارکردهای اساسی مارکتینگ شناساندن وجه تمایز سازمان به مخاطبان هدف است. به عبارتی سازمان‌ها به دنبال مدیریت توجه مشتریان، تاثیرگذاران، واسطه‌ها و تامین‌کنندگان هستند.
بسیاری از مدیران باورندارند که در هر سازمان میزپذیرش نقش کلیدی و مهمی را ایفا می‌کند؛ آنها اولین تصویر سازمان و برندسازان سازمان هستند. همین میزپذیرش در نمایشگاه‌ها و رویدادها نیز نقش به‌سزایی در نشان دادن فرهنگ و ارزش سازمان دارد؛ حال آنکه بسیاری از مدیران این نقش را بسیار کم‌اهمیت می‌پندارند و نیروهای ارزان‌قیمت را برای آن می‌گمارند و همین موضوع برای سازمان هزینه‌های هنگفتی را به‌بار می‌آورد. هزینه‌ای چون نارضایتی ارباب‌رجوع و مشتریان که جبران آنها‌ گاهی غیرممکن است.

 سندروم ماهی قرمز

بازاریابی انبوه باعث شده‌است که بسیاری از کسب‌وکارها شناختی از مشتریان خود نداشته باشند و حتی مشتریان خود را نیز به یاد نیاورند، حال آنکه مفهوم اصلی بازاریابی شناخت دقیق خواسته‌های مشتری و رفع نیازهای آنهاست؛ ارزشی که برای هر دوطرف معامله سودبخش باشد. 
امروزه به دلیل وسعت بازار، کسب‌وکارها به خصوص کسب‌وکارهای کوچک نمی‌توانند سهم بزرگی از بازار را داشته‌باشند و باید گوشه‌های طلایی از بازار را شناسایی کرده و متناسب با آن خدماتی شایسته را برای تک‌تک مشتریان خود ارائه دهند.
سندروم ماهی قرمز اشاره به عارضه بازاریابی انبوه دارد و برگفته از این واقعیت است که ماهی قرمز حافظه کوتاه مدت بسیارپایین دارد و عملاً نمی‌تواند چیزی را به‌خاطر بسپارد. 

 

برای انتقال احساس خاص بودن به مشتری و دوری از سندروم ماهی قرمز می‌توان راه‌کارهای زیر را پیگیری نمود

  • سرقول خود بمانیم و به آنچه وعده‌دادیم عمل کنیم: یکی از مهم‌ترین فعالیت‌ها جلوگیری از جزیره‌ای شدن (بخشی شدن) قسمت‌های مختلف سازمان است؛ به این ترتیب تبادل اطلاعات میان لایه‌ها و اجزای مختلف سازمان به‌راحتی صورت می‌گیرد و اثر مثبت خود را در تصمیم‌گیری‌ها و اجرای تصمیمات نشان می‌دهد. این اتفاق موجب افزایش شفافیت درون سازمان می‌شود و عاملی مهم در عمل‌کردن به وعده هاست. همچنین به شدت توصیه می‌شود که سازمان‌ها نیاز مشتریان را به‌خوبی بشناسند و بر مطالبات مشتریان اشراف کامل داشته‌باشند. نکته آخر در این بخش توصیه شدید که کاهش تعداد وعده‌هاست، سعی کنید همواره کمتر وعده دهید؛ بیشتر عمل کنید تا خوشنودی مشتریان را به دست آورید و در یادآنها جاودانه بمانید.
  • احساس خاص بودن را به مشتریان خود انتقال دهیم: توجه به مشتری راز ماندگار است. برای مثال کارکنان در بخش خدمات به مشتریان باید طوری رفتار کنند که از نظر مشتری کسب‌وکار آنها بسیار ویژه و خاص است. به سادگی می‌توان به کمک واژه‌ها و نحوه انتقال کلام احساس خوش‌آیندی را به مشتری خود منتقل کرد که گویی مهم‌ترین و تنها انسان خاص روی کره زمین است.
  • معامله یک بده‌بستان است: به مشتریان خود امتیاز دهید تا آنها نیز متقابلاً به شما امتیاز دهند و به‌شما وفادار باشند. 
  • چشم‌انداز تجربه مطلوب را ترسیم کنیم: تجربه‌سازی گامی فراتر از خوشنودسازی مشتری است. ایجاد تجربه خوشایند نیازمند ترسیم نقشه‌راه است. این تجربه‌سازی نیازمند برنامه ریزی برای قبل از خرید مشتری، حین خرید و پس از خرید است. این برنامه‌ریزی بانگاهی استراتژیک تدوین می‌شود و آنچه مشتری باید از دریافت خدمات احساس کند، ببیند و فکر کند مشخص می‌شود.
  • کل‌نگر باشیم، اما از جزئیات غافل نباشیم: نگاه سیستمی، حلال بسیاری از مشکلات گریبانگیر سازمان‌هاست؛ اما باید دقت کنیم که نگاه کل‌نگری موجب می‌شود تا از روابط میان اجزا و جزئیات ارائه خدمات غافل شویم. اما در کنارآن توجه به جزئیات نیز باعث می‌شود تا فروش ۲۰ الی ۵۰٪ افزایش یابد. به‌این ترتیب به شدت توصیه می‌شود جامعیت و کل‌نگری همراه با جزئی‌نگری را باهم داشته باشیم.
  • به مشتری خود ثابت کنیم برای رونق کسب‌وکار اون به‌اندازه رونق کاروکسب خودمان اهمیت قائل هستیم: معامله جاده‌ای دوطرفه است که نتیجه آن باید مبتنی بر رابطه‌ای دوسر سود باشد.
  • کارهایی برای مشتریان خود انجام دهیم، که انتظار آن را ندارند: چشمگیر بودن یک کسب‌وکار و تمایز آن وابسته به پیشی گرفتن از انتظارات مشتریان است. غافلگیری مثبت مشتریان دلیلی به آنها می‌دهد که در خصوص کسب‌وکار شما با دیگران صحبت کنند. مردم دوست ندارند درمورد تجارب عادی با یک‌دیگر صحبت کنند، بلکه دوست دارند تجارب شگفت‌انگیز خود را به اشتراک بگذارند. 
  • جنبه‌انسانی به برند خود ببخشیم: شخصیت یک برند به عنوان مجموعه‌ای از خصیصه‌های انسانی همراه یک برند تعریف می‌شود؛ هرچند یک برند جنبه‌ای غیرانسانی دارد اما مشتریان یک برند آن را به عنوان انسانی دارای ویژگی‌های خاص درنظر می‌گیرند و تصور می‌کنند. بنابراین برای یک برند رفتاری انسانی درپیش بگیریم تا احساس صمیمیت و نزدیکی مشتری به‌ما بیشتر شود و ارتباطات تحکیم یابد. 

برندها نباید حاوی تصاویر وبرچسب‌های انفعالی باشند؛ بلکه باید حاوی تجارب زنده باشند.  




سندروم انگشت سریع

این سندروم اشاره به مشکل رایج امروزه در دنیای الکترونیک دارد که بسیاری از پیام‌ها بدون اینکه دوباره اصلاح شود و چک شود ارسال می‌گردد. برخی از همین ایرادات موجب برداشت‌های نابجا از حرف‌های ما می‌گردد و دردسرهای زیادی را ایجاد می‌نماید. 
دقت کنید تا زمانی که حرفی را نزده‌ایم (ننوشته‌ایم یا نگفته‌ایم) آن حرف اسیر ماست اما وقتی آن مطلب بیان شد دیگر ما اسیر آن هستیم.
این سندروم بخصوص در بازاریابی تلفنی رایج است و باید دقت کرد که انگشتان‌ما سریع‌تر از مغزمان عمل نکند. وقتی طرف مقابل جواب می‌دهد، باید ما را آرامش به‌حرف‌های او گوش فرادهیم، سپس اندکی مکس کنیم و به‌صورت حرفه‌ای صحبت کنیم تا اون راغب به‌گوش دادن حرف‌های ما شود.

سندروم ابراز وجود

برخی افراد به‌شدت تمایل به ابراز وجود دارند. در این شرایط فرد بدون هیچ مقدمه شروع به نظر دادن، به‌اشتراک‌گذاشتن مطلبی ویا بیان اظهارنظر بدون محتوا مفید می‌کند. معمولاً این افراد بخاطر سرعت ابراز وجود دچار سندروم انگشت سریع‌نیز می‌شوند.
یکی از دلایل عمده چنین سندرومی در افراد، پایین بودن اعتماد به نفس است. درواقع فرد با روکش دادن به محتوا ضعیف خود سعی در دیده شدن دارد. 
برخی افراد از روش حکم دادن و قضاوت بدون مورد برای ابزار وجود نیز استفاده می‌کنند. ایراد گرفتن‌های بی‌دلیل و برخورد با لحنی تند و گستاخانه‌ است.

سندروم سوال به‌هم‌ریز

در بازاریابی هنگام لانچ محصول معمولاً مدیران فهرستی از سوالات احتمالی مشتریان را تهیه می‌کنند و آنها را با پاسخ‌های مناسب در اختیار کارمندان فروش قرار می‌دهند تا در مواجهه با مشتریان هماهنگی وجود داشته باشد و رفتار با مشتری به صورت بسیار حرفه‌ای صورت بپذیرید.
اما دقت کنید همه سوالات قرار نیست پاسخ داده شود. زیرا افرادی هستند که سوالات به‌هم ریز می‌پرسند و قرار نیست به‌هیچ‌عنوان قانع شوند. درواقع شیوه مدیریت سوالات مشتری در این بخش به‌کار می‌آید. یعنی باید تشخیص داد آن فرد مشتری است یا مزاحم؟ آیا میخواهد جلسه فروش را به‌هم بریزد یا واقعاً سوال و مشکل دارد؟

سندروم تسویه‌حساب عقب‌ماندگی

یادمان باشد، هیچ انسان موفق و پیش‌تاز وقت خود را برای بدگویی از دیگران تلف نمی‌کند و حتی در مقام پاسخ‌گویی نیز قرار نمی‌گیرد. دقت کنید سواد و تمایز ابزارهای موثر شناساندن است و بازار نیازمند نتیجه و تخصص است.
در این سندروم افرادی که دچار هرمدل عقب‌افتادگی هستند، برای ابزار وجود یا انواع تسویه‌حساب‌ها شروع به بدگویی از دیگران می‌کنند و خودشان خبر ندارند که عصبانیت آنها دلیل اصلی همین عقب‌ماندگی و درماندگی آنهاست.


باید یادبگیریم همیشه آرام و عالی باشیم.

سندروم خودویرانگری یا ایمپاستر

این سندروم در میان افراد شایسته سازمان به بیشتر به چشم می‌خورد. افراد مبتلا به این سندروم همان‌طور که دیگران را موفق و باذکاوت می‌دانند، خود را شایسته و لایق تصور نمی‌کنند و به رغم پتانسیل بالا و تیزهوشی و توان مثال زدنی‌شان به قابلیت‌های خود باور ندارند و متاسفانه چنین باور دارند که دیگران از سر دلسوزی ویا فریب آنها را می‌ستایند.
منظور از این سندروم مجموعه‌ای از احساسات منفی و نادرست در خصوص عدم کفایت است. افراد مبتلا از موفقیت ترس دارند و اگر احساس کنند موفقیتی نصیب آنها نخواهد شد یا از عهده کاری بر نمی‌آیند به سادگی کنار می‌کشند.
اولین‌بار این سندروم در سال ۱۹۷۸ در پژوهشی که نخستین‌بار در زنان با موفقیت بالا مشاهده شد، گزارش گردید. این افراد به‌جای اینکه به استعداد خود بیاندیشند، فکر می‌کنند همچون فرد متقلبی هستند که در نهایت عدم صلاحیت آنها بالاخره مشخص می‌شود.

نباید این سندروم با با تواضع و فروتنی حرفه‌ای اشتباه گرفت. اما محققان برای مقابله با این سندروم راه‌کارهای زیر را پیشنهاد می‌دهند.

  • ابتدا باید درمورد این سندروم اطلاع کسب کرد و سپس سنجید که چقدر و به چه میزان به آن مبتلا هستیم
  • باید نقش خود را در دستیابی به موفقیت‌ها بپذیریم و موفقیت‌ها را به این و آن نسبت ندهیم
  • روی خود تمرکز نکنیم و تلاش کنیم برای دیگران نیز ارزش خلق کنیم
  • خود را با دیگران مقایسه نکنیم
  • تعریف و تمجید دیگران را بپذیریم
  • خود واقعی‌مان را بدون سانسور ابزار نماییم
  • نسبت به موفقیت‌هایمان واقع‌بین باشیم
  • سنگ صبوری داشته باشیم که در مواقع نیاز بتوانیم حرف‌های خصوصی‌مان را به او بزنیم
  • آنچه را می‌توانیم انجام دهیم به زبان بیاوریم

سندروم اصل موازنه در رشد

در یک فرآیند استاندارد رشد پیاده‌سازی اصل موازنه لازم و ضروری است؛ یعنی برای به‌دست آوردن یک چیزی باید از چیز دیگری بگذریم. 
اما برای یک سازمان رشد هدف غایی نیست و هدف میانی است. رشد به منزله بقا و سود سازمان است و اگر رشد در راستای بقا و سود نباشد موجب می‌شود که سازمان چاق شود، از نظر نیروی انسانی بسیار بزرگ شود و تحرک آن کاهش پیدا کند، کنترل سازمان بسیار سخت شود و درنهایت سود و بقا دچار خدشه شود.
این سندروم موجب رشد سرطانی سازمان می‌شود که در نهایت منجر به نابودی سازمان می‌گردد.

سندروم فرانکشتاین

فرانکشتان موجودی عجیب و دست‌پروده علم است که بدنی تکه‌تکه و چهل‌پاره دارد و حیات خود را از آزار و کشتار موجودات زنده به دست می‌آورد. اما بیشترین تبلور آن در داستانی جذاب به قلم ماری شلی انعکاس یافته‌است. 
سندروم فرانکشتان در ادبیات سازمان‌ها این طور تعریف می‌شود که سازمانی که فاقد روحیه انسانی است و انسجامی در آن دیده نمی‌شود. مشتریان را دچار وحشت می‌کند و فعالیت این سازمان‌ها بسیار ضدونقیض و ناهماهنگ است. روسا در این سازمان نمی‌دانند که در بدنه سازمان چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. میان گفتار و کردار آنها تناقضی آشکار وجود دارد و درحالی که شعار آنها مشتری‌نوازی است؛ لیکن فعالیت‌های آنها کاملا مبتنی بر سودآوری است. این‌سازمان‌ها همچنین هیجانات مشتریان را نیز نادیده می‌گیرند.

سندروم بی‌تناسبی

مایکل پورتر می‌گوید یکی از فرمان‌های استراتژیک تناسب استراتژیک است و این به معنی آن است که همه بخش‌های سازمان باید متناسب با هم باشند؛ به زبان ساده همه‌چیزتان به همه‌چیزتان بیاید. برای مثال هماهنگی بین سیاست محصول، سیاست قیمت، سیاست توزیع و سیاست ترویج و ارتباطات لازمه موفقیت است. 

سندروم صندلی خالی

این سندروم اشاره به رفتن ناگهانی همکارانی دارد که به دلایل مختلف در این دنیا نیستند و جای خالی آنها در سازمان جلو چشم افراد است و باعث می‌شود افراد سازمان به شدت تحت تاثیر احساسات نتوانند فعالیت‌های خود را پیگیری نمایند. نقش مدیران در چنین روزهایی و کاهش اثرات این سندروم مواظبت از روحیه همکاران، به‌خصوص همکاران نزدیک آن فرد است.

سندروم خشم‌پیاده‌رو

مارک ویتمن روانشناس آلمانی معتقد است که کم‌تحملی آدم‌ها میراث فرآیند تکامل آنهاست. به این دلیل که در طی ۱۰۰ سال گذشته سرعت رشد بشر به نسبت دوران گذشته ۱۰ میلیون برابر شده است و به همین دلیل «سرعت» انتخاب اول انسان‌های مدرن است. 
به همین دلیل انسان‌های امروزی از کندی منزجر هستند. این سندروم اشاره به داستان پیاده‌رویی دارد که در یک مسیر به افرادی برمی‌خورد که آرام‌تر حرکت می‌کنند و موجب می‌شود حرکت سریع او نیز کندتر شود و به همین دلیل موجب عصبانیت او می‌گردد. راننده‌های کند، اینترنت کند، صف‌های طولانی خرید که به کندی پیش‌ می‌رود همگی موجب برآشتفگی ما می‌شوند.
تحقیقات نشان می‌دهد مدیتیشن، خودشناسی و پرورش عادت قدردانی و شکرگزاری به درمان بی‌صبر ما کمک شایانی می‌کند.

 

سندروم تله رفاقت در بازار

رابرت گرین این طور می‌نویسند: در قلمرو قدرت هرچیزی قیمتی دارد و برحسب بهایش ارزیابی می‌شود. براین اساس آنچه رایگان است یا قیمتش کمتر از بهایش عرضه می‌شود اغلب بهایی نامرئی و زیرکانه به آن پیوست شده‌است و یا انتظار و توقعی آن را بدرقه می‌کند. افرادی که به این برچست قیمت نامرئی بی‌توجهی می‌کنند دیر یا زود با احساسات پیچیده التزام، رودربایستی یا دیگر عوامل بازدارنده دست‌ به گریبان خواهند شد.
همچنین گشاده‌دستی نه تنها در تاثیرگذاری در دیگران جادو می‌کند بلکه نوعی بهره‌وری خلاقانه و تاکتیکی از پول و سرمایه است. 
همچنین در اصل «اثر متقابل» رابرت چیالدینی چنین می‌گوید: انسان‌ها از لحاظ روانی دوست ندارند به‌کسی بدهکار باشند و سعی می‌کنند لطفی که به آنها شده را جبران نمایند.

سندروم فردا افکنی

از شنبه شروع می‌کنم عبارتی بسیار آشناست که در اکثر برنامه‌های زندگی‌مان قرار می‌دهیم ولی این شنبه هیچ‌گاه نمی‌رسد و شروعی درکار نیست. این سندروم ارتباطی با تنبل بودن یا عدم توانایی مدیریت زمان ندارد و برخی محققان براین باورند که این موضوع ریشه در مغز دارد. 
ریشه‌های تعلل‌ورزی را می‌توان در احساس ترس و اضطراب همین افراد درمورد کارهای ضروری انجام نشده جستجو کرد که برای خلاص شدن از این نگرانی و استرس فرداافکنی را انتخاب می‌کنند. 

ویژگی افراد اهمال‌کار را می‌توان در موارد زیر دسته‌بندی کرد

  • کمال‌طلبی: فکر می‌کنیم ممکن است به اهداف بلند‌مان به‌طور تمام و کمال نرسیم
  • خیالبافی: چون به ابهام و عدم واقعیت گرایش داریم
  • نگرانی: می‌ترسیم اوضاع بدتر شود و نتوانیم به اهداف‌مان برسیم. بنابراین ریسک نمی‌کنیم و دست به‌هیچ تغییری نمی‌زنیم.
  • بحران‌سازی: همیشه این طور فکر می‌کنیم که در ثانیه‌های آخر است که اشتیاق انجام آن را داریم و در آن زمان می‌توانیم شجاعت خود را بروز دهیم.
  • پرخاشگری: نسبت به پیشنهادات و توصیه‌های‌ دیگران رفتار تهاجمی داریم چون فکر می‌کنیم آنها می‌خواهند خواسته‌های خود را به ما دیکته کنند و تلاش می‌کنند برما مسلط شوند.
  • پرکاری: مدام کار می‌کنیم و اغلب برای خود کار می‌تراشیم ولی به مسائل مهمی که باید به آنها رسیدگی کنیم فکر نمی‌کنیم.

تفاوت اهمال‌کاری و تنبلی این است که تنبل اساساً تن به کار نمی‌دهد و تن‌پرور است ولی اهمال‌کار کسی که در انجام کارهای مهم زیادی درنگ می‌کند.

تکنیک‌هایی برای جلوگیری از تعلل

  • آگاهی: دلایل به تعویق انداختن کارها، رفتارها و تفکراتی که باعث این تعلل شده است را جستجو کنید.
  • ارزیابی: ببینید چه احساساتی باعث می‌شود که در کارها تاخیر ایجاد می‌کنید.
  • دیدگاه: رویکرد خود را تغییر دهید. کارها را به قطعات بسیار کوچک پازل تقسیم‌بندی کنید که انجام آنها هراس برانگیز نباشد.
  • تعهد و شروع کار: از کارهای کوچک شروع کنید و آنها را بنویسید. وقتی کارهای کوچک را انجام دادید به خودتان پاداش دهید. در فهرست وظایف‌تان تنها کارهایی را بنویسید که باید انجام دهید و تلاش کنید تا همه آنها را انجام دهدی.
  • محیط: انتخاب محیط در به ثمر رساندن کارها بسیار موثر است.
  • اهداف: بر روی آنچه می‌خواهید انجام دهید تمرکز کنید نه کارهایی که نمی‌خواهید انجام دهید.
  • واقع‌گرا بودن: انتظارات غیرواقعی از خود نداشته باشید.
  • برنامه داشتن: برنامه ریزی کنید.
  • آسان‌کردن انجام کارها: کارها را به وظایف کوچک و عملیاتی بشکنید.

سندروم اردک

اصطلاح سندروم اردک را محققان دانشگاه استنفورد پس از بررسی نامه‌های دانشجویانی که خودکشی کرده‌بودند ابداع کردند.
یک اردک وقتی بر روی آب شنا می‌کند به‌ظاهر بسیار آرام است و حرکتی نرم دارد ولی در زیر آب پاهای اون به سرعت در حال جنب‌وجوش است و ما این تلاش را نمی‌بینیم.
بسیاری از افراد در دنیای مجازی خود را بسیار شاد و خوشحال و البته موفق نشان می‌دهند درحالی که خارج از شبکه‌های مجازی و دردنیای واقعی با مشکلات روحی متعدد دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
درواقع مبتلایان به این سندروم کسانی هستند که تلاش می‌کنند همواره تصویری شاد و خوشبخت از خود در فضای مجازی نشان دهند درصورتی که در دنیای واقعی با مشکلات زیادی مواجه هستند.

سندروم مدرک پروری به‌جای سودآوری

سندرومی بسیار شایع در کشور ما؛ افرادی که با وجود تحصیلات دانشگاهی بسیار معتبر هیچ‌گونه مهارتی ندارند و به‌راستی مدرک که همراه آن سواد و مهارت نباشد به‌راستی هیچ دردی را دوا نمی‌کند.

سندروم انباشتگی تصمیمات

عملکرد شرکت‌ها قبل از بحران و در طول دوران بحران بیشتر وابسته به این نکته است که چه کسانی تصمیم می‌گیرند تا اینکه چه تصمیمی می‌گیرند. همچنین سلسله مراتب و ساختار سازمانی در روند حرکت شرکت در دوران بحران و افت گردش مالی تاثیرگذار است.
همچنین تمرکز گرایی بلای جای بسیاری از شرکت‌ها در دوران‌های بحران است؛ به همین دلیل است که باید به سمت تمرکز زدایی رفت. همچنین به دلیل تغییرات پی‌یاپی محیط غیرقابل پیش‌بینی نمی‌توان منتظر تصمیمات دیوان‌سالارانه سلسله مراتبی قبل از بحران بود.
باید به این نکته توجه کرد که هرچقدر دامنه‌ تصمیم‌گیری‌ها به سطوح پایین‌تر منتقل شود، در دوران بجران کارسازتر است. به همین دلیل در دوران بحران باید به ۴ نکته زیر توجه کرد:

  • مدیران محتاط در بحران‌ها به شدت ناکارآمدتر هستند.
  • خطر انباشتگی تصمیمات در دوران بحران زیاد است. چون برخی مدیران در این زمان دست به تغییرات سازمانی می‌زنند که این کار خود ویرانگر است.
  • در زمان بحران نه‌تنها دولت‌ها بلکه مدیران سازمان‌ها نیز در معرض سقوط قرار می‌گیرند (به‌خصوص بحران‌های اقتصادی)، همچنین سازمان‌ها در این زمان هم دچار سندروم انباشتگی تصمیمات می‌شوند و هم سندروم عدم تصمیم‌گیری به دلیل وجود مدیران ناکارآمد
  • تنها راه فرار از تله انباشتگی سازمان این است که تصمیمات را به کل سازمان بکشانید و از همه ظرفیت‌های درون سازمان برای تصمیم‌سازی و اجرا استفاده کنید.

سندروم کارشیفتگی یا اعتیاد کارکردن

درگذشته مرز میان کار و زندگی بسیار واضح‌تر از اکنون بود، اما امروزه انگار کار بر زندگی ما حمله‌ور شده‌است و دیگر حفظ تعادل کار در بیرون از خانه و داخل خانه و زندگی شخصی امکان‌پذیر نیست.

افرادی که دچار این سندروم هستند

  • کارکردن خارج از دفتر کار
  • کارکردن حتی در زمان تفریح و استراحت
  • این افراد وقتی کار نمی‌کنند دچار احساس کسالت و عدم بهره‌وری می‌گردند و به‌شدت دچار تنش می‌شوند.
  • هیچ‌گاه از کار دل نمی‌کنند.
  • به‌طور کلی اولویت برای آنها در تمام لحظات کارکردن است.
  • امتناع از محول کردن برخی وظایف به دیگران
  • آنها به این باور اعتقاد دارند که کسی بهتر از آنها از عهده آن کار برنمی‌آید.
  • هیچ حرفی جز کار کردن ندارند.

برای درمان این سندروم راه‌کارهای زیر پیشنهاد می‌گردد

  • نه گفتن را بسیار زیاد انجام دهید
  • کار را برای محل‌کار بگذارید: ممکن است هیچ مرزی میان محل کار و زندگی وجود نداشته باشد ولی این مرز را باید خودتان تعیین کنید.
  • زمان خود را مدیریت کنید: به دقت برنامه‌ریزی کنید و کارهایی را که باید انجام دهید، انجام بدهید و آنهایی را که نباید انجام دهید حذف کنید.

سندروم رُند

اشاره به این ویژگی اخلاقی دارد که بسیاری افراد سعی می‌کنند اعدادی که در زندگی با آنها سروکار دارند را رند کنند؛ مثل عدد موجودی حساب، وزن میوه روی ترازو، ساعت زنگ گوشی 
نکته جالب این است که برخی افراد در سازمان وقتی دچار این سندروم هستند، درهنگامی که از آنها درخواست می‌کنید کار را انجام دهند (مثلاً اگر ساعت ۹:۴۰ باشد) و تایم نیز داشته باشند می‌گویند ساعت ۱۰ انجامش می‌دهند درحالی که هیچ تفاوتی بین این ۲ وقت وجود ندارد.

سندروم سیندرلا

این سندروم درمورد دخترانی صدق می‌کند که منتظر هستند با پسرانی دکتر یا مهندس با اتومبیل‌های لاکچری ازدواج کنند، آنها نه‌تنها خودشان کاری در زندگی نمی‌کنند بلکه با بالارفتن سن‌شان انتظاراتشان بیشتر می‌شود و وقتی از سن ازدواج عبور می‌کنند به پسری با حداقل شرایط رضایت می‌دهند و هیچ‌گاه به زندگی که در تصور خود داشتند نمی‌رسند. 
در زمان حاضر افراد دچار اختلالات روانی زیادی هستند مانند افسردگی، کم‌توجهی، بیش‌فعالی، فرسودگی و اختلال شخصیت. در بیماری‌های عصر سیستم ایمنی تمایز روشنی میان دشمنان خارجی و داخلی وجود داشت ولی در دوران امراض عصبی و روانی تشخیص موقعیت دشمن به شدت‌سخت است.

سندروم یاک‌شیوینگ یا پشم گاومیش تراشی

این سندروم با اشاره به یک داستان کلاسیک این طور بیان می‌کند که بسیاری از افراد برای انجام دادن کاری آن را به هزاران کار دیگر گره می‌زنند و وقتی به‌خود می‌آیند می‌بینند که در حلقه انجام آن هزاران کار هستند وکار اصلی مغفول مانده است.
نکته مهم این است که گاهی لازم است برای انجام کارهای نه‌چندان مهم با راه‌کارهای جایگزین، منابع بسیار حیاتی مانند زمان ، انرژی و صدالبته سرمایه‌را مدیریت نماییم.

سندروم برد-باخت انگاری

(این سندروم یک سوگیری شناختی است)

این سندروم در سال ۲۰۱۵ توسط محققان لهستانی در دودانشگاه گدانسک و دانشگاه علوم اجتماعی ورشو معرفی شد. در برخی روابط اجتماعی افراد براین باور هستند که مقدار خوشی و موفقیت محدود است و موفقیت یکی یعنی شکست دیگری با پافشاری براین باور غلط حتی موفقیت‌های اقتصادی را نیز به قیمت فقیر شدن عده زیادی گره می‌زنند.
برد-باخت انگاری ریشه در تکامل انسان دارد. از هزاران سال پیش انسان‌ها در دسته‌های کوچکی زندگی می‌کردند و غذایی را که از راه شکار و کشاورزی به‌دست آورده بودند را ذخیره می‌کردند؛ چرا که منابع غذایی و جفت‌یابی برای همه محدود بود. درنتیجه امکانات بیشتر برای یک‌نفر به معنای امکانات کمتر برای نفر دیگری بود. اما در دنیای حاضر این معادلات به کلی عوض شده‌است. در موقعیت‌ها و موفقیت‌های اجتماعی شرایط برد-برد برای همه فراهم است. رقابتی دیدن در شرایطی که هیچ‌رقابتی نیست در بهترین حالت نتیجه‌ای جز از دست رفتن فرصت‌ها ندارد و دربدترین حالت پیامدهای ناگواری دارد.
در دنیای حاضر موفقیت یک‌نفر می‌تواند باعث موفقیت بسیاری گردد ولیکن بسیاری این نکته را هیچ‌گاه در زندگی خود درک نخواهند کرد.





سندروم هوبریس

جفری جیمز پس از بررسی صدها مدیرعامل معتقد است که مدیران ارشد به ویژه در شرکت‌های بزرگ خصوصیات اخلاقی مشابهی دارند: آنها خودمحور، بی‌ادراک، خودشیفته هستند و تصور وهم آلودی از نبوغ و دانش خود دارند. 
همچنین طبق مطالعات دانشگاه مک‌مستر (کانادا) اغلب مدیران بعد از اینکه به هدف خود می‌رسند دچار کوته‌فکری و تحکم بی‌منطق می‌شوند، چرا که اعمال قدرت مداوم و توانایی حکم‌رانی آسیب قابل توجهی به‌مغز می‌زند.
همچنین مطالعات سوکویندر اوشی دانشمند عصب‌شناس در مقاله‌ای در وب‌سایت آتلانتیک به این مورد اشاره می‌کند که قدرت و حکم‌رانی پس از مدتی فعالیت سلول‌های عصبی مغز مدیران متوقف و معکوس می‌کند و به همین دلیل این افراد پس از مدتی زیربنای اخلاقی خود را از دست می‌دهند.
در سندروم هوبریس افراد بدون فکر و از روی انگیزه‌های آنی رفتار می‌کنند. آنها قدرت تشخیص ریسک خود را از دست می‌دهند و مهم‌تر از همه قادر نیستند مسائل را از دریچه دید دیگری مشاهده کنند و نمی‌توانند خود را با اجتماعات انسانی تطبیق دهند.

در مجله علوم اعصاب Brain افراد دارای این سندروم چنین ویژگی‌هایی دارند

  • می‌خواهند با استفاده از قدرت تکریم شخصی به‌دست آورند
  • حاضر هستند هرکاری انجام دهند تا تصویری بزرگتر و برتر به آنها بدهند.
  • ادعا می‌کنند با ملت و سازمان‌شان گره خورده‌اند.
  • بی‌از حد اعتماد به‌نفس دارند.
  • به‌صورت آشکار دیگران را تحقیر می‌کنند.
  • ارتباط با واقعیات را از دست می‌دهند.
  • همیشه احساس بی‌قراری می‌کنند.
  • توانایی تشخیص خطر را ندارند.

برای جلوگیری از این آسیب مغزی راه‌کارهای زیر پیشنهاد می‌شود ولی درکل باید از قدرت زیاد دوری کرد

  • افراد و دوستانی که پیش از به‌قدرت رسیدن درکنار شما بودند را در اطراف خود نگه‌دارید.
  • از تملق و مدیحه‌گویی زیردستانتان دوری کنید.
  • از هرگونه امتیازات و تعاملاتی که باعث می‌شود از اجتماعات و تعاملات انسانی دور شوید، بپرهیزید.
  • ریشه (اصالت) خود را حفظ کنید.

سندروم راه‌حل دم‌دست

(نوعی سوگیری شناختی‌است)
در این سندروم آن فرد احتمال وقوع یا تکرار هررویداد را براساس تعداد دفعاتی که می‌تواند به‌یاد بیاورد می‌سنجد. راه‌حل دم‌دست یک میان‌بر ذهنی است که در ارزیابی مفاهیم یا تصمیم‌ها براساس آنچه سریعاً به‌یاد آورده می‌شود تیکه می‌کند. در این سوگیری معیار قضاوت مواردی است که زودتر به‌یاد آورده می‌شود. 
این سندروم نخستین بار در سال ۱۹۷۳ توسط ۲ دانشمند علوم شناختی به نام‌های آموس تورسکی و دنیل کانمن معرفی شد. 
یکی از نمونه‌های بسیار بارز این سندروم تکیه مردم براخبار و اطلاعاتی است که در دسترس است؛ به‌جای توجه به آمار و حقایق
از نمونه‌های این سندروم می‌توان به بلاهای طبیعی اشاره کرد که پس از وقوع آن مردم به شدت به دنبال خرید انواع بیمه‌ها هستند؛ اما در طرف دیگر ماجرا این سندروم همیشه بد نیست، گاهی اوقات یادآوری لغزش‌ها و خاطرات بد موجب می‌شود افراد منطقی‌تر و با احتیاط کامل تصمیم بگیرند.

سندروم قورباغه جوشان

در داستان قورباغه جوشان این طور نقل می‌شود که اگر یک قورباغه (به عنوان یک موجود خونسرد) را به داخل آب داغ بیاندازید آن سریعاً فرار می‌کند؛ حال اگر قورباغه را در یک ظرف آب معمولی قرار دهید و به‌تدریج آب را به جوش آورید درجه حرارت محیط مانند مسکن بر روی قورباغه عمل کرده و قورباغه مدام دما بدن خود را با آن تطبیق می‌دهد تا جایی که دیگر چنین توانایی را از دست می‌دهد و می‌میرد. 
ما همیشه از تغییرات نامحسوس و کوچک در محیط کار لذت می‌بریم و خود را با آن تنظیم می‌کنیم.

علائم زیر نشان می‌دهد که درحال خوگرفتن به محدوده آسایش هستیم

  1. آموزش: در یک شرکت ویا سازمان یادگیری پس از سال اول متوقف می‌شود
  2. رشد: افزایش حقوق و مزایا نسبت به افراد دیگر سازمان دریافت نکرده‌اید.
  3. مسئولیت: سمت یا مسئولیت شما باتوجه به سابقه کار شما تغییر نکرده است.
  4. زمان‌آزاد: زمان آزاد دارید ولی نمی‌دانید با آن چکار کنید.
  5. حضور یا عدم حضور: وجود یا عدم وجود شما در آن بخش از سازمان بی‌اهمیت است.
  6. مشاوره: شما در هیچ‌گونه روندتصمیم‌گیری و بهبود سازمان دخالت ندارید.

برای غلبه با این سندروم راه‌کارهای زیر پیشنهاد می‌شود

  • درجستجو برنامه‌های آموزشی و تحصیلی مرتبط با تخصص خود باشید.
  • به تدریس پاره‌وقت بپردازید تا دانش خود را ارتقاء دهید و روابط (شبکه‌سازی) ایجاد نمایید.
  • در گروه‌های مرتبط با حرفه‌خود شرکت کنید.
  • فرصت‌های شغلی در خارج از سازمان خود را جستجو کنید
  • اگر لازم است زمینه کاری خود را تغییر دهید
  • راه‌کارهای جدید را آزمایش نمایید
  • چندساعت در هفته را صرف خواندن زندگی‌نامه افراد موفق کنید تا انگیزه بگیرید (موافق نیستم)

اگر می‌خواهید چیزی را که تاکنون نداشته‌اید به دست آورید، باید کاری کنید که تاکنون انجام نداده‌اید. همیشه از محدوده آسایش اجتناب کنید و محدوده‌های استرس مثبت را تجربه نمایید. بدین ترتیب فرصت‌های جدید شما را شگفت‌زده خواهند کرد.

سندروم چشم‌و هم‌چشمی

(این سندروم یک سوگیری شناختی‌ است)
در این سندروم فرد عملی را فقط به این دلیل انجام می‌دهد که دیگران نیز آن را انجام می‌دهند. در این حالت فرد به باورهای خود اهمیت چندانی نمی‌دهد و پس از انجام آن به باورهای خود رجوع می‌کند؛ سعی می‌کند آن حرکت را توجیه کند یا پشیمان می‌شود. تمایل افراد به پیروی از اعمال و افکار دیگران ناشی از گرایش افراد به همنوایی است.

سندروم امپراتور

این سندروم از داستان ژولیس سزار و ماجرای قتل وی توسط دوست قدیمی‌اش یونیوس بروتوس و گروهی از سناتورها در مجلس سنا برمی‌گردد. در متون قدیمی نیز آمده است که پس از ماجرای قتل به مدت یک‌سال سنای رم تعطیل شد و به مکان یادبودی برای سزار تبدیل شد.
تخصص و دانش موجب وفاداری نمی‌شوند. ارتقاء یک شخص به پستی کلیدی به دقت و درایت خاصی نیاز دارد. کارکنان با استعداد شما برای سازمان موفقیت می‌آفرینند، اما باید ارزش‌های ویژه‌ای از خود نشان دهند.
برای جلوگیری از گسترش این سندروم همان‌طور که به استخدام خارجی توجه دارید باید به ارتقاء نیروهای داخلی نیز توجه کنید.
اگر بین ۲ انتخاب، یعنی انتخاب از خارج از سازمان (سیستم buy) و انتخاب از داخل سازمان (سیستم make) قرارگرفته باشید انتخاب داخلی پیشنهاد می‌شود.  چون وفاداری این نیروها بیشتر است، توقع کمتری دارند و سازمان را بیشتر درک می‌کنند؛ مهم‌تر آنکه پیامی به سایر افراد سازمان ابلاغ می‌گردد که با تلاش و بهره‌وری می‌توانید مسیر رشد و ترقی را طی‌کنید.

سندروم اثر تعمیم

در این سندروم یکی از ایراداتی که زیاد مشاهده می‌شود تعمیم‌دادن جزء به کل است. گاهی اوقات این سندروم با اثرهاله‌ای ادغام می‌شود. 

سندروم گرانش در بازاریابی

اثر گرانش دشمن درجه یک رشد و بالندگی در کسب‌وکارها محسوب می‌شود و آهنگ رشد آن را به‌شدت کند می‌کند. منظور از این سندروم این است که قواعد دیروز را در بازارهای فردا به‌کار ببندیم و جذب جاذبه‌های دیروز شویم و از فردا غافل شویم.

از جمله‌باورهای غلط که بعضاً باعث ایجاد این سندروم می‌‌گردد می‌توان به موارد زیر اشاره کرد

  • این ما هستیم که برند خود را تحت کنترل داریم: فناورهای‌های جدید نسل جدیدی از مصرف‌کنندگان به نام نسل C (نسل ارتباطات) را به وجود آورده‌است. مصرف‌کنندگان دیجیتال بیشتر از یکدیگر می‌آموزند و دیگر چندان توجهی به تبلیغات یک‌طرفه برندها ندارند.
  • مشتری محصولات دارای برترین ویژگی‌ها و مشخصات را می‌خرد: مشتریان گاه بهترین محصولات را پس می‌زنند به این دلیل که خرید بیشتر براساس عوامل احساسی و هیجانی صورت می‌پذیرد و این مورد مربوط به جنبه انسانی تجارت است. به همین دلیل به‌جای تکیه برجنبه مشخصات یک‌محصول باید بر بعد انسانی خریداران اثربگذاریم. 
  • مخاطب‌سازی برای یک برند، وابسته به اجرای کامل مجموعه‌ای از کمپین‌های تبلیغاتی است: درحال حاضر شیوه تبلیغات به سمت اثرگذاری آموزشی درحال حرکت است و مردم به محتواهای آموزنده بیشتر توجه می‌کنند.
  • دیدگاه‌های مشتریان برتر ما نمایان‌گر سلایق بازار هدفمان است: در کسب‌وکار مشت را نمی‌توان نمونه خروار گرفت. مگر آنکه از همان ابتدا بازار هدفی کاملاً یک‌دست وهمگن با ویژگی‌های مشابه‌ را انتخاب کرده باشیم. مشتریان برتر کسانی هستند که بیشترین درآمد کسب‌وکار را ایجاد می‌کنندو به همین دلیل خواسته‌ها و انتظارات آنها بیشتر در راستای مصالح فردی است نه مصالح عمومی
  • نکته جذاب: اگر مدیریت را آینده‌سازی و مهندسی هوش‌مند آینده تعریف نماییم. آینده‌سازی را می‌توان مدیریت اطلاعات درنظر گرفت.

سندروم جعبه سیاه

این سندروم به صورت کلی اشاره به دو دسته افراد دارد، افرادی که با تحصیلات متوسط که سطوح سازمانی را به طور کامل طی‌کردند، در طرف مقابل افراد تحصیل‌کرده که سریعاً وارد سازمان می‌شوند؛ به طور کلی در این زمان تجربه مکمل تحصیلات عملکرد بهتری را در اجرا و ارزیابی‌ها خواهند داشت. 
این سندروم اشاره به افرادی دارد که سعی می‌کنند مراحل ترقی و رشد را بدون کسب تجربه و به سرعت طی کنند و طبیعتاً به جعبه سیاه برخورد می‌کنند و سازمان را دچار مشکل می‌سازند.
همین سندروم برای مشاور شدن وجود دارد؛ افرادی که تقریباً از تجربه خالی هستند و تحصیلات دارند و در زمان حال حتی تحصیلات درستی هم ندارند به اصرار وارد این فضا می‌شوند و عواقب و نتایج ناگواری به‌بار می‌آورند.

سندروم سگ پاولوف

ایوان پائولف فیزیولوژیست روش در سال ۱۹۰۴ به دلیل مطالعاتش در زمینه سیستم‌های گوارشی (به‌خصوص سگ‌ها)، برنده جایزه نوبل شد. در این تحقیقات پائولوف نشان داد که وقتی سگ به موضوعی عادت می‌کند (در این مورد غذا دادن توسط فردی خاص)، در هر موقعیتی که آن فرد را می‌بیند بزاق دهانش ترشح می‌شود، و یک واکنش دفاعی به محرکی بیرونی است. 
در این سندروم ما به برخی محرک‌ها پاسخ‌های بعضاً غیرارادی می‌دهیم برای مثال نگاه کردن به گوشی وقتی صدای یا لرزش آمدن پیامی می‌آید.
یکی از عوامل مهم ایجاد چنین پاسخ‌هایی به محرک‌های بیرونی سندروم FOMO یا ترس از دست دادن (fear to miss out) است، در این سندروم افراد تازمانی که اضطراب خود را برطرف نکنند آرام نمی‌شود. همچنین کسل شدن و حوصله سررفتن نیز باعث تشدید چنین سندرومی می‌گردد؛ در این حالت مغز ما به حالت پیش‌فرض شبکه می‌رود که می‌تواند منجر به بروز انواع افکار مثبت و منفی شود و ذهن را از حالت تفکر خلاق و خارج از چارچوب منحرف کند. 

برای مثال چک کردن مداوم گوشی و ترس از جواب ندادن پیام‌های یکی از نشانه‌های چنین سندرومی است که برای حل آن می‌توان راه‌کارهای زیر را پشنهاد داد

  • عادت دادن خود (به صورت آرام آرام) به واکنش نشان ندادن به آلارم‌ها و اعلان‌های گوشی، مخصوصاً زمانی که روی موضوع خاصی تمرکز کردید و درحال کار هستید.
  • به‌جای بررسی متناوب پیام‌ها فقط کافی است آنها را مطابق زمان‌بندی چک کنید.
  • هربار بیش از ۹۰ دقیقه با فناوری سروکار نداشته باشید، بعد از آن یک استراحت ۱۰ دقیقه‌ای لازم است.
  • کارکردن شبانه با ابزارهای تکنولوژی، الگو خواب را به شدت بهم‌میزند و به همین دلیل حداقل یک‌ساعت قبل از خواب، به مراقبه بپردازید و از وسایل الکترونیکی دور باشید.

سندروم خودتکمیلی نمادین

پروفسور مایکل آر. سولومون استاد بزرگ حوزه رفتار مصرف‌کننده، می‌گوید، افرادی که تعریف ناقصی از خود دارند تمایل پیدا می‌کنند که این فقدان هویتی خود را با مصرف نمادین پرکنند؛ مانند عکس گرفتن از جنبه‌های شاد زندگی خود و به اشتراک‌گذاری در فضای مجازی، لباس‌های برند‌های خاص و استفاده از وسایل خاص برای نشان دادن سطح به‌ظاهر بالای خود. 
عصر حاضر، عصر خرید اجتماعی است یعنی تاثیر مستقیم نظر دیگران و شبکه‌های اجتماعی در الگو خرید افراد که نقش کلیدی بازی می‌کند. 
این سندروم گاهی برای برخی چنان زیاد می‌شود که اصل موضوع به کل فراموش می‌گردد و فرد برای پوشاندن ضعف مهارتی و عملکردی خود پشت این نمادها پنهان می‌شوند و تصویری دروغین از خود خلق می‌کنند.




سندروم شوالیه سفید

کارکنانی که به‌ظاهر ابرقهرمانان سازمان هستند و هروقت چالشی در سازمان ایجاد شود در فهرست کسانی‌هستند که به ‌آنها رجوع می‌شود و هم‌چنین مورد انتظار است که همیشه از آنها در سازمان قدردانی شود. آنها به‌ظاهر همیشه راه‌حلی دارند. اما اگر بیشتر دقت کنید و با موشکافی بیشتر آنها خود آتش‌بیار معرکه هستند و به همین دلیل راه‌حل نیز در دستان‌آنهاست. آنها کسانی هستند که در آرامش کامل به شایعات دامن می‌زنند، یا تخریب می‌کنند و رفتارهای آنارشیستی از آنها رخ می‌دهد.
نتیجه حضور آنها در سازمان افزایش تنش‌ها و کاهش بهره‌وری سازمان است.

سندروم مدیران هلیکوپتری

اشاره به نظارت بیش‌از حد مدیران سازمان بر روی افراد سازمان دارد (مانند هلیکوپتری که مدام درحال پرواز بر روی سازمان است و آنها را چک می‌کنند). این مدیران همان آت ش‌افروزان هستند که در نهایت در دسته نامدیران قرار می‌گیرند. اگر مدیران هلیکوپتری نباشند کارکنان هم به دنبال آسمان دیگر و زمین دیگر برای پرواز و آرامش نمی‌گردند.

سندروم لنگر ذهنی

(یک سوگیری شناختی است)
در این سندروم معمولاً اولین گزینه ارائه شده تاثیر به‌سزایی بر روی انتخاب نهایی فرد بین گزینه‌های موجود دارد. زمانی که سوزن فکری و تصمیم‌گیری فرد برروی مورد خاصی گیر می‌کند و تصمیم‌گیری و قضاوت‌های آتی همه براساس آن رخ می‌دهد.
از همین سوگیری و لنگر ذهنی فروشگاه‌ها برای فروش محصولات خود استفاده می‌کنند به این ترتیب که در ورودی فروشگاه (یا صفحه فرود سایت) کالاهای با تخفیف را قرار می‌دهند و همین موضوع باعث حک شدن تخفیف در ذهن مشتری و خرید می‌شود درحالی که اگر مشتری کمی در سایت یا فروشگاه جستجو کند کالاهای مشابه و بعضاً با کیفیت‌تر را با قیمت بهتر می‌تواند پیدا کند.

سندروم ردپا اجتماعی

فضای اجتماعی بستر عجیب و عمیق رد‌پا افراد است. دیگران با مشاهده همین ردپا درمورد شما قضاوت خواهند کرد. به همین دلیل ردپا اجتماعی به شدت مهم است و رفتارها و بسیاری از تصمیمات ما را شکل خواهد داد. 
در دوران امروز واقعی ترین بخش زندگی بشری فضای مجازی شده است که زمینه‌ساز تصمیم‌سازی‌هایش را شکل خواهد داد. این سندروم اشاره به مدل رفتارهای ما در فضای مجازی دارد که خود را در فضای واقعی نیز نشان می‌دهد.

سندروم اثر ورتر، اثبات اجتماعی را ارابه موسیقی

در این سندروم برخی کارمندان در سازمان‌ها به جای الگو قرار دادن کارمندانی شاد و با روحیه عالی، افرادی را الگو قرار می‌دهند که بسیار سرخورده و تنبل هستند و به‌طور کلی بهره‌وری پایینی دارند.
در بحث نورومارکتینگ هم مطلبی با نام نورون‌های آیینه‌ای بیان می‌شود. در این مبحث نورون‌هایی در مغزما وجود دارند که اقدامات فرد دیگری را به طور آینه‌ای در مغزما بازتاب می‌دهند و گویی که خودما درحال انجام آن کارها هستیم و انگار آیینه شده‌ایم. 
هم‌چنین در روان‌شناسی اصلی داریم به نام اثبات اجتماعی یا عادت اجتماعی و اشاره به این موضوع دارد که در بازاریابی و فروش مردم چیزی را می‌خرند که اکثراً آن را می‌خرند و به‌عبارت دیگر مُد شدن از همینجا می‌آیند.
اثر ارابه‌ای نیز به پدیده‌ای فکری و روانی در همین‌راستا اشاره می‌کند. به موجب آن افراد کورکورانه دنباله‌رو افراد دیگر می‌شوند و هرکاری که گروهی از مردم آن را انجام می‌دهند، گروهی دیگر فارغ از باور و اعتقادات خود آن را در عمل تکرار می‌کنند. 
همین اثر را می‌توان در حراجی‌ها مشاهده کرد که مردم چیزی را می‌خرند که اصلاً نیازی ندارند، اما تحت تاثیر جو خرید دیگران و رفتار دیگران آن را می‌خرند.
درس مهم این سندروم‌ و اثرات مربوط به آن این است که مراقب باشیم چه کسانی را الگو قرار می‌دهیم، چه تصمیمی می‌گیرم، چه خریدی انجام می‌دهیم و چطور رفتار می‌کنیم. یکی از پشیمانی‌های دردناک، پشیمانی پس از خرید است زمانی که نمی‌توانید آن را به هیچ‌وجه توجیح نمایید.

سندروم شناخت تجسم یافته

یک واقعیت مهم این است که تیپ‌ظاهری بر روی تیپ باطنی ما اثر می‌گذارد و بالعکس؛ همچنین ذهن روی رفتار تاثیر می‌گذارد و نیز ذهن از رفتار تاثیر می‌پذیرد.
در دنیای مجازی نیز همین موضوع صادق است و تغییر طرز فکر و رفتار، بر روی مدل برخوردها در فضای فیزیکی نیز اثر می‌گذارد. در حقیقت وقتی ما در دنیای مجازی با برخورد و استقبال بیشتر مردم نسبت به خوش‌تیپی و جذابیت خودمان مواجه می‌شویم،می‌آموزیم که در دنیای واقعی هم خوشتیپ‌تر و جذاب‌تر ظاهر شویم.
سندروم شناخت تجسم یافته تایید می‌کند که دید جامعیت‌نگری برای ظاهر و باطن‌تان داشته‌باشید. این ظاهر و باطن در تیپ‌ظاهری و باطنی یک فرد یا یک سازمان یا هردو مهم است. تصویر ذهنی برند شما و سازمان‌تان را در نزد مراجعین و مشاهده‌کنندگان رقم می‌زند. همه‌چیز مهم است و دردنیای واقعی هیچ جزء غیرمهم وجود ندارد.

 سندروم محافظه کارانه

(یک سوگیری شناختی است)
به معنی ترجیح شواهد قبلی بر اطلاعات جدید را سندروم محافظه‌کارانه گویند.
محافظه‌کاری تا حدی خوب است، اما جایی که راه را برپذیرش نوآوری اثبات‌شده ببندد، خود عامل سقوط فرد یا سازمان است.

سندروم اطلاعاتی

در دنیای اقیانوس اطلاعات مدیران برای به دست آوردن اطلاعات درست و مناسب سازمان خود نیازمند سیستم مدیریت اطلاعات و سیستم اطلاعات بازاریابی هستند. سیستم که با استفاده از ابزارهایی چون پایگاه داده، تحقیقات بازاریابی، هوشمندی بازاریابی و هوشمندی رقابتی می‌تواند اطلاعات دقیق و مورد نیاز را فراهم آورد.

اما برای مدیر سوالات زیادی پیش می‌آیند از جمله:

  • برای تصمیم‌گیری به چه اطلاعاتی نیاز دارد؟
  • این اطلاعات باید با چه فرمتی باشد؟
  • این اطلاعات در چه زمان و مکانی باید باشد؟
  • با چه هزینه‌ای این اطلاعات باید به دست بیاید؟

و این سوالات و ابهامات منجر به سندروم اطلاعاتی می‌شود. در این سندروم ما تمایل داریم که همچنان اطلاعات به دست بیاوریم درحالی که این اطلاعات تاثری روی عمل ما ندارد. دقت کنید وجود اطلاعات بیش از حد بر روی تصمیم‌گیری‌ها اثرگذاشته و باعث می‌شود سخت‌تر بتوان تصمیم‌گرفت.
چه بسا اطلاعات کمتر و باکیفیت‌تر می‌تواند به پیش‌بینی‌ها و تصمیم‌گیری‌های دقیق‌تری منجر شود. در نورومارکتینگ نیز می‌گویند وقتی گزینه‌های تصمیم‌گیری مشتری از ۶ مورد بیشتر باشد، موجب گیج شدن خریدار می‌شود و به این ترتیب احتمال خرید را از بین می‌برد.

سندروم نوآوری‌گرایی

در این سندروم خریداران (افراد) گمان می‌کنند که باید آخرین تکنولوژی را داشته باشند چون در غیر این صورت از بقیه عقب می‌افتند. در این حالت ذهن فرد وزن زیادی را بر روی به دست آوردن آخرین نوآوری‌های یک شرکت یا یک محصول خاص قرار می‌دهد. گاهی اوقات آخرین محصول آن شرکت خاص هیچ نوآوری جدیدی ندارد (نه در ظاهر و نه در باطن) ولی این سندروم به فرد اجازه نمی‌دهد که منطقی فکر کند و براساس نیازش رفتار کند.
این سندروم طبیعتاً هزینه گزافی را به فرد تحمیل می‌کند. همیشه این نکته را باید درنظر گرفت که هر خلاقیتی نوآوری نیست. نوآوری در حقیقت خلاقیت تجاری‌سازی شده‌است. اما متاسفانه بسیاری از کارشناسان و متخصصین اسیر شیفتگی سلیقه و افکار خودشان می‌شوند و تصور می‌کنند چیزی را که خودشان دوست دارند، بازار هم آن را پذیرا خواهد بود درحالی که این‌طور نیست.
ارزشمندترین اختراعات زمانی که از سوی بازار پذیرفته شوند مناسب هستند درغیر این صورت جز یک اختراع نتیجه خاصی ندارند. 
دقت کنید آنچه را که خودمان می‌پسندیم فقط زیباست، درحالی که بازار برای آنچه خود می‌پسندد پول پرداخت می‌کند.

سندروم اثر پلاسیبو (دارونما)

پلاسیبو به معنای من خوب خواهم شد است. استفاده از روش‌های درمانی صوری یا تلقینی که با فریب فرد بیمار اثر مثبتی بر روی روند بهبودی می‌گذارد. رایج‌ترین روش‌های برای ایجاد اثر پلاسیبو استفاده از دارونماها (شبه‌داروهایی که هیچ اثری ندارند) و نیز استفاده از جراحی‌های دروغین است.



سندروم عمل‌سریع در بحران

اشاره به اقدام سریع و عجولانه در بحران‌ها دارد. در نتیجه عملکرد سریع و عجولانه کارها به نتیجه بسیار بد منجر می‌شود و فرد احساس می‌کند عمل کردن (حتی به غلط) از بی‌عملی بهتر است. 
مدیریت بحران یک اصل مهم در مدیریت است و اولین نکته آن ثبات روانی و آرامش مدیریت ارشد است.

سندروم انتخاب بدتر پیش‌از بهتر

پیتر سنگه، خالق اثر ارزشمند پنجمین فرمان، می‌گوید برای رسیدن به بهتر ابتدا باید بدتر را انتخاب کرد. اشاره سنگه به این موضوع است که جدا کردن یک عضو ناقص و فاسد از سازمان (حتی بدن) هرچند انتخاب خوبی نیست ولی از سرایت بیماری به باقی اعضا جلوگیری می‌کند. همیشه باید بدانیم که درد تصمیم و اجرا بد را بپذیریم تا هزینه روانی، مالی، انرژی و زمانی را نپردازیم.

سندروم مغلطه هزینه هدررفته در زندگی

این سندروم یعنی اصرارورزیدن به یک اشتباه و ادامه آن به‌دلیل هزینه‌های زیاد که تاکنون انجام شده‌است. این سندروم وقتی اتفاق می‌افتد که برای موضوعی هزینه سنگینی پرداخت شده است و اکنون نیز به‌هزینه‌کردن ادامه می‌دهیم درصورتی که اگر آن هزینه را متوقف نکنیم، بیشتر زیان می‌بینیم. 

سندروم دوربینی/نزدیک‌بینی

مرغ همسایه غازه (دوربینی)
مهم‌پنداری بیش از حد خودمان به‌طوری که فکر می‌کنیم به افراد جدیدی نیاز نداریم (نزدیک‌بینی)
در یک سازمان استقرار شایسته سالاری با شایسته دوستی آغاز می‌گردد، این مسیر با شایسته گزینی و شایسته پروری ادامه پیدا می‌کند و تداوم می‌یابد. 
همان‌طور که پیش‌تر نیز بیان شده بود برای نیروهای مدیریتی به‌جای جذب نیرو از خارج از سازمان (سیستم buy) با ایجاد فرهنگ شایسته‌پروری می‌توان از نیروهای داخل سازمان برای مدیریت استفاده کرد (سیستم make) 

سندروم جمود فکری

سازمان‌هایی که قدرت انعطاف‌پذیری و درس‌گیری از محیط را نداشته باشند و به‌موقع در روش و رفتارشان تغییر ایجاد نکنند یا سازمانی که وجوه تمایز نداشته باشد و نتواند جامعیت‌نگری را در بدنه خود گسترش دهد محکوم به‌فنا است.
در این سازمان‌ها (به دلیل جمود فکری) همه به‌غیر از خودشان مقصر هستند؛ وقتی اندیشه منجمد است، چشم‌و گوش‌ها بسته، و نمی‌توانند تغییرات را بپذیرند (تغییر در محیط رقابت)، وقتی نمی‌توانند محیط را درست تحلیل کنند؛ تنها اتفاقی که برایشان رقم می‌خورد نابودی است.
باید همه افراد و سازمان‌ها بپذیرند که تغییر جزوی اجتناب‌ناپذیر از زندگی‌است، آنچه باعث موفقت گذشته شما شده‌است لزوماً باعث موفقیت حال نمی‌شود و حتی آنچه باعث شکست در گذشته شده‌است، تضمینی ندارد که در حال و آینده باعث شکست شود.

سندروم فروپاشی انگاری

(این یک نوع سوگیری شناختی هست)
در این سندروم گرایش ذهن فرد به گذشته‌نگری مثبت و آینده‌نگری منفی دارد و براین باور است که آینده رو به‌زوال دارد. 
این این سندروم نوستالژی یعنی حسرت گذشته
در نتیجه این سندروم فرد نگاهی حسرت‌زده به گذشته دارد و در این حال لحظات سخت و خاطرات بد گذشته در ذهن اون کمرنگ می‌گردد و دشواری‌های زمان حال برای اون پررنگ‌تر است. تحقیقات نشان می‌دهد که میان فروپاشی‌انگاری و مفهوم نوستالژی رابطه نزدیک وجود دارد.
طی نتایج یک تحقیق که در سال ۲۰۰۵ در دانشگاه استنفورد انجام شد، نشان می‌دهد ذهن افراد پس از هفتاد سالگی دچار پرش‌ذهن می‌شود که یکی از دلایل فروپاشی انگاری است. در این زمان فرد خاطرات ده تا سی‌سالگی را خیلی بهتر و شفاف‌تر از خاطرات بعدی و میان‌سالی را به‌خاطر می‌آورد. 
همچنین تحقیقات علوم شناختی نشان می‌دهد هرچه سن بالاتر می‌رود ذهن ترجیح می‌دهد خاطرات مثبت را یادآوری کند. به‌زبان علوم شناختی پرش خاطره درکنار مثبت‌نگری فروپاشی انگاری را مستحکم‌تر می‌کند.

سندروم انگ بی‌درنگ

(یک نوع سوگیری شناختی است)
در این سندروم فرد در توضیح و قضاوت رفتار دیگران برشخصت و ویژگی‌های ذاتی بیش از اندازه تاکید می‌کند و عوامل محیطی و شرایطی را که فرد در آن قرار دارد نادیده می‌گیرد.
انگ بی‌درنگ گرایشی است به‌این باور که اعمال و رفتار انسان‌ها شخصیت‌شان را بازتاب می‌دهد و به‌قول معروف از کوزه همان برون تراود که در اوست. 
لی‌دیوید راس استاد دانشگاه استنفورد در تحقیقات مفصلی در دهه شصت میلادی تحقیقات مفصلی را در این زمینه انجام داد؛ براین اساس افراد رفتارهای به‌ظاهر از روی اختیار را به شخصیت آنها نسبت می‌دهند و رفتارهای ظاهراً تصادفی را به شرایط. همچنین تقصیر را گردن چی یا کی انداختن نیز از جمله موضوعاتی است که انگ‌زدن در آن به چشم می‌خورد. انگ بی‌درنگ به‌خوبی نشان می‌دهد که در قضاوت چرا با دیگران سخت‌گیر هستیم، درحالی که برخودمان راحت می‌گیریم.

سندروم اثر شترمرغ

(یک نوع سوگیری شناختی است)
افسانه‌ای قدیمی حکایت از آن دارد که وقتی شترمرغ از چیزی می‌ترسد، سریعاً سرخویش را زیر زمین (شن) فرو می‌برد. در این سندروم ذهن تمایل دارد از برخی مسائل چشم‌پوشی کند و اصطلاحاً خودش را قایم نماید. در پژوهش‌های منابع انسانی این اثر به شکل «صلح کل بودن» نشان می‌دهد. این اثر باعث می‌شود برخی مسائل مهم در روابط انسانی حل‌نشده باقی بمانند و محیط کار غیرقابل تحمل شود. 
این اصطلاح در سال ۲۰۰۶ توسط دان‌گالای و اورلی سید معرفی شد. در این اثر افراد از حضور در هرموقعیتی که ممکن است نظرشان را منفی جلوه کند، اجتناب می‌کنند. در این حالت فرد به دلیل داشتن این سندروم از حضور در هر شرایطی که سبب ناراحتی‌اش می‌شود دوری می‌کند. این خطا شناختی فرد اطلاعات ضروری فراوانی را از دست می‌دهد، زیرا ترجیح می‌دهد با آن اطلاعات کاری نداشته باشد؛ همچنین فرد دچار خطای بنیادین در قضاوت‌هایشان نیز می‌شود، به‌تدریج اعتماد خود را به دیگران از دست می‌دهد؛ چون درجاهایی که لازم بوده‌است یا حضور ندارد یا واکنشی نشان نمی‌دهد.
این اثر خود را در روابط ناسالم و موقعیت‌های سخت به‌خوبی نشان می‌دهد.
این اثر در میان افراد واقعاً خوب نیز بیشتر نمود پیدا می‌کند. زیرا آنان دوست دارند هیچ‌کسی ازشان ناراحت نشوند. پس سکوت می‌کنند و جنبه تاریک ادب خود را نشان می‌دهند. درحالی که همین عدم واکنش و سکوت باعث می‌شود به افراد آسیب بیشتری وارد شود به خصوص افرادی که بیشتر به آنها نزدیک هستند.
البته این به‌معنی چشم‌پوشی نکردن از همه‌چی نیست؛ وقتی در موقعیتی کاری از دست‌مان برنمی‌آید، لازم نیست اطلاعات بیشتری دریافت کنیم چون طبیعتاً حالم‌مان بدتر می‌شود.

سندروم تازگی‌انگاری

(یک نوع سوگیری شناختی است)
در این سندروم ذهن فرد وزن بیشتری برای اطلاعات تازه به نسبت اطلاعات قدمی‌تر قائل می‌شود. گاهی اوقات از موضوعی تازه آگاه می‌شویم و گما‌ن می‌کنیم برای همه تازگی دارد، اما پس از مدتی متوجه می‌شویم که همه از آن آگاهی دارند و ما نفر آخر هستیم.
این سوگیری در سال ۲۰۰۵ توسط آرنولد زویکی استاد زبان‌شناس دانشگاه استنفورد مطرح شد؛ و به این ترتیب آن را چنین تعریف کرد: «باوری که در آن فرد می‌پندارد آنچه به تازگی متوجه آن شده‌است، پدیده‌ای تازه است. »
همچنین تازگی انگاری خود به پدیده‌ای منجر می‌شود که آن را با عنوان «وهم تکرار» یاد می‌کنند. به این صورت که فرد وقتی با موضوعی جدید آشنا می‌شود یا موضوعی برای آن اهمیت پیدا می‌کند بارها مشابه آن را مشاهده می‌کند، گویی ذهن آن فرد نسبت به برخی اتفاقات گزینشی عمل می‌کند. 
همچنین تازگی‌انگاری سبب می‌شود که در موقیعتی تاریخی درک پدیده‌ها را دست‌کم بگیریم.

سندروم اثرفندوم

یکی از نشانه‌های ارتباطات عصر جدید، ایجاد وضعیت ابرواقعیت است. این مفهوم اشاره به فرایندی دارد که در آن پدیده‌های شبیه‌سازی شده به واقعیت تبدیل می‌شوند. در این حالت آنقدر بین اشیاء و مفاهیم انسانی ارتباط برقرار می‌شود که گاه فراموش می‌کنیم واقعیت کدام است. 
اثر فندوم مانند نیرویی عظیم روی فرهنگ عمومی تاثیر می‌گذارد. همچنین این واژه به گروه‌هایی اشاره دارد که پیرامون یک واقعیت یا پدیده مانند تلویزیون، شخصیت یک فیلم یا کتاب شکل می‌گیرد. این اثر در سازمان‌ها پیرامون خرده فرهنگ‌ها و شخصیت‌های افراد شکل می‌گیرد،اما اثر منفی آن زمانی است که آن فرهنگ یا شخصیت غیرواقعی و نادرست باشد.
خیلی از صبحت‌های نسل جوان در زمان استراحت و زمان نوشیدن چای و قهوه در سازمان‌ها حول ابرواقعیت و فندوم شکل می‌گیرد.

سندروم اثر فومو

بسیار از ما آنقدر در فضای مجازی غرق شده‌ایم که میزان آشنایی و قرابتی که با آن داریم از دنیای واقعی بیشتر است.
اثر فومو وضعیتی است که باعث تقویت حالت اضطراب می‌شود. اضطراب ناشی از آن که دیگران محبوب‌تر، زیباتر و موفق‌تر هستند. حتی گاهی مدیران با دیدن موفقیت‌های ظاهری و به‌نمایش گذاشته شده دیگران دچار این سندروم و اضطراب می‌گردند. 
فومو (ترس از دست دادن) سبب می‌شود افراد دائماً درحال مقایسه خود و سازمان با دیگران باشند. این مقایسه دربلند مدت باعث افزایش اضطراب و کاهش قدرت ریسک آگاهانه می‌شود. 
دقت کنید مقایسه باید هوشمندانه باشد و سبب رشد و ایجاد انگیزه برای پیشرفت گردد نه حس اضطراب و از دست دادن فرصت‌های موفقیت.
برای سازمان‌ها نیز هوشیاری در دنیای آفلاین و آنلاین لازم است و باید مواظب باشند هوشیاری در راستای هوشمندی در رقابت و بازاریابی و انگیزه پیشرفت شود، نه اینکه به سندروم فومو و حس بدبختی و عقب‌ماندگی تبدیل شود.
افرادی که وقت خود را زیاد در فضای مجازی تلف می‌کنند نیز به شدت این سندروم را دارند، آنها همیشه حس تنهایی، حسادت و ناراحتی را با خود دارند هرچند در ظاهر چنین نباشد.




دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

keyboard_arrow_up